“گوهر” انسانیت

شاعر میگه:

گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی!

صادق هدایت به عنوان گنجینه ای بی بدیل، نه تنها برای جامعه ما بلکه کل بشریت، آثارش را که نشات گرفته از گوهر وجودش بود در اختیار هر سنگی گذاشت، ولی متاسفانه در مسیری که می رفت قبل از رسیدن به مقصد در ایستگاهی پیاده شد و به سفرش خاتمه داد!

من آنچه را که از انسانیت در وجودم راه پیدا کرده گوهر وجودم می دونمو حاضرم به هر سنگ هر چندان ناقابلی بزنم چرا که در هر برخوردی گوهر وجودم صیغلی داده میشه و ذرات این گوهر با آن سنگها آمیخته میشن!

حقایق مقولاتی ان که دائماً در حرکتن و موجودیتشون در جاری بودشونه!

انسانیتی که در ماها “آدمها” کم و بیش وجود داره تنها میتونه در جاری بودنش ادامه بقا بده والی اگر در ما انباشته بشه و ما را به حرکت در نیاره و در دیگران جاری نشه، وجودمون را تا آنجایی تخریب میکنه که به پوچی می رسیم و در بهترین حالت سرنوشتی را نسیبمون میکنه که صادق هدایت دچارش شد…

برای یک انسان واژه ای زیباتر و عمیق تر و حقیقی تر از “گوهر” انسانیت وجود نداره…

P.S.: منبع اینترنتی: http://roozbeh-esmaili.posterous.com/159979054