قومگرایی ایرانی پروامریکایی در پوشش کمونیسم

قومگرایی ایرانی پروامریکایی در پوشش کمونیسم

بازگرداندن اتوریته به انقلاب، در مقابل سیاست حمید تقوایی نسبت به “تحولات سوریه”

سامان کریم

برگردان از کردی : سالار کرداری

آنچه که واضح است اینست که قیام تونس و مصر و بعد از آن تحولات اعتراضی در یمن، سوریه و بحرین جهان را تکان داد و توازن قوای جدیدی را در سطح منطقه و جهان به وجود آورد و تاکنون هم این مسئله به قوت خود باقی است. اینجا مسئله اصلی برای کمونیستها این است که درباره  این قیام و اعتراض ها  چه تحلیلی دارند و آنها را چگونه ارزیابی می کنند. بحث من در  اینجا درباره این دیدگاه و سیاست است که تحت نام کمونیست و کمونیست کارگری مطرح می شود ، این دیدگاه قبل از هر چیز مقوله ی  “انقلاب” را جدا از اینکه نفس آن انقلاب چیست می خواهد به مانند یک جنبش عظیم توده ای لکه دار و رسوا بکند.
در همان حال خواهان آن است که مفهوم ” انقلاب” را با آن همه خوشنامی که در پروسه ای تاریخی نسل به نسل بر سر دستان جنبش کارگری و انقلابات بزرگ تاریخی به دست آورده و به مانند امیدی که از طریق آن کارگران و ستم دیدگان چشم به راه آزادی ، برابری و بنا نهادن جامعه ای بی طبقه و آزادیخواه هستند، مخدوش کند و از این بیشتر آن را تبدیل به کلمه و واژه ای زشت و چندش آور کند. که به جای امید به زندگی بهتر و آزادتر ، به جای نهادینه کردن سنتهای رادیکال و برابری طلبانه در مقابل، عقب مانده ترین سنتهای کشتار جمعی و بی حرمتی به زنان و خرافات اجتماعی را قویتر بکند و آن را تبدیل به یک واقعیت اجتماعی بکند. درست همان کاری که امریکا و غرب ، چین و روسیه و تمامی نیروهای اسلام سیاسی مشغول پیاده کردنش هستند. از اسلام سیاسی وهابییون آل سعود گرفته تا اخوان ها ، از القاعده گرفته و تا به سلفی ها می رسد … ما روزانه شاهد بیشتر از صدها گفتار و تحلیل در رابطه با اتفاقات سوریه هستیم … اما این مستقیماً از طرف افکار، سیاستمداران و رسانه های بورژوازی پخش و منتشر می شود و در مقابل، ما کمونیستها در جنگ مداوم با آنها هستیم. دو طبقه و دو جنبش متمایز.

 اینجا بحث ما در مورد جریانی است که چه بخواهیم یا نه در سطح اجتماعی به نام کمونیسم کارگری شناخته شده و ظاهراً حامل پرچم منصور حکمت است. به همین دلیل ناچاریم که مکث بکنیم و از طریق لیدریشان نگاهی به این جریان داشته باشیم. به خصوص که تحولات اخیر سوریه ، این جریان را به جوش و خروش در آورده و به مانند اینکه کندویی پر از عسل یافته اندو بعد از یک شکم سیر زیر درختش استراحت هم کرده اند ، خود را برای ” انقلاب” و تصاحب ایران آماده می کنند.

انقلاب از دیدگاه مارکسیستی دارای معنی بخصوصی است. هر جنبشی، آکسیونی، اعتراض مردمی و هر قیامی  هرچند عظیم باشد و توانایی به میدان آوردن توده ای را هم داشته باشد، نه تنها این شرطش نیست که آن را انقلاب بنامیم بلکه در دنیای امروز ما بیشترشان جنبش ها و جریانات ارتجاعی هستند. جریان صدر در عراق ، جنبش سبز در ایران، ” یا با معذرت باید بگویم انقلاب سبزدرایران” اسلامیست های هم اکنون سوریه … برای یک فعال پیشرو جنبش کارگری این یک حقیقت آشکار است اما این به تنهایی هنوز کافی نیست، بلکه انسان کمونیست یا یک حزب کمونیستی ، تمام سعی و تلاشش در راستای یک انقلاب است و امروز فعالیت و وجود آنها برای انقلاب کارگری است. کار کمونیستها و احزاب کمونیستی در یک انقلاب همگانی معلوم و روشن است. برای مثال می توان به کار کمونیستها در انقلاب ۱۹۷۹ ایران و یا در انقلاب ۲۰۱۱ مصر و تونس اشاره کرد. در این باره کوهی از ادبیات مارکس، لنین و منصور حکمت در دسترس است . بدیهی است که در بحث دوست محترمان حمید تقوایی بحث بر سر انقلاب سوریه است اما هیچ انسانی از محتوای اصلی این انقلاب آگاه نیست. سوای از تغییر رژیم”رژیم چنج” نباشد. اما رژیم چینج خود یک کردار و عمل سیاسی، نظامی است و واژه ای جدا از ” سرنگونی” یا “جنبش سرنگونی” است که آقای حمید تقوایی عاشقش است. این هم امکان ندارد که بگویم لیدر یک حزب اشتباهی گفته است. برای همین و جبراً این مسئله وظیفه را کمی سنگینتر کرده است. بخاطر اینکه لازم است هم در مورد مسئله “سرنگونی” و هم در مورد رژیم چنج بحث کنیم. به عبارتی دیگر باید هم اساس های سیاسی و فاکتورهای جنبش سرنگونی را مورد بررسی قرار دهیم و هم منافع سیاسیی که می خواهد این عبارت سیاسی رژیم چنج را به ” سرنگونی” تبدیل کند نشان بدهیم. از این مهمتر سیاست کمونیستی را در مقابلشان مطرح کنیم و سرانجام نشان بدهیم آن کمونیسم لیدر کمونیست کارگری در اساس کمونیسم نیست، بلکه ناسیونالیسم پروامریکایی است. خود را انتگریده‌ کردن با راکت های کروز امریکا، یا با بمباران موشک های اسرائیل بر سر ایران.

در چندین نوشته و مصاحبه جداگانه این دوستمان  در مورد انقلاب در سوریه بحث می کند و آن را یکی از تحولات مهم برای آینده مردم این کشور برمی شمارد. از این بیشتر می نویسد که ” این تغییر و تحولات به نفع نیروهای چپ، سکولار و انقلابی است”(گفتگوی اصغر کریمی با حمید تقوایی در کانال جدید ۲۸ تیر ماه ۱۳۹۱ برابر با ۲۰/۰۷/۲۰۱۲ ) به سبب این سیاست به انقلاب ایران می رسد و حتی سرنگونی اسد را به نزدیک شدن سرنگونی رژیم ایران قلمداد می کند. وی می نویسد ” امروز جمهوری اسلامی در کنار رژیم اسد، مستقیماً و آشکارا به عنوان نیروی قاتل مردم به پا خاسته ی  سوریه کار می کند، به این علت که به درست در فروپاشی رژیم اسد سرنگونی خود را می بیند”(حمید تقوایی- شرایط جهانی و چشم انداز انفجار سیاسی در ایران – صفحه حزب کمونیست کارگری ایران).

جنبش کنتراهای سوری و مسئله سرنگونی

جنبش سرنگونی یا جنبش سرنگون باد رژیم ، جنبشی است سیاسی با معنای سیاسی مختص به خود که همه روزه به وقوع نمی پیوندد، اگر سرنگونی و انقلاب دو پدیده از هم مجزا هستند، اما سرنگونی هم پدیده یا آکسیونی نیست که جامعه بتواند هر روزه و هر ساله این را قبول کند. در مبحث حمید هیچ تفاوت و جدایی را نمی توان در میان سرنگونی و انقلاب و انقلاب سوسیالیستی دید. اکنون از این هم بیشتر و بزرگتر در میان انقلاب و رژیم چنج هم تفاوتی را نمی توان دید که این آخری  دیگر در چارچوب پوپولیستی این جریان و خود حمید قابل بررسی نیست بلکه به کل سیاسی است یعنی یک انتخاب سیاسی مشخص در اوضاع و احوال مشخص جهانی و منطقه ای ، که بعد این مسئله را روشن خواهیم کرد. اما پیشینه ی تاریخی این جریان و این متد در اتحاد مبارزان کمونیست، تا به حال یک اساس فکری و سیاسی را به وجود آورده که بدترین احتمالش این است که جریان حمید به آن رسیده و آن هم تلاشی است که برای در کنار قرار گرفتن یکی از  محورهای سیاسی و سربازی منطقه و جهان صورت می گیرد. میگویم تلاش برای قرار گرفتن در کنارش، برای اینکه پراتیک لازم را برای قبول کردن آن طرف که می خواهد در کنارش قرار بگیرد، دارد.

مسئله اساسی این دوست محترم و جریانش ” حزب کمونیست کارگری ایران” از آغاز یعنی از زمان اتحاد مبارزان کمونیست به حساب نیاوردن جایگاه وموقعیت طبقه کارگر، قدرت و تواناییهایش، میزان سازمان یافتگی و رشد آن، ضعف ها و ناتوانی های کمونیسم در آن و بُعد سیاسی و اهدافی که در راه آن تلاش و فعالیت می کند، بوده است. در بهترین حالت ، زمانی طبقه کارگر را می بیند که به آن احتیاج دارد و می خواهد آن را به نیروی خودش یا جنبش و “انقلابی” که خودش به آن باور دارد تبدیل کند و اینجور معرفی اش کند. به عبارت دیگر جایگاه و موقعیت طبقه کارگر برای این جریان فقط برای استفاده از آن در راه پیشبرد سیاستهایش است که این تعریف به طور کلی در کابرد تاکتیکی قرار می گیرد. اما امروز در مقابل اوضاع و حوال جاری در منطقه ، درست مثل هر نیروی بورژوازی در هنگام شلوغی و قیام، انقلاب احتیاجی به این تاکتیک کهنه “استفاده ابزاری از طبقه کارگر” را ندارد. توان و آمادگی بخش پیشرو این جنبش برای هر نیروی کمونیستی مسئله ای هویتی است و مجال آن را ندارد که از روی این جنبش بپرد یا آن را نادیده بگیرد. هیچ نیروی کمونیستی نمیتواند چنین کاری را انجام دهد. به خاطر اینکه هیچ جنبش و نیرویی و یا حتی سندیکایی نمی تواند از هویت خود روی برگرداند. و اگر اینجور باشد این به معنای مرگ هویتی آن نیرو به حساب می آید بنا به تعریفی که دارد. این جریان نمرده است به خاطر اینکه هیچ گاه هویت خود را از جنبش و مبارزه طبقه کارگر و بخش پیشروش بیرون نکشیده است.

تاریخ این جریان قدیمی است اما آوردن چند سطر درباره اش به موضوع مان کمک می کند. .. در بحث “سبک کار” در سال ۱۹۸۳ که هنوز حزب کمونیست ایران تشکیل نشده بود. حمید تقوایی حلقه اصلی نقد از شیوه کار پوپولیستی را به این ترتیب جدا می کند ” وکالت مردم در کار انقلاب” (تاکید از من است). در این مباحث که صورت گرفته سخن من این نیست که در وقت بحث و ارزیابی نمی شود پیشنهاد متفاوتی مطرح کرد بلکه بحث من این است که این چه متدی است که در پشت این پیشنهاد قرار دارد؟ و در آخرین ارزیابی، این متد و نوع تفکر در خدمت منافع کدام طبقه است؟ تفکر و متد هم به مانند جنبش کارگری و هر پدیده ی اجتماعی دیگر مسئله ای موضوعی است. در آن پیشنهاد مردم و انقلاب را داریم… مردم چه کسانی هستند و چه تعریفی دارد؟ هر کسی مردم است، سرمایه داری بزرگ ، کارگری ، بیکاری، دستفروشی، تن فروشی … بر همین پایه در این همه چیز را به جز کارگر به مانند یک طبقه می بیند، به جز از جنبش کارگری به مانند یک جنبش. انقلاب چیست؟  برای کمونیستها چی معنی می تواند داشته باشد؟ دراینجا ظاهرا انقلاب به معنای عمومی آن مطرح است، اما وقتی که به مردم بر می گردد، تمام بحث می شود به “انقلاب مردم”. دراین باره منصور حکمت در همان بحث جواب حمید را می دهد و می گوید ” اما بحث ما دقیقا بر سر این است که ما کمونیستها سازمانی را برای به سرانجام رساندن انقلابی مشخص درست می کنیم، انقلاب کارگری”(کمونیستها و پراتیک پوپولیستی، جمعبندی عمومی از بحث سبک کار- کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست/www.hekmat.public-archive.net

سرآغازی پوپولیستی که به درازای تاریخ سه دهه ای که دارد نمی تواند به مانند اولش بماند. پر واضح است که این مسئله، مسئله ای شخصی نیست و اساس اجتماعی خودش را دارد که در اینجا مورد بحث من نیست. این جریان با اما و اگر با منصور حکمت و به مانند بخشی از کمونیست کارگری آمد اما با همان متدولوژی و پراتیک مختص به خود، با همان تفکر و سیستم فکری. به این نقد عمیق منصور حکمت دقت کنید که از متد و سیاستهای حمید در یک نامه که برای حمید تقوایی و فاتح شیخ بعد از ۱۸ سال که از بحثهای اتحاد مبارزان می گذرد می نویسد: ” ١ بنظر من سرنگونى و انقلاب به یکدیگر گره نخورده‌اند. سرنگونى بدون انقلاب هم ممکن و محتمل است. سرنگونى میتواند حاصل یک روند نظامى، بحران و هرج و مرج، پروسه نافرمانى سیویل و فعل و انفعالات انتخاباتى و غیره هم باشد. میتواند حاصل پیروزی نیروهایى بجز یا علاوه بر نیروهای انقلابى هم باشد. بنظر من به احتمال قوی سرنگونى نه نتیجه انقلاب در ایران، بلکه یکى از لحظات شروع انقلاب در ایران خواهد بود. بنظر من انقلاب ایران با سقوط جمهوری اسلامى تازه آغاز میشود و نبردهای طبقاتى جدی‌تر بعد از آن است. بنظر من در سرنگونى خیلى‌ها شرکت خواهند کرد، اما در انقلاب، کارگران “اکثریت عظیم مردم” را با خود نخواهند داشت.(خط تاکید از من است)www.hekmatist.com/name7006.htm .)

اهمیت آن نامه منصور حکمت در احتمالاتش نیست، به هر حال احتمال این هم که انقلاب و سرنگونی با هم در یک کشور روی بدهد هست. در ایران امروز و زمان منصور حکمت هم این احتمال وجود نداشته و اکنون هم از نظر من وجود ندارد. اما احتمالی است و ممکن است در جایی اتفاق بیفتد. به همین دلیل اهمیت نامه در این مسئله نیست. بلکه در آن انتقادی است که منصور حکمت درباره گفتگوی حمید مطرح می کند عموماً درباره انقلاب همگانی و خصوصاً درباره انقلاب کارگری و تفاوتهای آنها با سرنگونی . در اینجا که بحث به انقلاب بر می گردد، منصور حکمت مستقیم به طبقه خودش و جایگاه و موقعیت طبقه کارگر در آن انقلاب بر می گردد. اما در انقلاب های حمید آنچه که وجود ندارد کارگر است و نقش این طبقه است. بخصوص در بحث ما در مورد”انقلاب” سوریه. کارگر و طبقه کارگر در این  انقلابی که صاحبش آل سعود ، حمد بن جاسم ، الجزیره ، میت ترکیه‌، حمید تقوایی و بی بی سی و اوباما … به هیچ عنوان مشخص نیست و هیچکاره است، جایگاه و موقعیتی هم ندارد. بحث من در مورد جایگاه و موقعیت طبقه کارگر به طور علی العموم در سوریه نیست. این یک بحث دیگر است که می شود فردی در فرصت دیگری آن را ارائه بدهد و مطمئناً بحث مهمی است. اما جایگاه و موقعیت این طبقه از لحاظ سیاسی و سازمانی در شرایط کنونی انقلاب حمید کجاست؟! درباره این یک کلمه هم شنیده نمی شود. می خواهم بگویم که حمید تقوایی مثل تمام آن اسم های که دم از انقلاب در سوریه می زنند ، بحثی از کارگر و جنبشش و جایگاه و موقعیتش نمی کند. … این اساس و متد جریان مذکور و لیدرشان در تمام انقلابات است، انقلابهایی که آنقدر زیادند که قابل شمارش نیستند.

اما دیگر این سیاست به مانند سالهای گذشته در چارچوب متد و سیاستهای سالیان گذشته لیدر و حزب کمونیست کارگری ایران ، ارزیابی نمی شود. همچنان که آل سعود ، الجزیره ، ترکیه ، امریکا ، اخوانها ،  و وهابییون منافعی برای در پیش گرفتن این سیاست دارند، این جریان و لیدرش هم منفعت سیاسی خاص خودشان را دنبال می کنند.  مثل امیر قطر که تغییر کرده است . این جریان هم تغییر کرده است. اگر آن جریان سه دهه پیش به طبقه کارگر برای به انجام رساندن تاکتیک احتیاج داشت، امروز استراتژی این جریان به کلی تغییر کرده است. احتیاجی به تاکتیک ندارد و برهمین اساس به کارگر هم احتیاجی ندارد. اکنون دیگر آن نقد منصور حکمت در مورد این لیدر امروزی با این اوضاع و احوال جاری به درد نمی خورد. منصور حکمت پیش از سی سال می گوید ” بحث دیگری که امیر (حمید) ارائه می دهد این است که کمیته کارگاه را از تاکتیک بیرون بکشد.(نظری درباره بحث حمید تقوایی درباره کار روتین و تاکتیک- سال ۱۹۸۲ – پرانتز تاکیدی از من است). برای آن وقت درست و روشن بود. اما پوپولیسم هم تغییر می کند. و همین که تغییر کرد. دست به کار میشود برای تغییر انقلاب و فلسفه وجودی انقلاب را رسوا و لکه دار می کند. اما دیگر مرز پوپولیسم قدیمی را می شکند و به پدیده ای تازه در اوضاع و احوال جدید بدل می شود.

سیاست پروامریکایی در پوشش ناسیونالیسم ایرانی

در سیستم فکری و سیاسی پوپولیسم رگه ی ناسیونالیسم قویترین رگه است. بیشتر نیروها ، جریانات و احزاب ناسیونالیست در کشورهایی به اسم ” جهان سوم” پوپولیست هستند. به همین دلیل است که تبدیل شدن کامل آنها به رگه ی اصلی کاری سخت نیست. اگر هم در زیر نام منصور حکمت باشد و اگر نامت هم کمونیسم کارگری باشد، اگر بیست سال در کنار منصور حکمت باشی و در چادرهای اردوگاه مالومه در زیر یک چادر هم باشی. استالین هم با لنین بود، فرقش اینست در زیر یک چادر نبودند. مسئله ی اصلی که عقیده نیست” عقیده هم این نیست که اسمت چیست یا نیرویی در مورد خودش چه می گوید”،بلکه  این است که درد خودت را از میان کدام طبقه بیان می کنی ” جایگاه و خواستگاه اجتماعی” قبل و ارجح تر از عقیده است. اما عقیده روبنای سیاسی است و بدون جایگاه و خواستگاه اجتماعی همیشه قابلیت این را دارد که متغیر باشد. به خصوص خود عقیده هم پدیده ای موضوعی و اجتماعی است که با تغییر و تحولات سیاسی، فکری و اجتماعی ، قابل تغییر و دگرگونی است. به خصوص وقتی که تبدیل به سیاست می شود و از آن سیاست بیرون کشیده می شود.

“انقلاب” سوریه ی حمید هر چه باشد از دیدگاه مارکسیستی انقلاب نیست. انقلاب دوره ی ما نمی تواند به وقوع بپیوندد بدون آنکه طبقه ی کارگر در آن نقش نداشته باشد. نمی تواند بدون مقدمات لازم به وقوع بپیوندد. یکی از پایه های مقدماتی انقلاب مصر ، مبارزات گسترده طبقه کارگر بود که از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۱ صاحب نزدیک به پنج هزار اعتصاب ، تظاهرات و تحصن بوده است و به غیر از این هم در صدها نارضایتی توده ای در رابطه با تامین مسکن ، مسئله بیکاری، نارضایتی بر ضد موروثی کردن حکومت و قدرت، خواست آزادیهای سیاسی و آزادی روزنامه نگاری و غیره شرکت داشته . در تونس اگر چه به آن مقدار زیاد از اعتصابات و نارضایتی را نمی بینیم اما کارگران تونس به مقدار قابل قبولی منسجمتر و متشکلتر بودند. جامعه تونس صاحب قیامی بزرگ و عظیم بر ضد گرسنگی و برای نان بوده است… بن علی با به شکست کشانیدن آن قیام توانست رهبر تونس شود. در هنگام انقلاب نیز کارگران تونس با وجود اینکه ناروشن بودند و حزب طبقاتی خود را  نداشتند بازهم نقش چشمگیری داشتند. در مصر اگر چه این نقش از اوایل انقلاب ضعیف بود اما روزبه روز گسترده تر می شد… به غیر از این در آن دو کشور میلیونها انسان اعم از کارگر ، کارمند، زن و جوان روزانه در فعالیتهای انقلابی شرکت داشتند. آن که ارتش خود را بی طرف اعلام کرد تنها از سر تاکتیک سیاسی بورژوازی جهانی و داخلی نبود بلکه دخالت ارتش در مقابل میلیونها انسان خشمگین و ناراضی ، احتمال عکس العمل انقلابی سختتر را بسیار بیشتر می کرد و برهمین اساس احتمال این می رفت که برایشان غیرقابل کنترل شود، مردم و کارگران دست به اسلحه ببرند ، کارگاهها و محلات را تصرف کنند و آن وقت انقلاب در مرحله ای بسیار ترسناک برای کل بورژوازی منطقه و جهان قرار می گرفت. به خصوص در مصر و تونس کارگران بعضی از کارگاهها را به کنترل خود در آوردند.

اما در سوریه چه می گذرد؟ در سوریه از همان اوایل این مقدمات را مشاهده نمی کنید.حتی شعارها و خواستها هم فرق داشتند. اوایل قبل از شروع رویدادها بعد از سرنگونی بن علی در تونس در روز ۱۴ ژانویه ۲۰۱۱ اخوان المسلمین در سوریه طی بیانیه ای از نظام حاکم بر سوریه می خواهد که به ملت باز گردد. بعد از دو روز اعلام ” نافرمانی مدنی” می کند… که آن شکست می خورد. بعد از آن رهبر اخوان در سوریه ، عصام عطار در ۱۵ فوریه ۲۰۱۱ درخواست تغییرات صلح آمیز می کند و مستقیماً در نامه اش برای اسد این را اعلام می دهد. قبل از آن در ۱۵ فوریه ۲۰۱۱ از طریق فیس بوک خواسته شد که راه پیمایی صورت بگیرد که عملی نشد. بهر صورت در ۱۵ مارس ۲۰۱۱ به مانند روز آغاز اتفاقات و نارضایتی های سوریه شناخته شد. اما در ۷ ماه می ۲۰۱۱ یعنی بعد از ۵۲ روز بعد از اتفاقات منجر شد به پیاده شدن نظامیان مسلح اسلامی. از آغاز به هر صورتی شروع شده باشد، مردم بوده باشد یا “رژیم چنج” هیچ تغییری در اصل قضیه نمی دهد و به خصوص اکنون که جامعه سوریه در یک سال و نیم گذشته در سناریویی به غایت سیاه قرار دارد. بحث ما هم بر سر تازه ترین مباحث حمید است. این روشن است که نظام کنونی سوریه حکومتی درنده و دیکتاتوری طبقه بورژواست و نماینده سرسخت جنبش ناسیونالیسم عرب در جهان عرب است. باز هم روشن است که مردم ناراضی اند ، کارگران ناراضی اند، نان می خواهند و درخواست افزایش دستمزد و ساعات کاری را دارند، مردم این کشور به مانند یکی از کشورهای پیشرفته جهان عرب که  تمدن در آن دارای رگه ای قوی است ، خواستار هر چه بیشتر شدن حقوق مدنی و اجتماعی و فردی خود را دارند، خواست آزادی های سیاسی و متشکل شدن را دارند،  زنان از پایگاه اجتماعی مناسبی بهره مند هستند، مذهب در این کشور امری است که در درجه ی دوم قرار دارد یا قرار داشته است .. و از نظر من این یکی از دلایلی است که دارودسته های کنترا اسلامی با وجود پشتیبانی جناحی از بورژوازیی جهانی و منطقه ای نمی توانند در میان مردم جا پایی برای خود باز کنند و بخصوص بعد از تجربه لیبی و آویزان شدن نام “انقلاب” با “ناتو” و تسلط اسلامی های القاعده ای سابق بر طرابلس تحت نام “انقلاب” و تجربه اجهاض بودن خواست های مردم و تداوم انقلاب تا به دست آوردن آرمانهایش در مصر و تونس … تمام اینها مردم منطقه و بخصوص بخش پیشرو جنبش کارگری در منطقه را وادار به موضع گرفتن و اندیشیدن دوباره کرد. که به باور من دستاوردی گرانبها از لحاظ سیاسی، فکری، سازمانی و مبارزاتی را دربر داشته است که یکی از این دستاوردها این است که چگونه دوباره انقلاب کنیم. انقلابی که حداقل خواست و مطالبات مردم به پا خاسته و انقلابی را تامین کند.

در سوریه و در سایه این انقلاب امریکا و آل سعود، آشکارا اسلامی ها در هر جایی که قدرتش را داشته باشند و بتوانند برای یک روز هم که شده در جایی باشند، حکومت شریعت اسلامی را پیاده می کنند. در سوریه بحثی بر سر هیچ شیوه ی مبارزاتی جمعی، مردمی نیست. حتی در آن جاهایی که به دست انقلابیون حمید تقوایی هم بوده است، به مانند بیشتر بخشهای شهر حلب که بزرگترین شهر سوریه است و نزدیک به ۶ میلیون نفر در این شهر و حومه اش زندگی می کنند و تحت تسلط این ” انقلابیون” بوده است، اما نه هیچ پدیده آزادیخواهانه ای را دیدیم، نه متشکل شدن مردم و کارگر و زن و جوان را دیدم به هر شیوه ای هم که باشد. بلکه برعکس بخش زیادی از مردم این شهر را دچار دردسر کرده بودند.

در این ” انقلاب “، اسلامی های اخوان و وهابی و القاعده که از تمام کشورهای منطقه گسیل شده و آمده بودند،  به جز قتل و ترور، آن دنیا و شریعت اسلامی و زن کشی و سنتهای کهنه پرستانه ی اجتماعی… چیز دیگری را فرا نگرفته اند و باهاش آشنا نیستند. بحث من در اینجا بر سر نیروهای اسد نیست این روشن است که حاکمیت ناسیونالیسم عربی چه می تواند باشد و کدام پیغام را برای جامعه دارد… سرکوب و استبداد به درازای حاکمیت طبقه بورژوا ناسیونالیست عربی بر کسی پوشیده نیست و تکرارش لازم نیست. بخصوص که بحث ما ارزیابی ” انقلاب ”  است. آنچه در سوریه می گذرد قالب کردن هر نوع جنبش ارتجاعی است تحت نام نیروهای ” انقلابی ” . به نمایش گذاشتن سناریویی سیاه است به نام ” انقلاب ” … بر همین پایه در بُعد افکار همگانی بی ارزش کردن و بر هم زدن انقلاب به شیوه ای است که برای مردم چندش آور باشد.سلب خوشنامی انقلاب از آن است  که به درازای تاریخ بشری به مانند امید و آرزویی  در خدمت تحقق بخشیدن به خواستهای مردم بوده است و مورد توجه مردم قرار گرفته و در آن شرکت کرده اند. یکی از وظایف مهم کمونیستها این است که انقلاب های مصر و تونس را مورد بررسی و ارزیابی قرار بدهند و تفاوتهای آن را با تحولات لیبی و به خصوص سوریه نشان بدهند. لازم است که رویدادهای سوریه از یک دیدگاه کمونیستی در جای خود گذاشته شود. مسئله لیدر حزب کمونیست کارگری ایران این نیست، وی خودش و جریانش فقط دنباله رو این موج ارتجاعند که هیچ حسابی رویشان نمی شود کرد. چارچوب این سیاست و پدیده بسیار از این بزرگتر و جهانی تر است. بورژوازی جهانی می خواهد که ” انقلاب ” را رسوا و لکه دار کند. آنها هیچ پیامی برای یک دنیا بهتر و زندگی بهتر ندارند. این قدمی است برای بورژوازی جهانی برای اینکه بتواند اسحله انقلاب را از دست کارگر بگیرد ،در این اوضاع و احوال که بیش از پیش به این اقدام احتیاج دارد.

اینکار، کار و سیاست بورژوازی جهانی است . در اوضاع و احوال جدیدی که جهان در آن قرار دارد. در حقیقت آن چیزی که در سوریه می گذرد جنگ جهانی کوچکی است که با وکالت و برای تقسیم مجدد جهان پیش برده می شود. در منطقه خاورمیانه این جنگ مابین روسیه و چین از یک طرف با امریکا و اروپا در طرف دیگر است . بخشی از یک جنگ گسترده تر است . هنوز معلوم نیست در این جنگ ” به اسم کوچک ” چه کسی پیروز است.  پلاریزاسیون  جهانی در بُعد منطقه ای، نیروهای بزرگ منطقه و تمام قدرت های بورژوازی چه اپوزیسیون و چه صاحبان قدرت را به شیوه ای آشکار تبدیل به دو قطب کرده است. حمید تقوایی و جریانش در این اوضاع و احوال طرف خود را مشخص کرده اند، امریکا، غرب و آل سعود و ترکیه … اما این مسئله خودبخودی نیست بلکه منفعت سیاسیی در پشتش هست. هدف وسیله را می پوشاند یا توجیه می کند. تقوایی و جریانش هدفی دارند به اسم ” سرنگونی” . وقتی تمام برنامه ات تبدیل به سرنگونی شد چه چیز از آن بهتر که ” ناتو ” انقلابی شود، چه از آن بهتر که با آرامش بنشینی و هواپیماهای امریکا و اسرائیل مردم ایران را سرگردان بکنند و حکومت احمدی نژاد را هم اگر سرنگون نکنند لااقل زخمی کنند… هدف هدف است…

مدت زیادی است که هدف امریکا و غرب چیدن و شکستن شاخ و برگهای جمهوری اسلامی در منطقه است، که این کار با پشتیبانی آل سعود، ترکیه و نیروهای همراه دیگرش است. انقلاب مصر و تونس و درسهایی که برای بورژوازی جهانی داشت آن بود که به نام انقلاب ” رژیم چنج ” را به مانند سیاستی کارآمد پیاده بکنند. رژیم چنج هم  سرانجامش تبدیل به سرنگونی می شود. اما این بار به مانند عراق و افغانستان از راه حمله هوایی و دریایی و زمینی نیست، بلکه از راه آماده کردن عناصر این سیاست است. تشکیل کنترا ها  از دارو دسته های اسلامی، توپخانه ای رسانه ای، تبلیغاتی، مسخ کننده و پر از دروغ و نفاق : الجزیره، العربیه ، بی بی سی سوای صدها کانال کوچک و منطقه ای، صدها روزنامه و نشریه ، صدها نویسنده بورژوازی که نانشان از این راه در می آید. فراهم کردن مسئله ی مالی از دلار نفتی و گازی ، فراهم کردن سیستم جاسوسی استخباراتی و تعلیم و آموزش تروریست ها برای ” انقلاب ” … و از لحاظ  فکری هم در پشت این حرکت بسیاری از متفکرین، فلاسفه، مستشرقین پست مدرن و اسلامی ها قرار دارند… حال یوسف القرضاوی باشد یا نیچه ، فوکو باشد یا برنارد لوئیس ( این یکی مستشرقی است که ساکن امریکاست و به مرکز تصمیم گیری ها نزدیک است). برای امریکا هم در این اوضاع و احوال ، حداقل تا به اکنون بهتر بوده که رژیم چنجش را به نام انقلاب صورت بدهد. اگر چه در این اواخر در تظاهرات های مصر و تونس دورنمای روشنی از انقلاب می دهند اما هنوز به فاکتوری قوی تبدیل نشده یا به نیرویی جا افتاده و با قدرت سازماندهی و صاحب افق سیاسی انقلابی روشن بدل نشده است.

حمید تقوایی از چنج (تغییر) اسد چنج جمهوری اسلامی را می بیند اما هیچ قدرت و قادری نمی تواند این مسئله را روشن کند. چگونه با سرنگونی اسد، نسخه ایران هم پیچیده می شود؟ با سرنگونی اسد چگونه ما شاهد انقلاب حمید تقوایی در ایران خواهیم شد؟ آنچه که بدیهی است سرنگونی اسد بر روی جمهوری اسلامی تاثیر بسزایی دارد. اما مسئله ی امریکا و غرب قیچی کردن پرو بال ایران و رام کردنش است ، آنها عاشق ” سرنگونی ” نیستند و در این با حمید و جریانش تفاوت دارند. آنها می خواهند که سیاستشان را در منطقه به پیش ببرند … فرض کنیم که اسد به این زودی ها سرنگون می شود آنگاه روشن است که حزب الله و حماس تضعیف می شوند و در این شکی نیست. اما در میان هسته ی اصلی سیاست جمهوری اسلامی ده ها رگه ی سیاسی و فاکتور گوناگون وجود دارد که بتواند خود را با شرایط جدید وفق بدهد. بدیهی است که در درون امریکا و غرب هم این انعطاف سیاسی  بسیار زیاد است.

این هدف ” سرنگونی ” که سرنگونی هم نیست همچنان که بحث کردیم ، جریان مذکور را وا داشته است که از انقلاب تمامی  معنایش و درون مایه سیاسی ، پراتیکی، اجتماعی و انقلابی اش را تکانده  و در واقع عنصر فعال برای تغییر تاریخ برای این جریان تبدیل شده به هر آکسیونی که شلوغ بکند و به جای هوشیاری و آگاهی طبقاتی، خشم، نفرت، ارتجاع ، تقسیم انسان کارگر نه تنها بر سر ملیت های مختلف بلکه برسر طوایف دینی گوناگون، آپارتاید جنسی در وسیع ترین بُعد و … را گسترش دهد. به این دلیل که از دیدگاه خودش احتمال این را میدهد که به اهدافش برسد. این جهان بینی کلاً ناسیونالیستی است و هیچ پیوندی با کمونیسم ، طبقه کارگر، منافعش و مبارزه اش ندارد. این دیگر ناسیونالیستی است، به این خاطر که منفعت کشور خودت را از دیدگاه خودت و حتی اگر در این طبقه‌ کارگر در ایران برای این جریان معنایی داشته باشد که اگرهم باشد باز هم نیتش ناسیونالیستی است و تبدیل کردن این منفعت به مانند هدفی در خود بر سر منافع همگانی کشور و ” ملت های دیگر “. مسعود بارزانی و طالبانی در سال ۱۹۹۱ به همان ترتیب عمل کردند، بدیهی است که این دو نیروی ناسیونالیست کورد نسبت به کنترا اسلامی های سوریه بسیار متمدن ترند. عبدالله مهتدی هم به خاطر این نوع نگرش بود که به منصور حکمت گفت ” انقلاب را تخطئه می کند” … ما هم این انقلاب سوریه را تخطئه می کنیم . جهان بینی حفاظت از منفعت ملی و کشور خودی ، جدا کردن این منفعت و بزرگ پنداشتن آن و ترجیح دادن آن بر سر تمام مبارزه طبقاتی ، حقوق مدنی، سیاسی و حقوق زن … به اندازه عمر ناسیونالیسم ، قوم پرستی ، نازیسم و فاشیسم تاریخ دارد. برای منظور این چنینی است که نیروهای بورژوازی تبدیل به نیروی این و آن کشور می شوند. صاحب این سنت در سیاست و مبارزه در منطقه خاورمیانه ناسیونالیسم است، اعم از کورد و عرب و فارس و ایرانی و ترک…

در این جریان و در تفکر رهبری اش این سنت بسیار قوی است. توجه کنید : در این جواب حمید تقوایی که مربوط به رویدادهای لیبی است می گوید: “در این شرایط حمله نظامی دول غربی به ارتش قذافی هر نیت و هدفی که داشتند از درهم کوبیده شدن انقلاب جلوگیری کرد…مسلما همانطور که توضیح دادم حمله نیروهای ناتو برای بدست گرفتن کنترل اوضاع و دست بالا پیدا کردن در لیبی بعد از قذافی صورت گرفت اما با هیچ نوع تحلیل و انگیزه شناسی ای در هم کوبیده شدن ستون زرهی ارتش قذافی در نزدیکی شهر بنغازی را نمیتوان” قیچی کردن” “انقلاب” نامید“(گفتگو با حمید تقوایی … کلید مساله، سرنگونی رژیم قذافی بقدرت انقلاب مردم است.. انترناسیونال ۳۹۳ . خطهای تاکید از من است). این سخنان تقوایی را اگر در کنار قرار پیشنهادی مهتدی در سال ۱۹۹۱ بگذاریم آن وقت متوجه می شویم که از لحاظ ناسیونالیستی پیشروتر هستند. که آن ماجرای پر سرو صدا را در آورند. همین حرفها را اگر با سخنان بارزانی و طالبانی و سران ناسیونالسیت کورد عراق در رابطه با سال ۱۹۹۱ بگذاریم، آنها هم گفتند که امریکا ما را از” دیکتاتوری “نجات داد، آنها درست گفتند. اما نه آنها و نه مهتدی به مانند تقوایی امریکا و ناتو تبدیل به  را انقلابی و حامی انقلابیون نکردند. انقلابیگری تقوایی در این بُعد هیچ چیزی را  باقی نگذاشته مگر اینکه مردم ایران فریاد بزنند ” زنده باد ناتو “، این از گلوله سرخی که توسط چند کودک کردستانی به یقه ی بوش آویزان می شد بسیار بزرگتر است.

برهمین اساس این حزب از طریق لیدرش امریکا و ناتو را برای حمله به ایران دعوت می کند تا در سایه آن انقلابش صورت بگیرد. که اگر اینطور نباشد راه دیگری ندارد. اما تقوایی برای آنها یک شرط گذاشته و آن اینست که انقلابش را ” قیچی ” نکنند. سیاست طرفداری از امریکا در گفتگوی دیگری تماماً کامل می شود، آن هم گفتگویش در مورد روسیه و چین است. ایشان می گوید”  حتی باید در مقابل تبلیغات غرب در رابطه با وضعیت سیاسی و یا آینده ایران  ایستاد و آنرا   افشا و خنثی کرد… امیدوارم همه نیروهای چپ و انقلابی متوجه این مساله باشند و همزمان با هر دو قطب ارتجاعی، کمپ غرب و محور روسیه – چین، مقابله کنند…”.( حمید تقوایی.. باید علیه روسیه و چین سیاست فعالی داشت/خط تاکید از من است)  آن حتی ی حمید در مورد غرب تمام بحث را روشن می کند. این به روشنی نشان می دهد که حمید از دو قطب ارتجاع، یکی را بهتر می داند. اما مسئله ی مهم تر این است که از دیدگاه حمید، این برای ما مطرح شده که باید بخاطر اینکه روسیه و چین برای انقلاب حمید مانع هستند، مردم در برابر این کمپ هم مبارزه بکند، اما ازفردا نه ، از همین امروز. این بحث آنقدر عقب است که مگر مباحث پلنوم ۹ حزب کمونیست کارگری ایران درباره جمهوری سوسیالیستی ایران برایمان روشن بکند. مقوله ی اصلی ما کمونیستها همیشه سرمایه و سرمایه داری و طبقه بورژوا بوده است و بیرحمانه این را تحت نام کار روتین و مسئله هویتی سرکوب کردیم . در این میان به همان اندازه که به نقد کمونیستی بر می گردد در کجای بحث ما این تفاوت را احساس کردیم ؟! جنبش ما نه اکنون بلکه در برنامه ۱۹۲۴تا ۱۹۲۸ روسیه را زیر نقد مارکسیستی خودش گرفته است . این انکشاف جدید  کمکی است برای اینکه بازی تکمیل بشود و آشکارا با آن ” حتی ” ، حمید به ما می گوید به تمام حرکت های ارتجاعی گفتم انقلاب، به هر توده ای گفتم جنبش انقلابی.. هیچ کدام فایده نداشت. این برگی دیگر است: کنار غرب و ناتو ایستادن و تبلیغات و دفاع آشکارا از آن، بلکه شاید به خاطر این انقلاب تقوایی به ثمر بنشیند. طرف دیگر قضیه این است که خود را چسباندن به یک نیرو فقط با حرف نمی شود بلکه پروپاگند می خواهد و از آن بیشتر باید به اندازه ای یکسان هدف آن نیرویی که در کنارش قرار می گیری را به هدف خود تبدیل کنی. اما با این هم حمید و جریانش از امریکا و غرب جواب منفی خواهند گرفت.

اما بخش پیشرو جنبش کارگری از لحاظ سیاسی و جهان بینی در جهان عرب در مقابل این وضعیت ویژه ی جهان عرب ، هوشیار تر و آماده تر بیرون خواهد آمد. آنها با دو مانع فکری و سیاسی درگیر هستند، ناسیونالیسم و دموکراتیسم . بدیهی است که یکی از آن شیوه ها ، ناسیونالیسم حمید است…ناسیونالیسم که تاریخش به بیشتر از ۶۰ سال پیش بر می گردد و صاحب قدرت بوده است و همچنین به علت غلبه افق سیاسی جناح چپ ناسیونالیسم بر این بخش از راه احزاب کمونیستی روسیه . به باور من ناسیونالیسم چپ به آن میزان که به خودسازمانیابی بیشتر کارگران و رسیدن به افقی سیاسی طبقاتی و تشکیل حزب خودشان برمی گردد، بزرگترین ضربه را به بخش پیشرو طبقه مان زده اند. و مانع فکری و سیاسی بزرگی را سر راهمان قرار داده است. همچنین دموکراتیسم هم به دلیل سنگینی بار پروپاگند بورژوازی جهانی و داخلی .. جدا از آن که در مصر جریان فکری دموکراسی و لیبرالیسم همیشه وزن خودش را دارا بوده. به این دلیل بخش پیشرو جنبش کارگری  پیگیری فکری، سیاسی و پراتیکی مختص به خودش را در برابر اسلام سیاسی ، فکر و سیاست و حکومتش دارا نبوده است، در برابرش یک دست و مصمم نبوده . برای بخش پیشرو جنبش کارگری هر دو انقلاب مصر و تونس، این موانع بار دیگر و به لطف ” حکومت ” اسلام سیاسی دلیلی است برای دوباره خوانی شان و تفکر درباره شان: مسئله ” وطن ” ، ” بیطرفی سپاه ”  ، ” قداست میهن و پرچمش ” ، ” خود دولت به مانند دستگاه سرکوب طبقاتی”، مسائله ” تشکل و تحزب طبقاتی”، مسئله ی ” انقلاب ” و مسئله ” جنبش و نیروهای سیاسی در چارچوب مبارزه و کشمکش طبقاتی”، ” ناسیونالیسم با اشکال مختلفش” … و تا آخر . وظیفه ما این است که در کنار این بخش به مانند یک کمونیست بایستیم و در این امرو وظیفه طبقاتی با آنها مشارکت کنیم .

۲۷ آگوست ۲۰۱۲