مقابله با محور روس و چین و پریشانی چپ “ضد امپریالیست” , پاسخی به حسین مرادبیگی

نوشته حسین مرادبیگی (حمه سور) تحت عنوان “حزب کمونیست کارگری و “خط آمریکا” یک چیز را که آشکارا نشان میدهد اینست که این دوست ما گرچه در انشعاب اخیر صف مقابل کوروش مدرسی ایستاده اما دارد از همان انبان یعنی از همان انبان سیاست راست مدرسی تغذیه میکند. این خط فقط یک خط سیاسی راست نبود بلکه همه میدانند که با خود سنتهای بسیار زشتی را هم ابداع کرد که یکی از آنها سیاست جعل است. جعل و دروغ و افترایی را به مخالفینش (که در راس همه حزب کمونیست کارگری قرار دارد) نسبت میدهد و بعد حول و حوش آن ایده دست ساز خود با دست و دل بازی میبافد. بدون اینکه یک ذره احساس مسئولیت نماید یا نیازی در خود احساس کند که فاکتی، دلیلی، نقل قولی، و نشانه ای برای افترائات و توهینها و لجن پراکنیهایش بیاورد. حمه سور از همان ابتدا یکی از قلمزنان این خط بوده است و در این چارچوب علیه ما کم ننوشته است. اما انسان انتظار داشت که ایشان با شکست آن خط و انزوای محفل مدرسی ها و قرار گرفتن در صف مخالف آنها، و گذر زمان و عمر، متوجه شده باشد که سیاست جعل در عالم واقع مفت نمی ارزد و با باد هوا فنا میشود و روسیاهی برای مجریانش میماند. واقعا آیا خیلی سخت است که کسی بفهمد پرتاب مداوم خیل افترا و ادعاهای جعلی و بی پایه نظیر طرفداری از هخا و الاهواز و پنتاگون و ارتجاع اسلامی و هزار لیچار دیگر که توسط قلمزنان محفل مدرسی  و شرکا و از جمله شخص حمه سور مدام به سوی حزب کمونیست کارگری پرتاب شده، بخودی خود نه ما را تضعیف کرده و نه به آنها چیزی افزوده است؟ و آیا روشن نیست که  در عین حال این سنت به فضای مسموم در چپ و اپوزیسیون دامن زده است و بیش از همه دامن خود مجریانش را گرفته است؟ فکر نمیکنم درک این حقیقت بویژه امروز با انزوای کامل این خط و محفل مدرسی ها کار مشکلی باشد. اما این رفیق ما انگار تصمیم گرفته منسجم و بدون زیگزاگ بماند و همان خط هفت هشت سال گذشته اش را ادامه دهد. و هنوز متوجه نیست که دوره کنونی دوره قاطر و درشکه نیست که وقتی دروغی را به کسی نسبت دادی شش ماه طول بکشد تا مخاطب شما به حقیقت پی ببرد. هر خواننده ای با یک کلیک ماوس نوشته حمید تقوایی را روی اینترنت نگاه میکند و متوجه میشود که دارید در روز روشن در مورد آن دروغ تحویل خواننده میدهید. و این کار جدا از هرچیز واقعا برای خودتان زشت و بد است. همه کس میفهمد که پناه بردن به سیاست جعل اساسا از بی حرفی و چنته خالی مایه میگیرد.

کمی فاکت

بگذارید به کسانی که نوشته حمه سور را نخوانده اند توضیح دهیم که جریان چیست. ایشان نوشته اش را در رابطه با مقاله ای از حمید تقوایی تحت عنوان “شرایط جهانی و چشم انداز انفجارسیاسی در ایران” نوشته است. در مقدمه نوشته مفصلش یک پاراگراف بلند بالا دارد که من همه را اینجا علیرغم طولانی بودن تکرار میکنم که همه بدانند که ایشان چه افاضاتی نسبت به حزب کمونیست کارگری و حمید تقوایی مرقوم نموده اند و بعد جایگاه این نوع تبلیغ را نشان خواهم داد. او اینطور قلمفرسایی میکند. ” لیدر حزب کمونیست کارگری ایران اخیرا سیاست جدیدی را تحت عنوان “خط آمریکا” تدوین کرده است که بیانگر تکمیل دگردیسی سیاسی او و تلاش او برای ادغام کردن این حزب در جنبش ناسیونالیسم پرو غرب و اضافه شدن این حزب  به صف مبلغین و مروجین اپوزیسیون بورژوازی طرفدار غرب است. این سیاست در نوشته ای از حمید تقوایی دبیر کمیته مرکزی این حزب بیان شده است. مقاله حاضر نقد و افشاء این سیاست حزب کمونیست کارگری است. واضح است در حد این مقاله، چرا که این کارزار وسیعی است که راست و چپ بورژوازی طرفدار غرب در مقابل طبقه کارگر و کمونیستهای این طبقه در تحولات سیاسی آینده در ایران و در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی، گشوده اند. در آن احزاب و جریانات بورژوا از سلطنت طلب تا ملی – اسلامی تا ناسیونالیستهای قومی و فدرالیستچی شرکت دارند. دارند به هم نزدیک میشوند، دارند به همدیگر نان قرض میدهند و از وحدت میان خود حرف میزنند. یک گوشه آن را نیز متاسفانه حزب کمونیست کارگری در دگردیسی ۸ ساله ای که این حزب تحت هدایت حمید تقوایی طی کرده است، تشکیل میدهد. پس زدن و به حاشیه راندن کل این اردوگاه نقش تعیین کننده ای در پیشروی طبقه کارگر و کمونیستهای این طبقه در تحولات سیاسی آینده ایران و در سرنگونی جمهوری اسلامی زیر پرچم کمونیسم، ایفا میکند.”

متوجه شدید؟ دقت کنید که ایشان چه میگوید! حمید تقوایی سیاست ادغام حزب کمونیست کارگری در ناسیونالیسم پروغرب را دنبال میکند و این سیاستی است که هشت سال است این حزب طی کرده و اکنون با این نوشته اخیر تکمیل میگردد و این کارزار گسترده جناحهای راست و چپ بورژوازی علیه طبقه کارگر و کمونیستهاست که حزب کمونیست کارگری هم یک گوشه اش را تشکیل میدهد و ایشان یعنی جناب حمه سور وظیقه خود و همه کمونیستها را این تعریف کرده است که آنرا خنثی کند و امثال اینها. تازه اینها بدترین قسمتهای نوشته ایشان نیست. او در پرتاب توهین به رهبران حزب کمونیست کارگری حتی دست حمه فتاحی و مدرسی ها را هم از پشت بسته است و توهین های زشتی از قبیل “کلاهبردار سیاسی” و امثال اینها را بطرف ما پرتاب میکند. همه اینها حملات و اتهامات بسیار سنگین و زشتی است که نمیتواند بی پاسخ بماند. این  یک برخورد کاملا غیر مسئولانه در سیاست است. کسی که چنین اتهامات بی مایه و پایه ای را به طرف حزب کمونیست کارگری پرتاب میکند تنها پریشانحالی خود را به نمایش میگذارد و بس.

تمام این خشم و عصبانیت و این القاب و اتهامات و حملات به دلیل اینست که حمید تقوایی گفته است باید در کنار قطب بورژوازی غربی، سیاست ارتجاعی روسیه و چین را هم افشا کرد. حمه سور میداند که دارد جعلیات به هم میبافد، میداند که این کار را شیادی سیاسی میگویند، اما ابایی از این کار ندارد. و شخصا برای او متاسفم. من مطمئنم که خیلی ها از درون حزب حکمتیست یعنی حزب متبوع حمه سور یقه او را گرفته اند و خواهند گرفت و از او خواهند پرسید که این افتراها و این ادعاهای بی اساس و پایه چیست که به هم بافته ای؟ نفس همین نوشته نشان میدهند که آنچه ما گفته ایم که باید خط راست کوروش مدرسی را نقد عمیق سیاسی کرد تا چه حد برای حزب حکمتیست حیاتی است. و گرنه معلوم نیست این خط دوباره از کجای این حزب سر در آورد و چه تاثیرات شومی برجای بگذارد.

تمام به اصطلاح فاکتی که حمه سور برای اینهمه ادعا دارد اینست. او میگوید حمید تقوایی گفته است: “با سرنگونی دیکتاتورها درمنطقه روسیه نمیتواند امیدی به گسترش نفوذ خود و کنترل شرایط در کشورهای انقلابی داشته باشد اما میتواند امیدوار باشد که با حفظ این دیکتاتوریها این کشورها را به حیطه نفوذ خود بکشاند. انگیزه و هدف چین نیز در هم پیمانی با روسیه چیزی بجز همین ممانعت از بسط نفوذ غرب نیست. ازینرو روسیه و چین را باید یک نیروی ضد انقلابی در منطقه بحساب آورد که در رقابت با غرب تاکتیک دفاع پیگیر از دیکتاتورهای حاکم را درپیش گرفته است.”همانجا

و بعد حمه سور از این نکته نتیجه میگیرد که “روی دیگر این تقسیم بندی تقوایی این است که آمریکا و دول غرب هرچند در مقابل بسط نفوذ چین و روسیه در این کشورها دخالت میکنند، اما چون علیه دیکتاتورها عمل میکنند، دخالتشان به “نفع انقلاب” تمام میشود!”

واقعا به این میگویند چشم بندی سیاسی! از نظر حمه سور اگر شما بگویید روسیه و چین نیروهای ضد انقلابی هستند معنیش اینست که دولتهای غربی نیروهای انقلابی هستند و یا دخالتشان به نفع انقلاب است! سوال اینست که بالاخره به نیروهای ضد انقلاب وضد انسان و ضد بشریت که امروز در راس آن آشکارا همین محور روسیه و چین قرار دارند چه باید خطاب کرد که به حمه سور و امثال او برنخورد؟ حمه سور خود یک نقل قول از حمید تقوایی در همین نوشته اش آورده است که میگوید “این فاکتوربخصوص در رابطه با جمهوری اسلامی عامل مهمی است که باید در کنار تاکتیکهای غرب و متحدینش، مورد توجه نیروهای انقلابی قرار بگیرد. انقلاب میتواند تنها با خنثی کردن تلاشهای بورژوازی جهانی برای حفظ رژیمهای حاکم ( خط روسیه) و یا رضایت دادن به تغییر آنها برای حفظ نظم حاکم ( خط آمریکا)  راه خود را بجلو باز کند و به پیروزی برسد.”همانجا

این نقل قول را خود حمه سور از حمید تقوایی در نوشته اش آورده است. که فکر میکنم که هرکسی که زبان فارسی را بفهمد و کمی انصاف و یا امانت داری سیاسی داشته باشد، برایش روشن است که حمید تقوایی دارد میگوید انقلاب باید تلاشهای بورژوازی جهانی چه خط روسیه و چین و چه دولتهای غربی را خنثی کند و راه خودرا به جلو بازکند، اما بازهم  این دوست ما خود را به متوجه نشدن میزند و همان ادعاهایش را با تفصیل تاکید میکند. جملات زیادی در همین نوشته هست که موضع حمید تقوایی و حزب را بروشنی در رابطه با دولتهای غربی نشان میدهد. تازه اگر یک جمله هم در این نوشته نبود این مسخره است که کسی از اینکه شما سیاست آشکارا ارتجاعی روسیه و چین را محکوم کنید رگ کردنش بیرون بزند و به شما بگوید شما طرفدار دولتهای غربی هستید. جالب اینست که ما طی یک سال گذشته دهها مقاله و نوشته علیه سیاست و توطئه های آمریکا و دولتهای غربی در منطقه داریم که بیشتر آنها را حمید تقوایی نوشته است. در مورد همین روسیه و چین قطعنامه تصویب کرده ایم و حداقل یک بند مفصلش تاکید بر سیاست ارتجاعی و ضد انقلابی بورژوازی غرب و لزوم مقابله با آنست. آیا حمه سور چشمش به هیچکدام ازا ینها نیفتاده است؟ یا کسی بغل دستش نوشته اش را نخوانده تا به او بگوید تمام سیاست و اسناد این حزب صد وهشتاد درجه خلاف ادعاهای اوست؟ هیچکدام از اینها نشان نمیدهد که ادعای همراهی حزب کمونیست کارگری با دولتهای غربی پوچ و بی پایه است؟ علاوه بر اینها حمید تقوایی بر اساس این نوشته یک مصاحبه تلویزیونی داشته که متن آن به تاریخ ۵ مرداد یعنی بیش از یک ماه قبل از انتشار این نوشته حمه سور در نشریه انترناسیونال هم منتشر شد و قاعدتا جناب حمه سور قبل از نوشتن این افاضات آنرا هم خوانده است. حمید تقوایی در آنجا در رابطه با چین و روسیه صحبت میکند و در رابطه با دولتهای غربی اینطور میگوید “ما علیه قطب غرب و تاکتیکها و سیاستهائی هستیم که دولتهای غربی در منطقه پیاده میکنند. در مورد انقلاب مصر لیبی و سوریه امروز و در رابطه با تحولات ایران همیشه موضع ما  این بوده است که باید در همه سطوح علیه سیاستها و دخالتگریها و حتی تبلیغات غرب در رابطه با وضعیت سیاسی و یا آینده ایران  ایستاد و آنرا افشا و خنثی کرد. اما بهمان درجه باید در برابر سیاستهای ارتجاعی دولتهای روسیه و چین هم ایستاد. این دو جزء مکمل همدیگر هستند. موضع و برخورد ما کاملا از نیروهای چپ سنتی که ضد آمریکائی گری راهنما و قطبنمای حرکتشان است، متفاوت است. برای ما دفاع از آزادی، دفاع از مردم، دفاع از انقلاب و  دفاع از خواستهای برحق و آزادیخواهانه و برابری طلبانه مردم ملاک و اساس است و هر نیروئی که  به نحوی در برابر مردم باشد، بخواهد انقلاب آنانرا به بیراهه بکشاند و تحریف و قیچی کند (مانند دولتهای غربی) و یا بخواهد مستقیما در کنار ارتجاع حاکم  بایستد و انقلاب را سرکوب کند (مانند دولت روسیه و چین) مورد اعتراض و نقد و افشاگری ماست. ما مردم را آگاه میکنیم که نیروهای بورژوائی و دولتهای حاکم به هر کمپی متعلق باشند و هر مخالفتی   با هم داشته باشند در هر حال اهداف و منافع خودشان را دنبال میکنند و راه رهائی مردم اتکا به قدرت خودشان و متشکل شدن و مبارزه کردن و انقلاب کردن برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی است. همانطور که گفتم آنچه تا امروز در تبلیغات چپ سنتی  و نیروهای مدعی دفاع از انقلاب علی العموم غایب بوده است اعتراض به و افشاگری از سیاستهای روسیه و چین بوده است. از همین رو باید علیه این  دولتهای ضد انقلابی سیاست فعالی داشت. من امیدوارم همه نیروهای چپ و انقلابی متوجه این مساله باشند و همزمان با هر دو قطب ارتجاعی، کمپ غرب و محور روسیه – چین، مقابله کنند، سیاستها و اهدافشان را برای مردم توضیح دهند و آنها را افشا کنند و به این ترتیب مردم را برای  انقلاب علیه جمهوری اسلامی با اتکا بقدرت خودشان آماده نمایند.”

واقعا آیا همین پاراگراف جواب کل صفحاتی که این دوست ما سیاه کرده است را نمیدهد؟ و نشان نمیدهد که ما محقیم به کاری که حمه سور میکند در بهترین حالت چشم بندی سیاسی نام بگذاریم؟ واقعا نباید از ایشان پرسید که چگونه و با چه هدفی به خود اجازه میدهید نسبت به حزبی که سلیس و روشن و شفاف دارد از مصالح انقلاب و منافع کارگر و کمونیسم در برابر تمام قطبهای ارتجاع بورژوایی دفاع میکند لجن پراکنی و جعل سازی کنید؟

“ضد امپریالیسم” یک جنبش ارتجاعی است

گفتم که نوشته حمه سور از نظر سنت و روش و اخلاق سیاسی به همان خط و سنت راست و سیاست جعل کوروش مدرسی تعلق دارد. اما یک پایه دیگر این نوشته و آن سیاست در افترا پراکنی به حزب کمونیست کارگری، از چپ ضد امپریالیست مایه گرفته است. برای حمه سور مثل همه چپهای “ضد امپریالیست” ضدیت با قطب روسیه و چین یک نوآوری خطرناک ضد کمونیستی است. “کمونیسم بورژوایی” است. زیرا ایشان هیچگاه از کمپ چپ ضد امپریالیسم آمریکا جدا نشده است. و گرنه واقعا بهیچ وجه مشکل نبود که متوجه شود که یک پایه مهم دفاع از کمونیسم و از انسانیت، مخالفت و افشای قطب روسیه و چین است که دنیا دارد بچشم می بیند که به قطب اصلی ضد انقلاب جهانی تبدیل شده و از هر جنایتکار و خونخوار و مرتجعی نظیر خامنه ای و احمدی نژاد و بشار اسد و قذافی و باندها و نیروهای مشابه آنها دفاع میکند، و همین امروز در جلوی چشم همه کشتار هزار هزار مردم سوریه توسط حکومت بشار اسد را با وقاحت و گستاخی تمام مورد حمایت قرار میدهد. روسیه امروز دارد همان نقشی را ایفا میکند که روسیه تزاری در قرن هیجده و نوزده ایفا میکرد و محور و سکوی ارتجاع جهانی نام گرفته بود و چین نیز در کنار آن قرار دارد. اما ظاهرا برای عده ای هنوز مخالفت با محور روسیه و چین به دلایل قانع کننده تری نیاز دارد.

جنبش ضد امپریالیستی جنبشی است که اساسا از اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست شکل گرفت. این جنبش اساسا یک جنبش بورژوا- ناسیونالیستی بود که در دوره جنبشهای ملی و ضد استعماری، به دلیل این ارزیابی که این جنبش نقش مثبتی در مقابل نیروهای استعماری ایفا میکند، مورد حمایت و توجه لنین و بلشویکها قرار گرفت. لنین تلاش کرد در عین حال تمایز کمونیسم را بعنوان یک جنبش ضد استثمار و ضد سرمایه و کارگری، از جنبش و گرایش بورژوازی ضد امپریالیست نشان دهد. اما این تلاشش به دلایل مختلفی چندان موفق نبود. و به مرور بعد از مرگ لنین، چپ و “کمونیسم” با ضد امپریالیستی گری عجین و یکی شد. میشود گفت یکی از دلایل دست بالا پیدا کردن استالینیسم و ناسیونالیسم صنعتی در روسیه بعد از مرگ لنین همین بود. کل چپ روسی و بستر اصلی در قرن بیست هویت اصلیش ضدیت با امپریالیسم آمریکا بود.

همین الان هم با وجود رویدادهای زیادی که تاریخا صورت گرفته و با وجود تمام شدن دوره جنبشهای ملی ضد استعماری، اگر از چپهای سنتی مختلف بپرسید متوجه نمیشوند که ایراد “ضد امپریالیست بودن” چیست. و اصلا بحث ما کمونیستهای کارگری در این مورد چیست. اگر شما بگویید که من هویت خودم را “ضد امپریالیست” تعریف نمیکنم بلکه خودم را کمونیست و ضد سرمایه و مدافع طبقه کارگر و کل مردم میدانم، فورا مارک طرفداری از “قدرتهای امپریالیستی” غرب را به شما میزنند. مساله اینست که چپ ضد امپریالیست دقیقا برایش ضدیت با امپریالیسم هویت است. حاضر است هر چیزی را فدا کند اما ضد امپریالیست و مشخصا “امپریالیسم آمریکا” بماند. و دقیقا ایراد همینجاست. روشن است که یک جریان کمونیستی بنا به تعریف مخالف تمام قطبهای ارتجاع و بورژوازی چه غربی و چه روسی و چینی و چه اسلامی و امثالهم است و باید باشد. اما اساس هویت کمونیستی ضدیت با امپریالیسم یا یک بخش از بورژوازی نیست. این هویت و کاراکتر جنبش ناسیونالیسم بورژوایی جهان سومی است که به میان چپها قاچاق شده است. تازه آن هم در حرف نه در عمل. چون کل جریانات ناسیونالیست جهان سومی در این دوره عملا پادوی سیاستهای دولتهای غربی هستند و به دنبال پیاده کردن سناریوهای بورژوازی جهانی در کشور متبوع خود میباشند. کمونیسم ربطی به این سیاست ندارد.

 کمونیسم جنبشی اساسا ضد تبعیض و ضد سرکوب و ضد استثمار و متعلق به طبقه کارگر است. کمونیسم یک جنبش انسانی است. تمام سیاستها و ضدیت ها و موافقت ها و مخالفتها را باید از اینجا استنتاج کرد. نه برعکس. بقول منصور حکمت اساس سوسیالیسم انسان است. اما “چپ ضد امپریالیست” دنیا را از سر ضدیت با امپریالیسم آمریکا میبیند. میتواند برای مثال حتی از ارتجاع ضد انسانی اسلامی به دلیل نزاعش با امپریالیسم آمریکا حمایت کند و برایش مهم نباشد که این جنبش عمیقا ضد زن و کودک و دشمن تمام ارزشهای پیشرو انسانی است و هرروز دارد در گوشه و کنار جهان وسیعا جنایت میکند. نمونه اش حزب توده و سازمان اکثریت است که از فرط ضد آمریکائی گری به دامن جمهوری اسلامی افتادند و زندگی خیلی چپها را به فاجعه و قهقرا کشاندند. زیرا خمینی در واقع تمام هویت آنها یعنی ضدیت با امپریالیسم آمریکا را بهتر از آنکه خودشان تصورش را میکردند متجلی میکرد. نمونه اش طیفی از چپهای اروپایی نظیر اس دبلیو پی و امثالهم هستند که حتی از حسن نصر الله و بن لادن دفاع میکردند و در صف تظاهراتشان در لندن مرتجعین اسلامی اذان و مناجات میخوانند. نمونه اش همین کوروش مدرسی است که در وصف کمکهای حزب الله و حسن نصرالله به فلسطینی ها با سعه صدر مقاله مینویسد در وصف سیاست احمدی نژاد در حذف یارانه ها بارها مقاله مینویسد، اما حاضر نیست یک کلمه مثلا از مینا احدی به دلیل تلاشهای بسیار ارزشمندش علیه سنگسار و اعدام و علیه جنبش اسلام سیاسی دفاع کند بلکه برعکس بیشترین تبلیغاتش علیه او و فعالیتهای انسانی حزب کمونیست کارگری است. نمونه های زیادی از این دست را میتوان بر شمرد. بویژه در قرن بیست و یکم بقایای این چپ براحتی میتواند به دامن ارتجاع بیفتد.

دو رویداد مهم تاریخی به دوره جنبش ضد امپریالیستی پایان داد. یکی تجربه منفی دیکتاتوری های شوروی و بلوک شرق و آن دیوار آهنین و جوامع بسته و سرمایه داری استثمارگر و ضد کارگری بود که به مقبولیت اجتماعی و گسترده جنبش ضد امپریالیستی پایان داد. فروپاشی بعدی کل این بلوک نیز میخی بر تابوت این جنبش بود. آنچه در تبلیغات بورژوازی بنام شکست کمونیسم نام برده میشود در واقع شکست و نابودی چپ ضد امپریالیست یا “کمونیسم بورژوایی” بود. رویداد مهم دیگری که به میدان داری چپ ضد امپریالیسم پایان داد عروج خونین جنبش اسلامی در ایران و در سطح جهان بود (که اکنون دوره افول خودرا طی میکند). با این دو رویداد تاریخی که بر متن تمام شدن دوره جنبشهای ضد استمعماری صورت گرفته بود، جنبش ضد امپریالیستی به سراشیب اضمحلال افتاد و تاریخ مصرف جنبش چپ ضد امپریالیست هم به سر رسید. منصور حکمت پیش از هرکسی این دوره تاریخی را از قبل دید و ابتدا با بحث “اسطوره بورژوازی ملی و مترقی” و بحثهایی در این سطح پایه تئوریک تحلیلی این چپ را زد و بعد کلا کمونیسم کارگری را در تمایز کامل با این نوع چپ که دوره اش بسر رسیده بود تعریف کرد و پرونده چپ ضد امپریالیست را در ایران بست. دلیل رشد و قدرت گیری سریع جریان کمونیسم کارگری جدا از هرچیز در واقع میتوان گفت همین درک روح زمانه و یا همین همسویی با تاریخ این دوره است. آنچه اکنون از چپ ضد امپریالیست و ضد آمریکا باقی مانده در واقع میراث گذشته است که درحواشی تاریخ دارد آخرین دست و پاهای خودرا میزند.

این را هم روشن کنم که بحث من بهیچوجه این نیست که همه چپهای ضد امپریالیست مرتجعند. چپ ضد امپریالیست هم مثل همه گرایشات دیگر از نظر سیاسی یک طیف گسترده (از نظر تنوع سیاسی) را تشکیل میدهد. تا آنجا که به نوع ایرانیش مربوط میشود برخی نظیر حزب توده و اکثریت آنچنان از نظر سیاسی و عملی به دامن ارتجاع غلطیده اند که دیگر نام چپ از سرشان زیادی است. برخی تا لبه درغلطیدن به ارتجاع رفته اند نظیر همین جریان کوروش مدرسی و محافل مشابه که در انقلاب ۸۸ و در موارد دیگری مثل دفاع از حسن نصرالله و غیره سیاست ارتجاعی را در پیش گرفت و تمام هویتش را نفرت پراکنی علیه حزب کمونیست کارگری تعریف کرده و باید دید بعد از این سرنوشتش به کجا میرسد، و برخی هم تلاش کرده اند در سیاست حتی المقدور به دامن راست نغلطند اما در ایدئولوژی و سنت فکری همان خط و سنت چپ ضد امپریالیست را دنبال میکنند که هر از چند گاه اینجا و آنجا بیرون میزند. بهرحال حمه سور و امثال او را باید از این دسته آخر به حساب آورد.

در مورد این طیف دوم باید گفت که اینها یک تناقض پایه ای را با خود حمل میکنند که مدام آنها را به این سو یعنی رادیکالیسم و کمونیسم و یا به آن سو یعنی ناسیونالیسم بورژوایی هل میدهد. و تازمانی که این تناقض را بطور پایه ای حل نکرده اند و کمونیسم شان را از گرایش بورژوا – ناسیونالیستی ضد امپریالیستی تصفیه نکرده باشند خطر تهدیدشان میکند. هرچه زمان میگذرد برای این چپ هرروز دشوار و دشوار تر خواهد بود که از نظر سیاسی و اجتماعی چپ بماند. این هشداری به همه این طیف است. ۴ سپتامبر ۲۰۱۲*