از جیمز باند تا کامرون

المپیک امسال نیز همانند تمام المپیک های ادوار قبل مالامال بود از حس رقابت و کسب مدال و جاه طلبی قهرمانانش. حسی که نه ارتباطی به ۸۰ درصد جامعه جهانی داشت و نه تاثیر مثبتی هر چند کوچک بر زندگی روزمره کارگران گذاشت. ذکر تاریخچه بازیهای المپیک و اینکه از کجا شروع شده و به کجا رسیده است و یا چه کسانی چه مدالهایی را توانسته اند کسب کنند نه تنها جایی در این مقاله ندارد بلکه اگرمجال می بود شاید دست آویزی بود برای . به سخره گرفتن آمارها.
بهتر است بدون مقدمه به اصل مطلب بپردازیم .المپیک لندن چه چیزهایی را برای ۸۰ درصد بینندگانش که عملا از طبقه کارگر بودند به ارمغان آورد؟ افتتاحیه المپیک پر بود از کثافت کاریهای نظام سرمایه داری بریتانیا که خود را یشرو در مبارزه علیه کمونیسم در اروپا می داند. ظاهرا انگلستان در صدها سال تاریخ حکومتی اش چیزی به جز جیمز باند را به عنوان نماد فرهنگی خود نیافته بود تا به معرض نمایش بگذارد. کاراکتری که در فیلمهای آبکی دهه های جنگ سرد نماد مبارزه بر علیه حکومت به ظاهر سوسیالیستی جماهیر شوروی سابق بود و کشورهای غربی در سایه پروپاگاندای تصویری،عقده های ناشی از شکست ویتنام و بحرانهای اقتصادی و اعتصابات و انقلابات کارگری دهه های مذبور را در سایه قهرمانهای پوشالی امثال جیمز باند و رامبو وراکی و….باز میکردند. مثل اینکه دولت فخیمه می خواست با عرض اندام مامور ۰۰۷ خود نشان دهد که دیگر دوره المپیک مسکو که دهها هزار نفر تصویر لنین را در ورزشگاه المپیک با قطعات در دستشان ساختند گذشته و این قهرمان بی مغز آنهاست که برنده تام و تمام بازیست. قهرمانی که محتوای شخصیتی اش از جاسوس بریتانیایی به اسم “رابرت بروس لاکهارت” گرفته شده که در سال ۱۹۱۸ مقدمات ترور لنین را مهیا کرد. البته در اینکه نظام به ظاهر سوسیالیستی (سرمایه داری دولتی) شوروی سابق هیچ ارتباطی با سوسیالیسم علمی مارکس و لنین نداشت جای هیچ بحثی نیست اما همین نظام از پایه مشکل دار همیشه یک امر را در اذهان سرمایه داری جهانی یادآور میشد و آنهم خطر کمونیسم بود.خطری که با گذشت دو دهه از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و اقمارش ظاهرا هنوز هم راحتی خواب را به چشمان ملکه و نظام سرمایه داری بریتانیا بازنگردانده است. البته باید خاطر نشان کرد که قهرمانان المپیک نیز چیزی بیشتر از جیمز باند در چنته نداشتند. زیرا اگر جیمز باند در محافظت از ملکه و مبارزه علیه کمونیسم ازخود یک قهرمان پوشالی ساخته است، قهرمانان المپیکی ایران نیز با اهدای مدالهای خود به مقامات جمهوری اسلامی به نوعی دیگر در مقابل صف مبارزاتی طبقه کارگر که همیشه حکومت سرمایه داری را دشمن خود می دانند ،ایستادند. قهرمانانی که به جز ماهیچه ها و عضلاتشان چیزی برای نمایش نداشتند. دریغ از یک اعتراض کوچک به وضع موجود.
هیچگاه فیلم “تنهایی های یک دونده استقامت” اثر کارگردان معترض و سوسیالیست بریتانیایی ،”تونی ریچاردسون” را از یاد نمی برم. جایی که کاراکتر اول فیلم که به علت یک دزدی کوچک به زندان افتاده است و خود، دونده ماراتن است از جانب روئسای زندان ترغیب میشود تا در مسابقات دو و میدانی کشوری شرکت کند و مدال طلا را برای آنها به ارمغان آورد و حبس خود را نیز به حالت تعلیق درآورد اما کاراکتر اول فیلم (با هنرمندی تام کورتنه) چند قدم مانده به خط پایان ،می ایستد و به چشمان بهت زده زندان بانش که فریاد می کشد “بدو پسر بدو” میخندد و عملا خود را بازنده مینماید تا در این راه اعتراضی هرچند کوچک را به وضع موجود کرده باشد. چون در نظر وی اول یا آخر شدن هیچ تاثیری در زندانی بودن وی ندارد. زیرا دنیای سرمایه داری زندانی است به وسعت دنیا، چه پشت میله ها و چه خارج از آنها.
ظاهرا دوره تسلسل قهرمانان پوشالی که مدال افتخار را از پادشاه و رهبر میگیرند فعلا پابرجاست و طبقه کارگر باید بداند که مدال افتخار و انقلاب را تنها خود می تواند بر گردنش بیاویزد. طبقه ای که حتی در یک کارناوال ورزشی نیز از هر جهت به وی حمله میشود.
المپیکی که با جیمز باند شروع شود معلوم است که به چه چیزی ختم می گردد. نطق دیوید کامرون که در انتهای المپیک و برای اختتامیه بیان شد خود حاکی از حمله ای دیگر به طبقه کارگر بود. جایی که وی گفت: (مطمئن باشید که آثار بازیهای المپیک برای همیشه با ما خواهد بود،……….به ویزه که ما موفق شدیم فرهنگ کار داوطلبانه را در طول بازیها تقویت کنیم……) فرهنگ کار داوطلبانه در جامعه بحران زده کنونی چیزی نیست به جز سود صد در صد برای جیب سرمایه داران. نظامی که حتی حاضر نیست به کارگرانی که میلیاردها دلار برایش سود آوری داشته اند، مزد بپردازد و می خواهد فرهنگ کار داوطلبانه را اشاعه دهد.
با نگاهی به گذشته ای نه چندان دور می بینیم که همه چیز بسیار بدتر از سابق شده است. رهبران احزاب سوسیال بورژوایی اروپا تحت عنوان کمونیست های افراطی به جامعه معرفی میشوند، فرهنگ کار داوطلبانه که توسط چه گوارا در کوبا برای پیشبرد اهداف انقلاب نوپای وقت و در خدمت طبقه کارگر آن دوره پایه گذاری شده بود این بار توسط رهبران کنونی بر ضد طبقه کارگر استفاده می شود، سمبل ها و نمادهای کارگری و مبارزاتی دوره های سابق المپیک به جیمز باند و امثالهم تغییر ماهیت داده اند………حال با ذکر تمامی موارد یاد شده ، بالا رفتن یا نرفتن پرچم کشورها در المپیک و خواندن سرود ملی آنها هیچ ارتباطی به طبقه کارگر نمیتواند داشته باشد. طبقه کارگر خود، پرجم و سرود خود را دارد . حتی در عصر کنونی علی رغم تمامی فشارها و حملات سرمایه داری ، هر از گاهی پرچم خود را بالا برده و سرود انترناسیونالش را فریاد می کشد. طبقه کارگر بایستی به این امر ایمان بیاورد که برای رهایی از وضع موجود هیچ احتیاجی به قهرمان (آنهم از نوع پوشالی اش) ندارد زیرا خود ، قهرمان راستین دوران خویش است.
در پایان ، ذکر بخشی از مصاحبه ای تحت عنوان “فوتبال،پیروزی ایران،شکست انسانیت و اعتراض مردم” که کوروش مدرسی در جریان صعود تیم ملی فوتبال به جام جهانی ۲۰۰۶ با تلویزیون پرتو انجام داد خالی از لطف نیست. جایی که جمهوری اسلامی اجازه ورود زنان به ورزشگاه را برای دیدن بازی نهایی با بحرین نداده بود و وی در این رابطه عنوان کرد که: “نه تنها تماشاگران می بایستی ورزشگاه را در اعتراض به عدم اجازه ورود زنان ترک می کردند بلکه بازیکنان فوتبال هم نمی بایستی در این بازی شرکت کنند . باید اعلام می کردند اگر اجازه ندهید که زنان وارد استادیوم شوند ما در مسابقه شرکت نمی کنیم. چه می شد؟ چه اتفاقی می افتاد؟ ایران به جام جهانی نمی رفت؟ خوب نرود. ایران مهم نیست انسانیت مهم است. مخالفت با جمهوری اسلامی و ارزشهای اسلامی مهم است یا عرق ملی؟ به جهنم که ایران به جام جهانی نمی رفت . ایران اسلامی مرد سالار نباید هیچ جا برود. چرا این ننگ را قبول کردند؟……….”
آری، نه تنها ایران اسلامی مرد سالار که هر کشوری که بوی تعفن مذهب و سرمایه داری از آن بلند میشود لیاقت گرفتن مدال طلا و خواندن سرود منحوس ملی و بر افراشتن پرچم نکبت بار ناسیو نالیستی- مذهبی که همگی نمادهای دنیای کثافت سرمایه داری اند را ندارد.