“چرا، چرا همیشه؟..”

چرا، چرا همیشه؟..”
“چرا، چرا همیشه در مسیری مرگبار…
بوسیله بادهای فرجام کشانده می شوم،
بی هیچ ترحمی؟!..
آیا همه اینها، و زندگیم..
تنها لحظه های شکنجه بار بی پایانند؟
می خواهم زندگی کنم!..
قلب تو از شادی خالیست،
و مسرت برایش
تنها افسانه ایست، برای دانستن..
اما من بوسیله درخششی در دوردستها
خوانده شده ام،
و بنظر می رسد که
می توانم گرمیش را داشته باشم!..
شاید این تنها روحی باشد– که در دوردستها مشتعل شده؛
شاید، دیگر دلیلی برای امیدم باقی نمانده..
اما آنجا – در دوردستها..
در فضایی خارج از زمین،
تشعشعاتش بینهایت زیبا و پرغرورند!..”

“لحظاتی وجود دارند..”
لحظاتی وجود دارند که در آنها،
زندگی برای ما طوفانها و بلاها را
به ارمغان نمی آورد..
کسی بازوان سبکش را،
بر روی شانه هایت می گذارد؛
کسی – نگاه روشنی به چشمانت می اندازد،
و تمام چیزهای زمینی،
بناگاه در اعماق گرداب تاریکی،
ناپدید می شوند..
و اندک اندک در آن بالاها،
سکوت می روید!..
– هفت رنگ روشن در کمان،
و آهنگ، با طراوت و یگانه،
در سکوت آرام آرام
بیدار می شوند –
نیرو گرفته از زندگی،
امواج زیبای موسیقی پر احساس،
مثل چنگی در زیر فشار..”

(اشعار از: الکساندر بلوک – شاعر و نمایشنامه نویس روسی)
ترجمه: زهره مهرجو

منابع دیگر:
دو شعر از الکساندر بلوک شاعر سمبولیست روسی – زهره مهرجو:

http://www.rowzane.com/index.php/annonce-archiev/82-reports/10897-1391-06-10-06-36-53
“چرا، چرا همیشه” – الکساندر بلوک:

Why, Why Forever … By: Aleksandr Blok


“لحظاتی وجود دارند” – الکساندر بلوک:
http://www.poetryloverspage.com/yevgeny/blok/there_are_moments.html