سخنرانی لیسا کریستین از” بنیاد آزادی بردگان” با مقدمه ای از بختیار پیرخضری

متن زیر، سخنرانی “خانم لیسا کریستین” یکی از فعالان” بنیاد آزدای بردگان ” در ماه اوت ۲۰۱۲ در امریکا ، در مورد موقعیت ۲۷ میلیون برده در جهان قرن ۲۱ است .گزارشی تکان دهنده از سفر ۲ ساله اش به کشورهای مختلف آسیایی و افریقایی .لیساکریستیندردوسالگذشتهبه چند کشورسفرنمودهتاواقعیتتحملناپذیروسختبردهداریمدرن رامستندکند. اوتصاویرتاسف برانگیزوفراموشنشدنیازمعدنچیاندرغنا وکنگو،کارگران کوره پزخانه هایآجردرهند ونپال و بردگان جنسی درکاتموندای نپال رابهاشتراکمیگذارد،تاموقعیت ۲۷ میلیونجانبهبردگیکشانیدهشدهدرسراسرجهانراروشننماید. همراه این متن سخنرانی تصاویری از کارگران معادن و ماهیگیر و …. را که در مونیتور پشت سرش نشان میدهد ،که جلوه خاصی به سخنرانی اش می دهد به طوری که احساس می کنی خودت در معادن و کوره پزخانه ها حضور داری .بعد از دیدن این تصاویر و سخنرانی چند دقیقه سر جایم خشکم زد وکلیپ آن را برای رفقا و دوستانم فرستادم. همانطور که لیسا کریستین در اخر سخنرانی اش میگوید “ما باید سهمی در شناساندن این بردگان را ، به جهان داشته باشیم”، به همین دلیل من هم تصمیم گرفتم که متن را پیاده کنم که به صورت نوشتاری در اختیار خوانندگان قرار دهم، تا سهمی در شناساندن این بردگان به وسع خودم داشته باشم . در ضمن ، لینک یوتیوب سخنرانی را که به پیشنهاد و بررسی شهرام اتزادی و ترجمه” سهیلا جعفری “است ضمیمه است .
من ۱۵۰ فوت پاینتر ازسطح زمین در دالان یک معدن غیر قانونی درکشور” غنا ” هستم.هوا از گرما و غبار سنگین شده ،نفس کشیدن سخته .می تونم کشیده شدن بدن های عرق کرده ، که در تاریکی از کنارم میگذرند را حس کنم. اما چیزی بیشتر از این نمی بینم.صداهایی که صحبت می کنند را می شنوم اما بیشتر در دالان صدای خشن سرفه های مردهاست وشکسته شدن با ابزارهای ابتدایی.مثل بقیه ،من یک چراغ قوه ی ارزان که سوسو می زنه را به سرم بسته ام .که با این نوارکشی پاره پاره به سرم بسته شده وبه سختی می توانم شاخه درخت های لیز دیواره های سوراخ ۳ فوت مربعی را که ساخته اند راببینم. که صدها فوت به درون زمین می روند .وقتی دست هایم لیز می خورند،ناگهان یاد بچه هام می افتم که روزها قبل دیدم که دستشان لغزید واز ارتفاع زیادی به درون چاه افتاد .امروز که من اینجا ایستاده ام و با شما صحبت می کنم ،این مردها هنوز در عمق اون چاه هستند ،زند گیشان را به خطر می اندازند بدون اینکه پول یا جبران مافات بگیریند و اغلب می میرند.من تونستم از اون سوراخ در بیام بیرون و تونستم به خونه برگردم ،اما احتمالا اونا هرگز نمی تونند،چون اونا در اسارت هستند
.در ۲۸سال گذشته،من فرهنگ های بومی را در بیش از ۷۰کشور و در شش قاره مستند کرده ام ودر سال ۲۰۰۹من این افتخار بزرگ را داشتم که تنها ارائه دهنده در نشست صلح ونکوورباشم.ازمیان ان همه افراد متحیر کننده که من انجا ملاقات کردم،یکی از حامیان” بنیاد ازادی بردگان” را دیدم که یک بنیاد غیر دولتی است .که به ریشه کن کردن برده داری نوین تعلق دارد.ما شروع به صحبت کردن در مورد برده داری کردیم،و واقعا من در مورد برده داری شروع به اموختن کردم ،چون من مطمئنا می دونستم که در دنیا وجود داره،اما نه تا این اندازه .بعد از اینکه صحبت ما تمام شد،من احساس وحشتناکی داشتم وخالصانه از بی دانشی خودم از این قساوت که در زمان خودم اتفاق می افتاد شرمنده بودم و با خودم فکر کردم،اگر من نمی دونم ،حتما چندین نفر دیگه هم نمی دونند ؟این باعث شد ، احساساتی انسانی در درون من شروع به سوختن کنه ،پس در طی چند هفته به لوس انجلس پرواز کردم تا با مدیر بنیاد ازادی بردگان دیدار کنم و به اونا پیشنهاد کمک بدم.اینگونه شد که سفرمن به برده داری نوین اغاز شد.
عجیب اینکه من قبلا به بسیاری از این مکان ها رفته بودم .حتی برخی از اونها را من خانه دوم خودم می دونستم . اما این بار،استخوانهای پنهان شده درون کمد را می دیدم .یک اظهار نظر محافظه کارانه به ما می گه که امروز در دنیا بیش از ۲۷ میلیون نفر برده وجود دارند.این دو برابر تعداد افرادی ست که از افریقا به عنوان برده به آمریکا برده شدند.۱۵۰ سال پیش،یک برده ی کشاورزی سه برابر حقوق سالانه یک کارگر آمریکایی هزینه داشت.این پول به امروز برابر پنجاه هزار دلار است.با این حال امروزه،همه اعضای یک خانواده برای نسل ها بابت بدهی ناچیز فقط هجده دلار به بردگی کشیده می شوند.حیرت انگیزه که برده داری درامدی حدود ۱۳ میلیارد دلار در سال داره.خیلی ها با قول دروغی برای تحصیلات و شغل بهتر،فریب خوردند و متوحه شدند که با تهدید به خشونت مجبورند بدون دستمزد کار کنند و نمیتونند از اونجا خارج شوند.بردگی امروز تجارته ،بنابراین کالاهایی را که برده ها تولید میکنند ارزش داره،اما این برده ها که برایشان تولید میکنند یکبار مصرف اند.تقریبا برده داری در همه جای دنیا وجود داره،ودر عین حال در همه جای دنیا این غیر قانونیه.
در هند و نپال،من با کوره های اجرپزی اشنا شدم.این چشم انداز نا آشنا و جذاب مثل این بود که در مصر باستان و یا دوزخ دانته راه می رفتی درهوای ۵۴ درجه گرما،مردان، زنان،بچه ها و تمامی اعضای خانواده در واقع در لایه ای از گرد و غبار سنگین پوشیده شده بودند، در حالی که تا ۱۸ اجر را یکباره بر روی سرشون میگذاشنتد و اونها را از کوره سوزان تا کامیونها که صدها یارد دورترند حمل میکردند.از یکنواختی کار و خستگی مانند مرده بی حس و روحند،اونها بدون صدا و در سکوت بارها و بارها برای ۱۶تا ۱۷ ساعت در روز این کار را انجام میدن.اونها نه برای آب خوردن و نه برای خوردن استراحت ندارند، به دلیل کم ابی شدید بدنشان، ادرارشان بسیار ناچیز و کمه. بقدری گرما فراگیر و نافذ بود که دوربین عکاسیم داغ شد که نمیشد لمسش کرد و از کار افتاد. هر ۲۰ دقیقه، میبایستی برای تمیز کردن وسایلم به ماشینمان برمیگشتیم و اونها را زیر کولر میگرفتیم تا دوباره کار کنند،و همانطور که اونجا نشسته بودم فکر کردم،” از دوربینم به مراتب بهتر مراقبت میشه تا این مردم”.موقع برگشت به کوره آجرپزی،میخواستم گریه کنم،اما فرد ضد برده داری که کنار من ایستاده بود من را گرفت و گفت ،لیسا ،گریه نکن. اینجا اینکار رو نکن.و خیلی روشن برایم توضیح داد که نمایش احساسات و عواطف در جاهایی مثل اونجا بسیار خطرناکه، نه تنها برای من بلکه برای اونها نیز خطرناکه. نمیتونستم پیشنهاد هیچ کمک مستقیمی را بهشون بکنم.نمیتونستم بهشون پول بدم،هیچ چیز من شهروند اون کشور نبودم.میتونستم وضعیتشون رو از اونکه بود ،بدتر کنم. من میبایستی به سازمان ازدی بردگان در درون نظامی که برای ازادی اونها کار میکنه اعتماد میکردم، وبهشون اعتماد کردم. اما در مورد من، میبایستی تا رسیدن به خونه برای احساس دل شکستتگی ام صبر میکردم.
در هیما لیا، دریافتم که بچه ها سنگها را کیلومترها از بالای کوهها تا پای کوه که کامیونها در جاده زیر اون منتظر بودند حمل میکردند. تخته سنگهای بزرگ سنگین تر آزان بودند که بچه ها بتونن اونها را حمل کنند، و بچه ها اونها را که با طناب دست ساز، چوب وتکه پارچه ای بسته شدند با سرشون کنترل کرده و بالا میکشند. شاهد چیزی طاقت فرسا بودن خیلی مشکله. چگونه میتوان چیزی بسیار خائنانه و در عین حال فراگیر و گسترده را تغییر داد؟ حتی بعضی از اونها نمی دونند که برده هستند،افرادی که۱۶ تا۱۷ ساعت کار بدون دستمزد، چونکه همه زندگیشان همینطور بوده .اونها چیزی ندارن که با اون مقایسه کنند. هنگامی که این روستائیان حقشان را مطالبه کردند، برده داران خانه هایشان را سوزاندن .منظورم اینکه این مردم چیزی نداشتند، اونها مسخ شده بودند، میخواستند که کار را ول کنند، اما این زن که در وسطه،(تصویر زن معترض در بین زنهای دیگه) برای اینه که اونها را نگه داره که دوباره تجمع کنند و فرد ضد برده داری به او کمک کرده بود تا یه معدن برای خودشون اجاره کنند.خوب حالا اونها همون کار کمرشکن رو میکنن، اما این کار را برای خودشان میکنند و بابت کارشان دستمزد میگیرن، اونها با آزادی این کار را میکنن.
قاچاق جنسی چیست که معمولا هنگامی که واژه بردگی را میشنویم به ان فکر میکنیم. وبه دلیل اگاهی گسترده مردم دنیا در ابن مورد، به من هشدار داده شده بود که کار کردن در این بخش بخصوص میتونه برای امنیت من بسیار مشکل باشه. در کاتموندا، من با زنانی که در گذشته خودشون برده بودند همراهی شدم. اونها مرا به پله های باریکی به طرف پائین که به سوی زیرزمینی کثیف و کم نور میرفت راهنمایی کردند. این مکان به خودی خود یک فاحشه خانه نبود. بیشتر شبیه یک رستوران بود، رستورانهای کابینی، که اینها برای تجارت معروفند،و محلی برای فاحشه گری اجباری هستند. هر کدام یک اتاق کوچک خصوصی دارند، جایی که برده های زن همراه دختران و پسران خردسالی که حتی گاهی تا هفت ساله نیز هستند که مجبور میشوند مشتریان را سرگرم کنند و اونها را ترغیب به خرید بیشتر غذا و الکل کنند.هر اتاقک تاریک و دلگیر،با شماره ای که روی دیوار آن نوشته شده بود مشخص میشه، و با تخته سه لایی و پرده از هم جدا شدند .کارگران اینجا معمولا سو استفاده های جنسی غم انگیزی را از دستان مشتریان تحمل میکنند .ایستاده در کنار تاریکی، ترس سریع و گرمی را در اون لحظه را بخاطر می اورم،(عکس یک دختر) من میتونستم فقط تصور کنم که مثل این می مونه که درقعر این جهنم به دام افتاده باشی. من فقط یه راه برای به بیرون رفتن داشتم. همون پله هایی که از اونجا وارد شده بودم. اونجا درب اضطراری وجود نداشت. هیچ پنجره بزرگی که بتونی ازش بیرون بروی وجود نداشت.این بردگان جنسی هیچ راهی برای فرار نداشتند، و نظر به اینکه ما همچین موضوع مشکلی را انتخاب کردیم، این بسیار با اهمیت است که بدانید بردگی از جمله قاچاق جنسی در کشور ما نیز وجود دارد. دهها هزار نفر از مردم در بخش کشاورزی،رستورانهاو مستخدمین خانگی برده اند، و این لیست میتونه بیشتر باشه .و به تازگی مجله نیویورک تایمز گزارش داد که سالیانه بین ۱۰۰۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰۰ از کودکان آمریکایی برای بردگی جنسی فروخته میشوند.این در پیرامون همه ماست. ما فقط اونها را نمیبینم.
هنگامی که ما در مورد کارگران برده فکر میکنم، صنعت نساجی یکی دیگر از انهاست. من روستاهایی رادر هند بازدید کردم که تمامی اعضای خانواده ها در بخش تجارت ابریشم برده بودند.این تصویری ازیک خانواده است (عکس یک خانواده ۴ نفری).دستهای سیاه رنگ پدرآنها است ، در حالی که دستهای ابی و قرمز رنگ مربوط به پسرانش هستند . اونها رنگها را در این بشکه های بزرگ با هم مخلوط میکنند و ابریشمها را در درون این مایع با دست تا آرنج فرو میکنند، با اینکه رنگ ها سمی هستند. مترجمم به من داستان اینها را گفت .اونها گفتند که “ما اصلا ازادی نداریم،” ما هنوز امیدواریم، هر چند که یه روزی ما میتونیم که اینجا را ترک کنیم. بریم یه جای دیگه که برای رنگرزی کردن دستمزد بگیریم.
برآورد شده که حدود ۴۰۰۰ کودک در دریاچه ولتا، بزرگترین ساخته دست انسان ” برده ها” هستند . هنگامی که اول رسیدیم ،ما رفتیم که نگاه اجمالی به اونجا بیندازیم. من خانوا ده ای را در یه قایق شبیه به ماهیگیری دیدم ، دو برادر بزرگتر،،چند تا بچه کوچکتر ،قابل فهمه درسته؟ اشتباهه اونها همه برده بودند.بچه ها از خانواده شون گرفته میشوند و قاچاق و ناپدید میشوند، ومجبور به کار بی پایان بر روی این قایقها در دریاچه میشوند.در حالی که شنا کردن را بلد نیست. این کودک خردسال هشت ساله است (عکس یک کودک روی قایق).هنگامی که قایق ما نزدیک شد او میلرزید، وحشت زده میخواست در قایق کوچکش فرار کند. خشک شد زده بود که به آب بی اندازنش. اغلب تورهای ماهیگیری به تنه های خشکیده درختان فرورفته در آب گیر میکنند و کودکان خسته و وحشت زده به آب انداخته میشوند تا تورها را آزاد کنند.خیلی از انها غرق میشوند.این جوان که هصویرش را ملاحظه میکنید، تا زمانی که دوباره صدایش نکنند، او را مجبور میکنند که بر روی دریاچه کار کند. بخاطر وحشت از اربابش،او فرار نمیکند،چونکه با او در تمامی عمرش با خشونت و بی رحمی رفتار شده، واو این را به برده های جواتنر که او مدیریت میکنه انتقال میده.من اونها را ساعت پنج صبح هنگامی که تورهاشون را خالی میکردند، دیدم.اما اونها ازساعت یک شب که سرد وبادی بود کارمیکردند.و این بسیارمهمه که بدونید که این تورها وزنی بیش ازهزارپوند وقتی که پر از ماهی هستند،دارند.
میخواهم شما را با کوفی آشنا کنم.کوفی توسط یه دهکده ماهیگری نجات یافته بود.من او را در یه پناهگاه بنیاد ازادی بردگان و قربانبان برده داری ملاقات کردم.در اینجا او را میبیند که در یک چاه حمام می کن( تصویر یک کودک)ه،یه سطل پر از اب سرش خالی می کنه، وخبر عالیه اینه که در حالی که امروز من و شما در اینجا صحبت میکنم، کوفی به خانواده اش پیوسته، وحتی بهتر اینکه به خانوداه اش ابزاری داده شده که با اونها کار کنند و بچه هاشون را حفظ کنند.کوفی تجسم امکان پذیر نیست.او چه کسی خواهد شد زیرا که یکی به پا خواسته و زندگی او را تغییری ایجاد کرده؟
در جاده ای در غنا همراه با همکارم ازبنیاد آزادی بردگان رانندگی میکردیم،یه عضو سازمان ضد برده داری روی موتورش ناگهان سرعتش را زیاد کردوبه پنجره ماشین ما ضربه آهسته ای زد.او از ما خواست که او در جاده خاکی داخل جنگل دنبال کنیم.در اخر جاده او ما را از ماشین پیاده کرد واز راننده خواست که سریعا برویم. سپس اوبه جای پاهایی که سختی قابل دیدن بود اشاره کرد و گفت، “راه همینه،همین مسیر ،برو” .ما شروع کردیم به رفتن در ان مسیر،ما پیچکها را که راه را مسدود کرده بودند کنار زدیم،بعد از حدود یک ساعت پیاده روی، متوجه شدیم که به دلیل بارانهای اخیر سیل راه را گرفته،خب من دوریبن عکاسی را بالای سرم گرفته بودم ،چونکه ما تا زیر قفسه سینه در آب فرو رفته بودیم. بعد دو ساعت پیاده روی دیگه در جاده پیچ و خم دار ناگهان به یه جای مسطح رسیدم، و تعداد زیادی چاله بود که هم اندازه زمین فوتبال بودند، و همه اونها پر از برده هایی بودند که کار میکردند. خیلی از زنان کودکانی داشتند که به پشتشون آویخته بودند،(تصویر مادران با بچه های رو کولشان) در حالی که داشنتد در اب مسموم به جیوه ، طلا استخراج میکردند،” جیوه برای استخراج استفاده میشه”.
این بردگان در اطراف معدنی در بخش دیگری ازکشور غنا به بردگی کشانیده شدن (تصویر چند کارگر معدن ).وقتی از محور معدن بیرون امدند،خیس از عرق خودشون بودند.به خاطر می اورم که به چشمان خسته و مثل خون قرمزشون نگاه میکردم، که خیلی از اونها بیش از ۷۲ ساعت در زیر زمین بودند.این گودال به عمق ۳۰۰ پا بود و اونها کیسه های سنگین سنگ را از اونجا حمل می کردند.که بعدا به منطقه دیگری حمل میشه ،جایی که سنگها خرد می شوند واز اونها طلا استخراج میشود. در نگاه اول به نظرمیرسد که این محل خرد کردن سنگه ،پر از مردهای قدرتمند، اما وقتی نزدیکتر میشوید، میبینم که چهار شانه ها و همچنین کودکان در این حاشیه کار میکنند.همه اونها قربانیان صدمه دیدگی،بیماری و خشونت بودند. درحقیقت این خیلی محتمله که این مردان عضلانی ،فقط طی چند سال دچار بیماری سی و مسمومیت ناشی از جیوه شوند. این منورا هستش،( تصویر منورا کارگر معدن) هنگامی که پدرش فوت کرد، عمویش او را برای کار کردن در معادل با خودش معامله کرد. هنگامی که عمویش فوت ،منورا وارث بدهی عمویش شد، که او را مجبور کرد که مدت بیشتری در معادن بردگی کنه. وقتی او را دیدم، ۱۴ سال بود که او در معدن کارمیکرد، و این پای زخمی که می بینید در واقع در اثر حادثه ای در معدن ایجاد شده، به دلیل شدت جراحت دکترها گفته اند که پای او باید قطع شود. واز همه مهمتر، منورا بیماری سل داره، و او هنوز مجبور از صبح تا شب دراین معدن کار کنه.او هنوز روئیای اینکه آزاد شود وبا کمک فعالان محلی مثل بنیاد ازادی بردگان تحصیل کند را دارد، و این نوعی عزم و اراده در مقابل یه امکان غیر قابل تصور است که مرا کاملا به وحشت انداخت.
میخوام که نوری در دنیای بردگی بتابانم.هنگامی که در این زمینه کار میکردم، با خودم تعداد زیادی شمع بردم، و با کمک مترجم، به افرادی که ازاونها عکس میگرفتم، میگفتم که میخوام داستانهایشان و گرفتاریهایشان را منور کنم، بنابراین هنگامی که شرایط برای اونها و برای من امن بود، من این تصاویر را گرفتم .اونهامیدونستن که این تصاویر توسط شما در همه دنیا دیده میشه.می خواستم که اونها بدونند که ما شاهدانی برای آنها خواهیم بود، و هر کاری که بتوانیم برای کمک به تغییر در زندگی اونها خواهیم کرد. من به درستی باور دارم که اگر ما بتوانیم هر یک را به عنوان یکی از همنوعان خودمان ببینیم، آنوقت بسیار برایمان مشکل خواهد بود که قساوتهای مثل بردگی را تحمل کنیم. “مسئله این تصاویر نیستند” . اینها مردم اند، مردم واقعی مثل من وشما، که همه استحقاق حقوق برابر، عزت انسانی و احترام در زندگیشان را دارند. روزی نیست که من به این مردم زیبا، که با انها بدرفتاری می شود فکر نکنم . و من افتخار ملاقات شان را داشتم، فکر نکنم. امیدوارم که این تصاویر نیرویی را در افرادی که اونها را می بینند ،بیدار کنه ،افرادی مثل شما، و امیدوارم که این نیرو اتشی را مشتغل کنه، و این اتش نوری بر بردگی بتابانه و بدون این نور، حیوان در اسارت می تونه همچنان در ظلم زندگی کنه.
بسیار سپاسگزارم
تشویق و برخاستن حاضران برای سخنران
۲۵/۰۸/۲۰۱۲٫