جواب به نقد یک مجهوالهویه واقعیات را نتوان در قفس اختلافات پنهان کرد!

آنکه پیشگام است باید کامی را پیش نهد. حرکت پر افتخار ورتسبورگ یک دوره تاریخی بود که در میانِ جنگ و جدال ها، موانع ها، نکنید و نمیشه ها شروع شد و با ضربه های چکش و قلم راه را هموار کرد. کوهی که راهی به فتح قلعه اش وجود نداشت، اما فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی با چند نفر پناهجوی جسور این راه را هموار کردند. باید این را تأکید کرد که راه وجود ندارد، راه، با پیمودن ساخته می شود و ما با این عزیزان این راه  را ساختیم و پیمودیم، به درون قلعه راه یافتیم. تنها شهامت حرکت بود، آنجا که نا محتمل محتمل شد. هم اکنون به قول عامه، راه بازو جاده دراز، بفرمائید. امّا  قبل از اینکه شیوۀ هموار شدنِ راه را بیان دارم، لازم است، در چند جملۀ بسیار  کوتاه  به یک سری مسائل این استان اشاره ای داشته باشم تا شما خواننده عزیز سختی راه را در یابید. در این منطقه یعنی در ایالات بایرن کمترین پناهچویی از حق انسانی پناهندگی خود بر خوردار می شد و در مراکزی که پناهجویان را به استانهای مختلف آلمان  تقسیم می کنند  پناهجویانی که سهمیه این ایالت می شوند خود را برای مدتها بد بختی و گرفتاری  آماده می کنند. چو ن در این استان پنج تا هفت  در صد از پناهجویان قبول می شوند. وپناهجویانی که مدتها آنجا بی جواب و یا جواب ردی را می گرفتند سالها بلا تکلیف می مانند وبالاخره مجبورمی شوند به شیوه های  مختلف  توسط وکیل یا دکتر به استانهای دیگر آلمان  بروند که پذیرش پناهندگی در مقایسه با استان بایرن بسیار متفاوت است.

وضع کمپها  از لحظ بهداشتی،  مواد غذایی، امنیتِ پناهجویان سیاسی  اسفناک است. عدم رسیدگی به این مسائل در جلسات فدراسیون سراسری پناهندگان با پناهجویان و مسئولین این استان در رده های مختلف از ۱۹۹۴ تا کنون بارها مطرح شده است.

کوتاه سخن و اصلِ مطلب، عدم رسیدگی به وضع پناهجویان  و خواستهای انسانی آنان باعث مرگ پناهجویی به نام محمد رهسپار در کمپ ورتسبورگ یکی از شهرهای این استان شد. در کمپی که ۴۵۰ انسان از ملیتهای مختلف در آن مدتهاست در بد ترین شرایط  بسر می برند. از جملۀ این انسانها، یک ایرانی که به مدت یازده سال است هنوز در وضعیت نا مشخصی بسر می برد و آرام، آرام مثل شمع دارد می سوزد!

شنبه شب ساعت ۱۲ محمدرهسپار در اتاق یکی از دوستانش توسط ملافه خود را حلق آویز می کند و صبح زود یعنی روز یکشنبه به دبیر فداراسیون  سراسری پناهندگان  واحد آلمان  شهناز مرتب تلفنی خبر می دهند و اوضاع را با او در میان می گذارند. فورا تیمی از شهر فرانکفورت راه افتادیم  و رأس ساعت یازده صبح  روز یکشنبه ۲۹٫ ۱ . ۲۰۱۲ وارد این کمپ شدیم. در همان روز اول سخنانِ ما با پناهندگان، رهنمودهای ما که باید چه کار کنند و در این شرایط حساس چه کاری میشه کرد. سیاه روی سفید موجود است.

جلسات پشتِ جلسات با پناهجویان و مسئولان فدراسیون سراسری پناهندگان برای بیرون رفت از آن اوضاع اسفبار.  تماس تلفنی روزانه مسئول فداراسیون با تعدادی زیادی از پناهجویان و ساعتها صحبت تلفنی در بارۀ چگونگی اعتراض  دسته جمعی به این مسئله  و سازمان دادن  تظاهراتی برای بهبود وضع بسیار بد این هایم  و سایر پناهجویان اطراف  و از همه مهمتر انسانی  در این کمپ بر اساس وضع غیر انسانی  این هایم خود را کشته است. این زنگ خطری است که به صدا در آمده است. این تماس ها و  رفت و آمدهای ما  به این هایم  هفته ها طول کشید. حرفها شنیدیم، تهدید ها شد، تهمت ها زده شد، شب نامه ها علیه فدراسیون و علیه مینا احدی پخش گردید، امّا فدراسیون پناهندگان به عنوان نهادی انسانی و مدافع سر سخت پناهندگان  با تجارب چندین ساله و آشنا به این پرو پا گاند کوتاه نیامد تا به اولین تظاهرات شنبه هجدۀ فوریه ۲۰۱۲ منجرگردید. تظاهراتی که عده ای  به نمایندگی از طرفِ رژیم کثیف اسلامی ایران و عده ای از طرفِ کلیساها  اعلام کردند که اگر علیه نظام اسلامی شعار داده شود ما در این تظاهرات شرکت نخواهیم کرد. تعداد دیگراز همین آقایان گفته بودند که اگر       مینا احدی  در این تظاهرات سخنرانی بکند و علیه  حکومت اسلامی سخن بگوید با لنگه کفش او را خواهیم زد. امّا مینا احدی در این تظاهرات سخنرانی کرد و جانانه علیه حکومت صد هزار اعدام و جنایات این حکومت کثیف داد سخن سرداد از حق و حقوق پناهندگی سر سختانه  دفاع کرد  و آنها به جز غرغر هیچ کاری نتوانستند بکنند. دبیر فدراسیون پناهندگان  شهناز مرتب ادامه تظاهرات را به نام خود از پلیس گرفت  کاری کرد که یکی از نمایندگان دولت به میان جمعیت آمد و خواستهای پناهجویان را با ایشان در میان گذاشت و همانجا اعلام کرد که این شروع کارماست و کار فدراسیون جهت سازمان دادنِ تحصنی در این شهر از همان روز آغازگردید. این حرکت انسانی در تاریخ پناهندگی ثبت گردیده است. نوشته ها  و فیلم سخنرانیهای دست اندر کاران این حرکت همه موجود است.

 کسانی تاریخ را می نویسند و کسانی تاریخ را می خوانند!

 من به  سبزهای طرفدار جناحی از رژیم اسلامی و چپ سنتی ای که  شرایط  پیچیدۀ امروز جهان آنها را گیج کرده است و تشخیص صف بندیها برایشان مشکل است اعلام می کنم  که  می توان در تاریخ دست برد، ولی نمی توان تاریخ را پاک کرد. می توان اساساٌ تاریخ را نخواند  و حاشیه نشین بود. انصاف را نفروخت  به کسی هم فحش نداد، امّا  نمی توان مسیر تاریخ را عوض کرد و پردۀ سیاه را بر این تاریخ کشید. در این دایره فعال بودن و نبودن، انسانها را بهم وصل می کند و تاریخی نوشته می شود. در نتیجه واقعیات را نتوان در قفسِ اختلافات پنهان کرد. بد نیست برای باز اندیشی تفکر خود این تاریخ را  دو باره مرور کنند.

چادری که در میدان شهرداری شهر ورتسبورگ با آرزوی زندگی جدید به پا شد مکانی واقعی برای آفرینش کاری بزرگ بود.  در راستای این حرکتِ عظیم، چادر  به همه پیام فرستاد،  دست نیاز را به روی همه دراز کرد. در نامه های که در سایتها و فیسبوک پخش می شد از همۀ احزاب و گروه های  چپ، راست، میانه، به زبانهای آلمانی و فارسی  و از همۀ  انسانهای  که طرفدار حق و حقوق انسانی پناهنده ها هستند دعوت  شد که به این پناهجویان  به این  جوانانِ متحصن کمک کنند، حال هر نوع کمکی،  نامه ای بنویسند، در سایتی از این حرکت اعتراضی نامی ببرند، صدای این پناهجویان را تا جایی که امکان دارد  به گوشِ جهانیان برسانند.  خوشبختانه دیری نپائید که مردم این شهر بخصوص جوانان  شهر به این جبه پیوستند. از جمله ۹۹ در صدیهای این شهر،  این جوانان  با فدراسیون پناهندگان  فرا خانِ چند تظاهرات برای دفاع از حق پناهجویان دادند  که در هر کدام  از این تظاهراتها صدها نفر شرکت  کردند. با این حرکتها  فضای شهر دگر گون شد. شهر ورتسبورگ  در این استان این بار پیش قدم شد تا انسان را انسان معرفی کند، تا از انسانیتِ انسانها دفاع کند. پرچمِ انسانیت را بدست گرفت و چادر پناهجویان مرکز جوانان و انسان دوستان شهر شد. بخصوص  دو نفر از نمایندگان حزب سبزهای این شهر با کمکهای  شایانی  که به این عزیزان  کردند.

 هفته ها و ماهها  گذشت، کسانی  که امروز مدعی اند  هیچگاه  به دیدار این عزیزان نیامدند. در هیچ تظاهراتی و در هیچ اعتراضی شرکت نکردند.  امّا بر پا دارندگان این حرکت مثل کوه ایستاده و برای  دفاع  از موجودیت انسانی خود نهراسیدند. مقاومت کردند  تا مسئله پناهجو و پناهندگی امروز زیر سایه این حرکت عظیم به چنین  جایگاه  بزرگی دست یافت که امروز می بینیم . اجتماعی بودن این حرکت چنان عظیم  و انسانی بود  که اتحادیه های کارگری  شهرِ ورتسبورگ جهتِ سخنرانی  از سخنگوی پناهجویان که نماینده فداراسیون پناهندگان هم بود در اول ماه مه دعوت کردند  و ۳ هزار نفر در جهت  تأ یید سخنانش کف می زدند. اسناد این مراسم موجود است.  این حرکت بزرگ، تاریخ دارد صاحب دارد اسم و رسم دارد. ما در هفته های اول به این عزیزان گفتیم  قدرت این چادر کاری می کند که در میان کمپهاّ،  یا هایمها، که مدتها است که پرونده ها بسته شده است به کسانی جواب قبولی می دهند. امّا این جواب  مثبت گرفتن ها،  بخاطر این حرکت بزرگِ شماست. بخاطرقدرت این چادر است. این کار را می کنند تا  قدرت چادر را بشکنند و  آنرا ضعیف کنند. تا کس و  کسانی دیگر به این چادر روی نیاورند. تا تشتت و اختلاف در میان  شما بیاندازند. تا شما ها را خسته کنند.  تا این مسئله  را تمام کنند و این حرکت را بشکنند. قدرت این حرکت در این چادر نهفته است  نه آنجا و دقیقا چنین شد. در این شرایط بود که  چندین نفر جواب مثبت گرفتند که این جای خوشحالی برای همه ما بود.

گرمای ورتسبورگ صورت بندی  روشنی به مسئله پناهجویی داد و یخ هایمهای دیگر را ذوب کرد و هم اکنون راه باز شده است و اعتماد بنفس به پناهجویان باز گشته است.  آرزوی مسئولان فدراسیون همین است که پناهجویان  برای دفاع از حق و حقوق  پناهندگی خود سازمان یابند و مبارزه را مستقلاً  ادامه دهند تا  فدراسیون هم دستش باز شود در جای دیگر و در مکانی دیگر اعتراض را راه بیاندازد و به مشکلات دیگر پناهجویان رسیدگی کند.

باید عینکهای بد بینی را از چشم برداشت واقعیات را آنطور که بوده و آنطور که هست دید و نشان داد.

محمدامین کمانگر       ۲۴ آگوست ۲۰۱۲     زنده باد انسانیت.