گرایشات تخیلی

مقدمه:

امروزه کمتر کسیست که درباره هنر سوررئالیسم چیزی نشنیده باشد، آثاری از آن را ندیده و یا درباره اش چیزی نخوانده باشد. آنچه که به سوررئالیسم جذابیت می‌ بخشد، وجود این واقعیت است کهاز ابتدا نه فقط یک استایل هنری، بلکه یک جنبش در عرصه های گوناگون فکری، ادبی‌ و هنری بود. جنبشی رادیکال و هدفمند، که در یافته های خود “انسان” را محور قرار می داد.

بسیاری از آغاز کنندگان این جنبش پایه های روانشناختی داشتند، و در این رشته تحصیلات بالایی‌ را نیز پشت سر گذاشته بودند. از جمله رهبر و یکی از بنیانگذارانآن، آندره برتون که روانپزشکی با تجربهبود و در زمان جنگ جهانی اول نیز در بخش نئورولوژی سازمان بهداری کار کرده بود.

وجه مشخص آثار هنری این گروه، تکیه کردن بر روان انسان، اهمیت دادن به قدرت تجسم و تصورش و نقشی که می‌ تواند  در “خلق کردن” بطور کلی‌، و در بوجود آوردن یک کار هنری بطور مشخص داشته باشد بود.

 

درباره آندره برتون

برتون – شاعر و نویسنده فرانسوی – در سال ۱۸۹۶ در نورمندی  فرانسه بدنیا آمد. آندره چهار ساله بود که خانواده اش به حومه پاریس منتقل شدند. او در آنجا در نوجوانی با افکار سمبولیستها آشنا شد، و به همان سبک نیز شعر نوشت. سپس تحصیلاتش رادر رشته پزشکی آغاز کرد،‌ در نوزده سالگی به خدمت نظام در رشته بهداری فرا خوانده شدوهمزمان تحصیلاتش را در رشته روانپزشکی‌ ادامه داد.

پس از مدتی‌، آندره با افکار فروید آشنا‌ گشت، و با درمان بیماران خود بر اساس یافته های جدیدش، افکار خود رادربارهٔ ذهن و ضمیر ناخودآگاه در متن واقعیتها تجربه نمود.

او کمی بعد باهنرمندی بنام “ژاک واشه” آشنا شد،کهدر او انگیزه ای جهت سنجش دوبارهٔ عقایدشنسبت بهادبیات و هنر بوجود آورد.

بعد از مرگ اسرارآمیز واشه، در سال ۱۹۱۹ میلادی برتون به جنبش هنری دادا “Dada”علاقمند شد، و در سال ۱۹۲۰ مشتاقانه به فعالیتهای پرشور در این جنبش مشغول گشت. اما این سبک نهیلیستی، آندره جستجوگر را قانع نکرد، و او پس از مدتی‌ در سال ۱۹۲۴ از آن جدا شده، و جنبش فراواقعگرایی یا “سوررئالیسم” را بنیانگذاری کرد.

 این جنبش که ویژگی عمده‌اش توجه به رویا و فعالیت خودبخودی ذهن است، برخی از اصیل‌ترین اذهان را به سوی خود ‌کشانید، دوستان نزدیک برتون: پُل اِلوار و لویی آراگون، و نیز افرادی چون: ماکس ارنست، روبر دسنوس، آنتونن آرتو، میشل لیریس و من رِی، بعضی از اعضای اولیهٔ آن هستند.

برتون در بیست سالگی جهت تأثیر نهادن بر فضای اجتماعی و سیاسی آندوره، رابطه‌ای پرتلاطم با حزب کمونیست را آغاز کرد، و در سال ۱۹۲۷به آن حزب پیوست. آندره بعدها از مخالفین سرسخت استالینیسم شد و در فرانسه جزو اولین افرادی بود که محاکمات رسوای مسکو را محکوم نمود.

در سال ۱۹۳۸ میلادی برتون در کشور مکزیک با لئون تروتسکی ملاقات کرد، و در آنجا با او بیانیه «برای هنر مستقل انقلابی» را نوشت. او پس از بازگشتش به فرانسه فعالیت خود را با تشکیل سازمان «فدراسیون بین‌المللی هنر مستقل» ادامه داد. اما شروع جنگ موجب ناتمام ماندن این پروژه او گشت، و بعد از شکست فرانسه آندره در هراس از خفقان و سرکوب حکومت، همراه با خانواده‌اش اروپا را ترک کرد.

برتون در سال ۱۹۴۱ به نیویورک پناهندهشد، و در آنجا فعالیتهای گوناگون سوررئالیستیخود را با تبعیدیان دیگر، از جمله ماکس ارنست، ماسون و مارسل دوشان سامان بخشید.

مدتی پس از پایان جنگ جهانی در سال ۱۹۴۶ آندرهبه فرانسه بازگشت. بین دهه‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ شمار زیادی از زنان و مردان جوان مجذوب افکار و فعالیتهای او شده بودند، و برتون همچنان به رهبری جنبش سازمان‌یافتهٔ فراواقعگرایی ادامه داد.

آندره برتون سرانجام در ۲۸ سپتامبر ۱۹۶۶ چشم از جهان فرو بست.

 

شعری از او:

شعر زیبا و نسبتا بلندی را که در زیر می خوانید بنام گرایشات تخیلی یا ” ”Spectral Attitudes یکی از آثار آندره برتون است که بنظرم جالب آمد، و خواستم با ترجمه آن شما را در این تجربه ام شریک گردانم:

 

گرایشات تخیلی

“من به زندگی‌ اهمیتی نمی‌ دهم،

من نگرانیهای زندگی‌ را مهم نمی‌ دانم،

من برای زندگی‌ مهم نیستم؛

اما شاخه های نمک؛ شاخه های سپید!..

تمام حبابهای سایه،

و شقایق های دریا..

پائین می‌ آیند و

در افکارم نفس می‌ کشند..

*   *   *

آنها از اشکهایی می آیند به من تعلق ندارند..

از قدمهایی که من برنمی دارم،

قدمهایی که ماسه ها آنها را

از امواج سیلابها بخاطر دارند..

*   *   *

میله ها در قفسند..

و پرندگان از آن بالاها،

پائین می آیند تا

در برابر این میله ها بخوانند..

راهی زیرزمینی همه عطرها را بهم پیوند می دهد!..

*   *   *

روزی زنی خودش را در آنجا به گرو گذاشت،

و آنقدر نورانی شد؛

که دیگر چشمانم قدرت دیدنش را نداشتند..

همین چشمهایی که سوختنم را شاهد بوده اند!..

سنم در آنموقع نیز همینقدر بود،

و از خودم و اندیشه هایم،

مثل نگهبان شبی در کارخانه بزرگ تنهایی؛

مراقبت می کردم..

*   *   *

سیرک همیشه همان خط تراموا را جادو می کند،

اشکال پوشیده در گچ،

تجلی خویش از دست نداده اند..

آنها که زیبائی لبخند را می شکنند!..

*   *   *

من در شهر فراموش شده ای،

پارچه فروشی را می شناسم..

اگر از ظاهر شدن خود در برابرت،

پوشیده در این پارچه،

خرسند می شدم؛..

تو خیال می کردی که پایانت نزدیک شده است!..

*   *   *

مثل من،

بالاخره فواره ها درخواهند یافت؛

که گفتن نام آنها ممنوعست..

گرگها در آینه های برف پنهانند!..

*   *   *

من در مکانی دیگر قایقی دارم..

روزی بوسیله بسته یخی،

با دندانهای مشتعل؛

بزور کشانده شدم..

و چوب این درخت همیشه سبز را،

شکستم..

*   *   *

مرد نوازنده ای،

در تارهای وسیله موسیقیش گیر کرده..

در هر قصه کودکانه ای،

جمجمه و استخوانهای متقاطع،

به کشتیی می روند،

که تنها شبحی از خویشند..

*   *   *

شاید این شمشیر قبضه ای دارد،

اما اکنون دوئلی در جریانست..

و در کشاکشش،

رزمندگان سلاح خود را از دست داده اند!..

مرگ کمترین تقصیر است؛

آینده ای در کار نخواهد بود..

*   *   *

پرده های فرو افتاده؛

در پنجرهای خانه هایی نا تمام..

در نوسانند!..

تختهایی از گل سوسن؛

بزیر چراغهای شبنم می لغزند..

و قطعه های نور،

در غروبی بزیر خزه های آبی خاموش می شوند!..

*   *   *

دستانی که گره های عشق و باد را می بندند و

می گشایند؛

تمام شفافیت خود را،

برای آنها که دیدگانی بینا دارند نگاه می دارند..

برای آنها که کف دستها را می بینند و

تاجها را در چشمها..

اما آتشدان تاجها و کف دستها،

بندرت قادر خواهند بود،

که در عمیقترین مکانهای جنگل روشن شوند..

و در آنجا که گوزنهای نر،

سرهای خود را برای آزمونی دیگر خم می کنند؛

هیچ چیزی بغیر از ضربانی خفیف شنیده نمی شود!..

ضربانی که از آنها هزاران صدای بلند و آرام پدیدار می شوند،

و همچنان ادامه می یابند..

*   *   *

پیراهنهایی در باد می لرزند..

و لرزش آنها با ضربه ها همنوا می شود!..

هنگامیکه می خواهم صورت صاحبان لباسها را ببینم،

مه غلیظی از زمین برمی خیزد:

در ته مناره ها..

در پشت زیباترین مخازن زندگی و ثروت،

در دره های پنهان شده در بین کوهها،

و بر روی دریا..

تا هنگامیکهخورشید حرارتش را از دست می دهد..

*   *   *

علامتها بوسیله ستارگان جدا شده اند..

واگنی در سرعت تمام خود واژگون گشته،

و تا آخرین لحظه درنگ من،

در شهری که در آن مجسمه های برنز و سنگی،

با اشکال مومیائی جایگزین شده اند؛

منتظرم می ماند!…”

منابع دیگر:

شعری برای آزادی – ترجمه زهره مهرجو:

http://www.rowzane.com/index.php/annonce-archiev/82-reports/10809-1391-05-28-21-20-32

شعری برای گابریل پری – ترجمه زهره مهرجو:

http://www.rowzane.com/index.php/annonce-archiev/82-reports/10721-1391-05-22-06-54-19

آندره برتون – ویکیپدیا به انگلیسی:

http://en.wikipedia.org/wiki/Andr%C3%A9_Breton

آندره برتون – ویکیپدیا به فارسی:

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%AF%D8%B1%D9%87_%D8%A8%D8%B1%D9%88%D8%AA%D9%88%D9%86

درباره سوررئالیسم:

http://en.wikipedia.org/wiki/Surrealism