مرگ بر جنگ!

در فضای سیاسی اپوزیسیون ایران امروز به سمت یک دو قطبی هواداران پروپاقرص جنگ و مخالفان رادیکال جنگ بر می خوریم. دسته اول از به اصطلاح احزاب مختلف چپ به صورت اشکار و نهان تحت شعار تلویحی سرنگونی جمهوری اسلامی و به بهانه و تکرار می کنم فقط بهانه نقد خط ضد امپریالیسم بوقچی جنگ شده اند تا امثال مجاهد که تمام سرنوشت سیاسی شان را به جنگ فرضی گره زده اند و در این اخرین نقطه کور افتضاح تاریخی برای ادامه عمر سازمانی و تحقق بخشیدن به توهماتشان منتظر بمب های شصت تنی امریکا هستند. اینها مدافع پر رو و بی شرم جنگ هستند کوچکترین خبری از رسانه های اسرائیل تا امریکا که ذره ای بوی جنگ بدهد سریعا در سایتهای اینها مونیتور می شود و به سان کرکس هایی منتظر تکرار صحنه های خونین سوریه و دمشق و حلب و باب الامر در ایران هستند. دسته دیگر که دیر زمانی نام چپ را بر خود نهاده و امروز به خاطر صفت غیر اجتماعی خود تماما از کمونیسم طبقه کارگر و سوسیالیسم بریده اند تنها چشم امیدشان به این جنگ فرضی بسته شده است. در یک بی عملی تمام و کمال و پراتیک صفر تنها جایگاه تاریخی از بالایشان برای رسیدن به صندلی و قدرت سیاسی را همین جنگ می دانند. زمانی که مردم عادی در خیابانهای تل اویو و نیو یورک بر علیه جنگ شعار می دهند و به درست نگران سرنوشت زندگی خود و فرزندانشان هستند این دسته از اپوزیسیون ایرانی با خالی بودن از هر صفت انسانی منتظر جنگ هستند.اما شاه بیت توجیهات این دسته از اپوزیسیون برای بزک کردن خود در چشم اجتماع بسیار سخیف و مضحک است:

۱-مخالفان جنگ امریکا با رژیم اسلامی مدافعین رژیم اسلامی هستند؟

ای وای بر انسانیت نداشته شما! همین پیش گوش و چشم ما یک زلزله رخ داد و مردم از امکانات رفاهی محروم شدند رساندن امکانات اولیه برای کل یک سیستم به ۲۰۰ هزار نفر انسان عملی نشده است اما همینها که ظاهرا برای زلزله زدگان دل می سوزانند شیپور جنگ خانمان برانداز که سرنوشت ۷۰ میلیون نفر را به چالش می کشد و نسل های اینده را به اتش و خون خواهند کشید برداشته اند. به راستی از این دلیل تراشی وقیح تر برای موافقت با جنگ وجود ندارد و تازه مگر همین جمهوری اسلامی نیست که ملت را به خاک و خون می کشد ایا فعا به خاک و خون کشیده شدن قبیح است یا تنها کننده ان فرق می کند؟ مثلا برای فعلا عضو دفتر سیاسی به ظاهر حزب کمونیست باید فرق کند یک سپاهی جمهوری اسلامی قاتل مردم است یا فلان ژنرال سه تیغ کرده و کراوات زده ارتش امریکا؟

۲- مخالفت با جنگ ادامه همان شعار های ضد امپریالیستی سابق است؟

خب که چه؟ این دیگر فقط بازی با عبارات توسط ضبط کنندگان و تکرار کنندگان طوطی وار عبارات و ترمهای سیاسی است. مسئله مشخص است منهای هر شعاری ایا موافق یا مخالف جنگید؟ یا باید مثل مجاهد علم زشت و غیر انسانی سینه زدن برای پا دو شدن ارتش امریکا را برداشت که کنتراگری برای امریکا قند در دلشان اب میکند یا راست و مشخص بر علیه جنگ ایستاد!

۳- جنگ سرنگونی جمهوری اسلامی را تضمین می کند؟

کدام نیروی اپوزیسیونی است که می تواند تضمین بدهد جنگ فرضی کل منطقه را تا دهسال یا بیشتر وارد یک برهه خونین نکند؟ فاکتورها بسیار ساده اندیشانه و پست است. در این تئوری ها جان انسانها ارزش ندارد. یکی از شرم اورترین دوره های تاریخی شروع شده است که به اصطلاح گروه های اپوزیسیون کشوری مثل سرهنگ ها و ژنرالها حکم بدهند و فکر کنند. این یعنی همان بلایی که منجر به جنگ جهانی دوم شد. این یعنی کنفرانس بال تکرار می شود. ان روز چپها به دنبال ناسیونالیستها دویدند و امروز به اصلاج اپوزیسیون بسیار رذیلانه دنبال اشغال صندلی از جنس طنطاوی و نوری المالکی و جلال طالبانی ها هستند.

چه باید کرد؟

رسما و کتبا هر انسان ازادیخواه می داند جنگ و بمباران به چه معناست؟ معنای محروم شدن از اب و برق و دارو و غذا را با گوشت و پوست حس می کند. وجدان های بیدار به دنبال پرورش عقده های درونی شده برای کسی شدن در سیاست نیستند دنبال ازادی و برابری و رفاه برای همنوعان خود هستند. سردوشی اپوزیسیون را نباید طرفداران جنگ داد. مکانیزم سیاسی اینها با لومپن پرولتاریا ور کمون پاریس و کنترا ها در امریکای جنوبی و پینوشه در شیلی ذره ای مو نمی زند. قلم های ازاد و حنجره های برابری طلب باید در مقابل این اوباشان خونخوار و خون طلب بایستند!

زنده باد صلح مرگ بر جنگ!

مازیار رادپور