کومله وفراز و نشیب های مبارزه ی طبقاتی در کردستان

تاریخ مبارزه طبقاتی در کردستان بسیار طولانی و به سال های دوران انقلاب مشروطه باز می گردد. کردستان در کنار آذربایجان و گیلان، از جمله کانون های مبارزه در ایران بود. در آن دوره هر چند مبارزه و انقلاب در ایران برای به سرانجام رساندن انقلاب دمکراتیک به نتیجه نرسید و استبداد غلبه یافت، اما به هر شکل دست آوردهای بسیاری داشت و تاثیرات آن بر جامعه ایران انکار ناپذیرند.

مبارزه علیه فئودالیسم حاکم بر ایران که تبلوری انقلابی داشت، راه حل انقلابی را در ایران به صحنه آورد و از آن زمان تا کنون همواره این پراتیک به عنوان راه حل اجتماعی و سیاسی مطرح بوده است. کردستان نیز همواره با رویکردی انقلابی یکی از پیشتازان جنبش در ایران بوده و هست. ستم ملی که به مردم کردستان تحمیل شده ، چه در دوران قبل از انقلاب ۵۷ و چه پس از آن همواره ویژه گی هایی به مبارزه در کردستان داده است. مبارزه برای رفع ستم ملی در دوره قبل از انقلاب در جامعه کردستان برجسته بود؛ زیرا دولت مرکزی برای به حاشیه بردن کردستان مانع رشد نیروهای مولده در آنجا بود و طبیعتا پیامدهای این وضعیت فقر بیشتر و توسعه نیافتگی اقتصادی بود که توسعه نیافتگی اجتماعی را نیز در پی داشت و تا کنون نیز این وضعیت کم وبیش وجود دارد. مبارزه سیاسی در کردستان اگر در دوران انقلاب مشروطه با رویکرد ناسیونالیستی نیز انقلابی بود چون مضمون بورژوایی آن در مقابل استبداد فئودالی از زاویه تاریخی مترقی و انقلابی  و رو به جلو بود. اما هر چند در کردستان صنایع رشد زیادی نکرد و عقب نگهداشته شد، اما به هر شکل پس از اصلاحات ارضی و تقسیم اراضی مناسبات سرمایه داری و روابط کالایی مسط گردید، و روابط ارباب و رعیتی کنار رفت و نسل جدیدی از کارگران فصلی و دیگر اقشار میانی و روشنفکر شکل گرفتند، که خود از جمله نیازهای جامعه سرمایه داری ایران و کردستان ایران بودند. به واسطه ستم ملی شدید، روحیات ناسیونالیستی که از گذشته با مضمون انقلابی در جریان انقلاب مشروطه وجود داشتند، با مضمونی آری از انقلابیگری همچنان در هیبت تشکل هایی مثل حزب دمکرات کردستان ایران ادامه حیات دادند و در جریان انقلاب ۵۷ ایران این روحیات برآمد نمود. واضح است که در جریان انقلاب بزرگ ایران نه فقط ناسیونالیسم،بلکه دیگر روحیات انقلابی و سیاسی نیز مانند دیگر نقاط ایران به میدان مبارزه در کردستان آمدند. اگر بُعد منفی مبارزه در کردستان در مقطع انقلاب ناسیونالیسمی بود که قلیان نمود، بُعد دیگرش عدم توهم به رهبری روحانی- خمینی- بود که در کردستان طرفداران چندانی نداشت و در نتیجه توده ها را نتوانست از میدان مبارزه سیاسی خارج کند و شعله انقلابی کردستان فروکش نکرد. بر همین اساس در آن مقطع- سال ۵۸- جنبش در کردستان از جنبش سیاسی در دیگر مناطق ایران فاصله گرفت و در میدان مبارزه باقی ماند. گرایشات سیاسی کردستان در همان مقطع بر مبنای نزدیکی و دوری از راه حل های ناسیونالیستی و یا انقلابی و توده ای از هم بیشتر متمایز شدند و به شکل دو قطب چپ و ناسیونالیست از یکدیگر تفکیک شدند.

مردم و احزابی که در خیابان ها هنوز به اعتراضات ادامه می دادند، وخواستار خروج نیروهای نظامی از شهر ها و به دست گرفتن کنترل و اداره شهر ها و بطور کلی کردستان به دست خود بودند. این مطالبه مشترک بین احزاب عمده کردستان- مثل حزب دمکرات و کومله-  در یک نقطه مشترک و به عنوان یک مطالبه وسیع توده ای، به نام خودمختاری، خود را نشان می داد. در واقع در ارتباط با مبارزه با ستم ملی مبارزه ای مشترک و وسیع شکل گرفته بود، که طبیعتا از مضمونی انقلابی برخوردار بود؛ هر چند حزبی مثل دمکرات که بخشی از این جنبش را هدایت می کرد خود انقلابی نبود.

پس از مذاکرات طولانی حکومت نوپایی جمهوری اسلامی با احزاب و گروه ها و شکست مذاکرات، در نهایت با لشکر کشی جمهوری اسلامی، مبارزه توده ای وارد فاز دیگری شد. از سال ۵۸ تا فروردین ۵۹ که تهاجم به کردستان آغاز شد، عملا در بسیاری از نقاط و از جمله شهر سنندج، کنترل بسیاری از محله ها در دست مردم بود، و نهادهای مردمی شکل گرفتند. شورای شهر سنندج، شورای محلات، و بنکه ها از جمله آنها بودند. در محلات سنندج بنکه ها که از جوانان محل ایجاد شده بود، نقش حفاظت از محل، به شکل نگهبانی و سنگر سازی بود را انجام می دادند، و تدارکات شهری نیز در واقع به عهده بنکه ها بود. رساندن آرد از روستا ها به شهر و نظارت به تقسیم آن بین نانوایی ها، تقسیم سوخت که به دلیل محاصره کردستان کمیاب بود، بین محلات و خانه ها و دیگر امور تدارکاتی محلات که با مشکل مواجه بودند. بنکه ها مواد غذایی نیروهای مسلح را نیز تامیین می کردند. در دیگر شهرها این وظایف بیشتر به عهده نهادی به نام جمعیت دفاع از خلق کرد بود. بنابر این با وجود شرایط سخت اقتصادی که بدلیل محاصره کردستان ایجاد شده بود، روحیه انقلابی مردم بالا بود.

با لشکر کشی نیروهای سپاه و ارتش به کردستان درسال ۵۸، مقاومت  پیشمرگان مسلح، که با پیوستن مردم به آنها به هزارن نفر رسیده بود،به مقابله با نیروهای سرکوبگر برخاستند وهزاران پیشمرگه که عمدتا به حزب دمکرات و کومله تعلق داشتند، در مقابل سرکوبگران ایستادگی کردند. کومله عمدتا در سنندج، مریوان،سقزو در واقع در جنوب و مرکز کردستان از نفوذ توده ای برخوردار بود و حزب  دمکرات در شمال کردستان که شامل مهاباد،نقده و اطراف آن بود، نفوذ داشت. دیگر احزاب و گروه های سیاسی نیز مثل سازمان پیکار و سازمان چریک های فدای خلق نیز نیروهای نظامی داشتند که تعیین کننده نبودند اما به هر شکل در برخی شهرها مقر داشتند و در طیف چپ جنبش کردستان قرار داشتند و جنبش مقاومت کردستان نقش ایفا کردند، که البته با انشعاب در سازمان چریکهای فدایی خلق در همان دوره بخش قابل توجهی از فداییان از گردونه مقاومت جنبش  خارج شدند و به جنبش پشت کردند و کنار جمهوری اسلامی قرار گرفتند.

در واقع در آن دوره مبارزه با  مقاومت مسلحانه توده ای یک دوره انقلابی را رقم زد،  گرایشات موجود در جنبش از ناسیونالیسمی که نمایندگی بورژوازی کرد را به عهده داشت، تا کومله که نمایندگی زحمتکشان را بر عهده داشت را شامل می شد. اما واقعیت این است که در همان دوره انقلابی جریانات سیاسی چپ و به طور مشخص کومله نمایندگی طبقه کارگر را بر عهده نداشت. کومله با مطالبات طبقاتی و اقتصادی طبقه کارگر و با استراتژی انقلاب کارگری در راستای لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و برقراری سوسیالیسم به میدان مبارزه نیامده بود و همانطور که از نام آن دوران این جریان- سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران- مشخص بود، نمایندگی زحمتکشان کردستان در ارتباط با رفع ستم ملی را بر دوش می کشید و نه فراتر از آن. در واقع محور مبارزه و جنبش کردستان رفع ستم ملی بود که به شکل مقاومت مسلحانه و در قالب های مختلف احزاب تبلور یافت. منافع بورژوازی کردستان ایجاب می کرد تا از این مطالبه به عنوان سکوی پرشی استفاده نماید تا منافع طبقاتیش را تا کسب قدرت سیاسی پیش ببرد و کومله نیز رفع ستم ملی را با راه حل خودمختاری و بدون آلترناتیو انقلاب سوسیالیستی دنبال میکرد. جریانات و احزاب دیگر سیاسی چپ نیز هیچیک با پرچم سوسیالیسم در آن جنبش عرض اندام نکردند و بنابر این طبقه کارگر در آن جنبش نماینده ی سیاسی نداشت.

در جریان جنگ و مقاومت مسلحانه ای که ازسال ۵۸ شروع شد و توده ها وسیعا در آن نقش داشتند، تغییر و تحولات و تجربیات زیادی شکل گرفت. جنگ هشت روزه پاوه که خمینی در آن رابطه جهاد داد و صدها تن کشته و زخمی بجای گذاشت و در دیگر شهرها مثل نقده،مهاباد وجنگ ۲۴ روزه سنندج اوج  نبردهای شهری در کردستان بودند و پس از آن حمله به دیگر شهرها نیز ادامه یافت. جنگ وسیع در کردستان چند سال به طول انجامید و فراز و نشیب های بسیاری داشت. در جریان جنگ ۲۴ روزه نیروهای سرکوبگر با توپخانه و خمپاره و هلی کوپتر از زمین و آسمان شهر را مورد هجوم قرار دادند، و در نتیجه صدها نفر جانباختند.تسخیر شهرهای کردستان پس از سنندج حدود یک سال به طول انجامید و در نتیجه مقاومت هزاران نفر جانباختند. اما حتی پس از تصرف شهرها نیز تا چند سال مقاومت و جنگ و گریز توده ای وجود داشت و بخشهایی از کردستان همچنان در اختیار پیشمرگان بود و بسیاری از مردم ضمن زندگی و کار مسلح بودند و در وقت لزوم در مناطق آزاد می جنگیدند. این وضعیت تقریبا تا پایان جنگ ایران عراق ادامه داشت  و پس از حدود  یک دهه جنگ، حکومت قادر به اشغال کامل کردستان شد. در دوران جنگ و سرکوب جنبش توده ای و کارگری در دیگر نقاط ایران، جنبش در کردستان با وجود عقب نشینی ها زنده و پیشرو بود.

در دهه شصت کومله بیشتر به سمت جنبش کارگری حرکت کرد و بر پایه جنبشی که طی سال ها مبارزه رودرو با حکومت رشد یافته بود و هر چه بیشتر رادیکال شد، با افول جنبش در موقعیت و شرایط دیگری قرار گرفت که تناقضات درونیش سر باز کرد. از یک سو جنبش در کردستان عقب نشینی کرده بود و دچار افت گردید، و از سوی دیگر در جریان جنگ عراق و آمریکا که منطقه ممنوعه پرواز هوایی در کردستان عراق ایجاد شد و شرایط خودمختاری در کردستان عراق بوجود آمد،زمینه ای شد تا ناسیونالیسم جان تازه ای در منطقه گرفت و در کومله نیز از این وضعیت بی تاثیر نماند. گرایش مهتدی ابتدا شرمگینانه و با رویکردی ناسیونالیستی و در نهایت علنا راه حل آمریکایی کردستان را پذیرفت و باعث انشعاب در کومله و حزب کمونیست ایران گردید. کومله ی کنونی و در واقع حزب کمونیست ایران نیز با موضع سانتر و مماشات طلبانه در مقابل این گرایش ایستادگی نکرد و به مدت شش سال به همزیستی مسالمت آمیز با این گرایش تن دادند.

در واقع مبارزه طبقاتی در کردستان در این دوره زمانی با افت شدیدی مواجه شد که ناشی از دو واقعیت ذکر شده بود. یعنی تثبیت جمهوری اسلامی در کردستان ایران و ظهور راه حل آمریکایی کرد در کردستان. بر همین مبنا حزب کمونیست وقت و کومله حمله آمریکا به عراق را محکوم نکردند و در یک موضع طبقاتی ضد جنگ ارتجاعی در منطقه قرار نگرفتند. چرخش به راست این جریان به شدت تضادهای درونیش را شدت بخشید و کانون کمونیسم کارگری توسط منصور حکمت، ایرج آذرین و رضا مقدم شکل گرفت و در نهایت جریان بزرگی از حزب بیرون آمد. حزب کمونیست باقی مانده در آن دوران از یکسو به رهبری ناسیونالیستی مهتدی و از سوی دیگر با سانتریسمی که نهایت تلاشش را بر اساس ماهیتش برای مماشات انجام می داد تشکیل شده بود. این دوره طولانی شش ساله که سانتریسم کومله را به دنبال گرایش راست کشانده بود و در واقع کومله به سیاستهای راست تمکین می کرد، اما به مرور خود را در موقعیت خطرناکی دید و روز به روز بیشتر حاشیه ای میشد و در نتیجه راه گسست را برگزید که البته بر اساس خصلت و موقعیت خود تسویه حساب تئوریکی با گرایش راست نکرد و آرام و بی سرو صدا جدا شد، و نه تنها انتقادی ریشه ای نسبت به رویکرد مماشات طلبانه چند ساله اش نکرد، بلکه به توجیه آن پرداخت که نمونه بارز آن بحث هلمت در مقابل مقاله “تناقضات حزب کمونیست و سانتریسم” مندرج در به پیش شماره… در دوره اخیربود.

به هر شکل پس از جدایی کمونیست های کارگری و ماجراهای به انحراف رفتن آن با تئوری های حکمت و دور شدنشان از طبقه کارگر، سانتریسم جان تازه ای گرفت و طیف وسیعی از گرایشات رنگارنگ درون این حزب جا گرفتند. از زاویه تحلیل طبقاتی جنبش در کردستان از یک سو به دلیل یک دهه وضعیت انقلابی رشد کرد و تاثیرات بسزایی گذاشت که نمونه آن تفاوت فاحش با دیگر مناطق کردستان در کشورهای عراق و ترکیه است ولی از سوی دیگر به دلیل عدم رشد کافی نیروهای مولده  و از آن مهمتر دو دهه تسلط سنتی کومله ی سانتریسم، جنبش در کردستان دچار رکود بود و نتوانست در یک موضع طبقاتی گرایشات غیر کارگری و ناسیونالیستی را کنار بزند و از همه بدتر جنبش را در یک دور باطل قرار داد و مانع ارتقاع آن گردید و کومله با همه ظرفیتش نه به ایجاد تشکل های وسیع توده ای کارگری در کردستان کمک کرد  و نه از فرصت های ایجاد شده برای برآمد جنبش بهره برد. تنها سیاست کومله سیاست حفظ تشکیلات و به پشتوانه پیشینه ی انقلابی کردستان و کومله بوده و هست و در نتیجه راه به جایی نبرده است. اما به هر شکل رشد مبارزه طبقاتی  در ایران که با تحرکات طبقه کارگر در یک دهه گذشته شکل گرفت، تاثیرات خود را بر جنبش کردستان نیز گذاشت و بخشی از جنبش با مطالبات کارگری در کردستان به میدان آمد. با شکل گیری گرایش سوسیالیسم کارگری طی ده سال گذشته و پیشروی نسبی آن، جنبش در کردستان نیز با وجود پشتوانه سنتی کومله در حال تاثیر گرفتن است و در واقع تابوی کومله در مقابل موضع طبقاتی سوسیالیسم کارگری دستخوش تناقض خواهد شد. پیشروان کارگری نمی توانند صرفا و تا ابد بنا به تاریخچه کومله و مبارزاتش در گذشته آن را تحسین کنند، پیشروی جنبش کارگری در ایران و کردستان نیازمند تحلیل های طبقاتی و جدال و مبارزه ای خستگی ناپذیر با جریانات غیر کارگری است و این مهم در توان و ظرفیت کومله نیست. در جریان شکل گیری گرایش سوسیالیسم کارگری در کردستان، واضح است که کومله بیشتر به روش سنتی قادر به حفظ موضعش هست و در مقابل گرایش سوسیالیسم کارگری با نقد نقش بینابینی و سانتریستی کومله می تواند راه جنبش کارگری را باز کند.

حکا و کومله در چند سال اخیر هر چه بیشتر به دنبال ایجاد “قطب چپ” در جامعه هستند و بر همین مبنا بیش از پیش انحراف سانتریستی و پوپولیستی در آنها تشدید شده است. شکست این سیاست طی سال های قبل نه تنها برای این جریان درس آموز نبوده بلکه موضع انحرافی آنها را تقویت نیز نموده است. اتحاد عمل احزاب و گروه های سیاسی – ۲۵ گروه و حزب و جمع –  که سردمداری آن با حکا است، کلکسیونی از جریانات و گروه هایی را گرد آورده که سال های سال است هیچ ریشه ای در ایران ندارند و یا در بهترین حالت بسیار حاشیه ای هستند. تجمع این جریانات با استراتژی های متضاد واضح است که راه به جایی نمی برد و در همین گامهای لرزان ابتدایی، نه حزب کمونیست کارگری را به همراه آوردند که قرار بر اتحاد عمل در راستای وحدت هر چه بیشتر جنبش کمونیستی با آنها بود و نه حکمتیستها، که ابتدا یک ستون این اتحاد عمل بودند و هنوز که در ابتدای راهند از آنها جدا شدند. این احزاب و محافل که حتی برای آنچه ادعا می کنند- یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار سوسیالیسم- نه تنها استراتژی واحدی ندارند بلکه شدیدا دچار تناقض هستند و بر همین اساس حتی نمی توانند نامی از انقلاب سوسیالیستی و کارگری بیاورند و یا خط مشی سرنگونی جمهوری اسلامی را تعیین کنند. زیرا برخی بدون طبقه کارگر و با نیرویی ناچیز ادعا دارند این کار را می کنند و برخی با انقلاب دمکراتیک، عده ای با اتحاد با بورژوازی ملی و دیگران با اتحاد با جریاناتی دیگرو … به هر شکل چنین اتحاد عملی از بالا و غیر جنبشی و همراه با استراتژی های به شدت متناقض که هیچ ارتباطی با طبقه کارگر و جنبش کارگری موجود ندارد، فاقد اعتبارند که البته در جای دیگر به آن خواهیم پرداخت. اما حتی از زاویه جنبش در کردستان نیز هیچ منشاء اثری نخواهند بود به جز تزریق تشتت و چند گانگی غیر کارگری.

کومله در کردستان نیز همان سیاست سانتریستی را تعقیب می کند و به جای تلاش و فعالیت برای ایجاد تشکل های توده ای کارگری و کنار زدن موانع نظری و عملی جنبش، با ذره بین به دنبال احزاب و گروه هایی در خارج کشور در راستای اتحاد روی کاغذ می گردد. در ادامه این سیاست است که ابراهیم علی زاده در جریان انتخابات مجلس شورای اسلامی حکومت، در تلویزیون حزب دمکرات ظاهر می شود و رهبر حزب دمکرات به تلویزیون کومله دعوت می شود؛ در واقع کومله و حکا تصور می کنند از این طریق می توانند موثرتر واقع شوند. اما به راستی چرا پس از این همه سال و حاشیه ای شدن حزب دمکرات و نقش منفی حزب دمکرات و دست داشتن در کشتار انقلابیون و اعضای سازمان پیکار و کومله در کردستان، تحریم انتخابات باید از کانال همکاری با این حزب جستجو شود؟ آیا این سیاست نیز در راستای ایجاد قطب چپ سوسیالیستی است؟

سیاست کومله طی دو دهه گذشته تنها حفظ تشکیلات از طریق مماشات با تناقضات درونی بوده و هست. به راستی چرا از درون کومله چندین گرایش متناقض بیرون آمدند و هنوز هم این تشکیلات جمعی از اضداد است. بی سیاستی کومله هر چند به ظاهر این تشکیلات را حفظ کرده و تناقضات درونی را لاپوشانی می کند، اما عملا نه تنها به جنبش کارگری لطمه زده و نقطه مقابل سیاست لنینیستی است، بلکه به کومله ای که در دهه شصت سمبل مبارزه در کردستان بود نیز پشت کرده است. پس ازپایان جنگ ها در کردستان و سیاست اعزام پیشمرگه ها و دیگر فعالین کومله  از کردستان به اروپا، هزاران پیشمرگه به خارج کشور آمدند، اما کومله هیچ برنامه ای برای آنها به جز شرکت در مراسم سالگرد کومله که هر سال یکباربرگزار میشد نداشت و در نتیجه هزاران نیرویی که سالها در کوران مبارزه قرار داشتند به مرور منفعل و پاسیو شدند. در صورتی که آنها را می شد در جمع های مطالعاتی و سیاسی، فعالیت های سیاسی خارج کشورمرتبط با جنبش کارگری ایران، سمینارهای سیاسی و تئوریک و خلاصه در مجموعه ای از فعالیت های تئوریک و عملی سازماندهی کرد و نه تنها از انفعال آنها جلوگیری می شد، بلکه صدها و حتی هزاران کادر سوسیالیست پرورش می یافتند که در خدمت جنبش کارگری بودند؛ اما موضوع این است که کومله و حکا اساسا ضرورتی برای ارتقاء و رشد تئوریک وسیاسی اعضایش نمی دید زیرا این مسئله کاربردی در سیاست های کومله نداشته و ندارد و فقط تلاش داشته و دارد تا “تشکیلات داری” کند. کومله ای که سمبل مبارزه توده ها در دهه شصت بود حالا با سیاست حکا سمبل مماشات با احزاب و گروه هایی است که سال های مدیدی است نام نشانی از آنها در جنبش وجود نداشته و عموما محافل و گروه هایی خارج کشوری هستند.

اگر محور مبارزه سیاسی در چند ساله پس از انقلاب ۵۷ در کردستان خود مختاری و رفع ستم ملی بود، با گذشت زمان و رشد مبارزه طبقاتی جنبش کارگری در کردستان محور اصلی مبارزه طبقاتی است و لذا سانتریسم کومله نیز هر چه بیشتر تلاش داشته خود را با این وضعیت مطابقت دهد. هر چند هنوز مبارزه برای رفع ستم ملی یکی از مهمترینها در کردستان است و جنبش کارگری کردستان نسبت به این موضوع باید برنامه ای روشن داشته باشد، اما جنبش کارگری جایگاهی تعیین کننده یافته است.  اما این نزدیکی به جنبش کارگری چه دست آوردی داشته؟ تنها بازتاب اخبار و گزارشات کارگری دست آورد کومله در تلویزیون و رسانه هایش است که واضح است در حد خود با ارزش و موثر است، اما نه هیچ برنامه و سازماندهی منسجمی برای استفاده از فرصت های تاریخی به سود جنبش کارگری مثل سال ۸۸، نه ایجاد تشکل های توده ای کارگری و نه کنار زدن موانع و انحرافات موجود، را کومله  نداشته و تنها دل به این خوش دارد که موقعیتش را حفظ نموده است. با وجود تمام فراز و نشیب ها و شرایط استبدادی جامعه ایران، لنینیست ها از چنان انسجام تئوریک و سیاسی برخوردار هستند که این مبارزه سخت با سانتریسم را نیز به سر انجام برسانند. اما حکا و کومله ظاهرا قسم خورده اند تا جام سانتریسم را تا آخرین قطره سربکشند و نه تنها در درون تشکیلات و بلکه در جنبش نیز همه را دعوت به حضور در فراموش خانه سیاسی تناقضات احزاب وگرایشات- قطب چپ- می کنند.

کومله در تمامی این سال ها می توانست به شکل سیستماتیک و پیگیر مبارزه با ناسیونالیسم و احزابی که آن را نمایندگی می کنند را پیش ببرد و با نفوذ نسبی خود در کردستان کمک کند تا کارگران را در تشکل های مختلف تولیدی و خدماتی سازماندهی شوند. می توانست کانون نقد نظری سوسیالیست های غیر کارگری باشد،کومله می توانست با استفاده از شرایط بحرانی در دوره های مختلف اعتراضات توده ای را سازمان دهد که در خدمت جنبش کارگری و توده ای قرار بگیرد. آیا کومله قادر نیست در ارتباط با گرانی سرسام آور کنونی و نارضایتی وسیع اعلام به اعتصاب عمومی نماید؟ آیا این امر اهمیتش کمتر از اعتراض به اعدام فرزاد کمانگر و چند نفر دیگر در کردستان است؟ آیا اعتراض به گرانی سرسام آور و بی سابقه در ایران،زمینه ای مناسب برای اعتراض نیست و کومله اگر هم توان اعتصاب عمومی به تنهایی را ندارد، اما حد اقل می توانست در کردستان باعث و بانی این حرکت باشد و جریانات دیگر نیز از این حرکت حمایت خواهند کرد.کومله و حکا بجای آنکه به دنبال افزایش تعداد نام های احزاب و گروه های کوچک و خارج کشوری بروی کاغذ اتحاد عمل باشند، می توانند منشاء اثر برای یک حرکت جنبشی که دارای زمینه عینی و قویی است گردند و گام موثری در پیشرفت جنبش بردارند.اساسا کومله در ارتباط با پیشروی جنبش در کردستان چه تاکتیک و استراتژی دارد؟  و در دو دهه گذشته چه استفاده ای به جز فراخوان به دو اعتصاب عمومی داشته؟ آیا قرار بود این اعتصابات فقط عرض اندامی باشند و بس و یا می توانستند با تدوام به اشکال مختلف مبارزه ی طبقاتی را دامن بزنند؟ و خلاصه کومله با نفوذ توده ای خود در کردستان چه کرده است؟ داشتن نفوذ توده ای و حفظ آن به خودی خود با ارزش نیست، مهم این است که یک جریان انقلابی بتواند از نفوذ و موقعیت های موجود به سود جنبش بهره ببرد و باعث تکامل و پیشرفت آن بشود. در همه این سال ها استراتژی کومله در کردستان حفظ موقعیت و جایگاه سابق با توجه با افتخارات گذشته بوده، در صورتی که سیاست انفعالی کومله در بیش از دو دهه گذشته باعث شده بسیاری از هواداران منفعل یا راهی خارج شوند و یا تنها هواداری و فعال بودنشان نظرا بوده و نه عملا. در واقع با وجود رشد امکانات کومله در خارج کشورو دارا بودن تلویزیون بیست و چهار ساعته، توده ها را در یک حالت انفعالی و سکون نگهداشته اند. در واقع سیاست حاکم بر حکا بجای کمک به رشد مبارزه طبقاتی و موقعیت جنبش، سکون و رخوت را به طور مشخص در موقعیت کومله و به طور عمومی در کردستان حاکم کرده است. کومله با دخالتگری صحیح در جنبش کارگری و توده ای کردستان نه تنها می توانست به ارتقاع جنبش توده ای و شکستن فضای خفقان در کردستان کمک کند، بلکه قادر بود جنبش توده ها در ایران را هم تحت تاثیر قرار دهد؛ واضح است که جنبش کارگری و توده ای در کردستان به مراتب وجوه مشترک بیشتری با مثلا موضوع خودمختاری که در یک دوره بر جنبش کردستان حاکم بود، با جنبش کارگری و توده ای در شکل سراسری دارد. اینها سوالات و انتقادات جدی است که متوجه کومله است و جنبش به چنان مدارجی رسیده که دیگر کومله با نادیده گرفتن این انتقادات نمی تواند مثل گذشته روزگار بگذراند.

  کومله و راه حل امپریالیستی کردستان

همانطور که قبلا گفته شد و در “تاریخ نگاری دلبخواهی” و مقالات “تناقضات حزب کمونیست ایران و سانتریسم” (به پیش! ۶۹، ۱۵ آبان ۱۳۹۰) توضیح داده شد، در جریان سر برآوردن گرایش ناسیونالیست- عبدالله مهتدی- در حزب، کومله ی امروزی   شش سال با این جریان در یک تشکیلات همزیستی کردند و حمله آمریکا به عراق هرگز محکوم نشد. پس از جدایی کومله از جریان مهتدی هر چند گسست تشکیلاتی به معنای جدایی از ناسیونالیسم بود و بدین شکل کومله برائت خود را از ناسیونالیسم نشان داد و کومله دیگر طرفدار راه حل امپریالیستی کردستان نیست اما باید دید این گسست از آلترناتیو پرو غربی تا چه حد در عمل بکار گرفته شده است.

می دانیم که با حمله اول آمریکا به عراق و ایجاد منطقه ممنوعه پرواز بالاتر از مدار ۳۶ درجه برای ارتش صدام- درمنطقه کردستان عراق- راه برای سرکوب جنبش کردستان تا حدودی بسته شد. از آن زمان به بعد و در جریان حمله دوم، سیاست امپریالیستی حمایت مشروط از احزاب کرد در عراق شد. بدین شکل که با تامین و تضمین منافع غرب، آنها می توانستند زیر چتر امپریالیست ها نه تنها مصون بمانند بلکه، در قدرت سیاسی عراق شریک گردند.این وضعیت حس ناسیونالیستی در منطقه را افزایش داد و “یک کتی” که هزاران پیشمرگه را در اختیار داشت و به هر شکل مهر چپ بر خود داشتند و چشم انداز گسست پیشمرگه ها از این جریان غیر انقلابی در جریان تغییر و تحولات منطقه وجود داشت، با ظهور قدرتمند آلترناتیو پرو غربی و عدم موضع نسبت به حمله آمریکا توسط جریاناتی مثل کومله ، منتفی شد.

البته موضعگیری جریانات پر نفوذ در منطقه کردستان- چه عراق و چه ایران- می توانست نقش بسزایی در آن مقطع ایفا نماید. و در این رابطه کومله که جریانی شناخته شده و قدیمی در منطقه بود می توانست و می تواند تاثیرات خود را داشته باشد. اما ببینیم کومله در این دوره طولانی چه کرد.

کومله نه تنها در جریان شکل گیری جریان طرفدار آلترناتیو پرو غربی در کردستان طی شش سال با جریان مهتدی همراهی کرد و هرگز هم انتقادی شفاف و مشخصی نکرد،بلکه پس از آن و در تمام این دوران که احزاب کردستان به وزنه ای در قدرت سیاسی عراق تبدیل شده اند، در مقابل راه حل امپریالیستی غرب درعراق مهر سکوت و خاموشی برلب داشت. واقعیت این است که راه حل امپریالیستی منطقه کردستان برای کل مناطق کرد نشین در کشورهای عراق،ایران،سوریه و ترکیه گزینه اول است، و هیچکس بدون مبارزه ای پیگیر و دائمی علیه آن نمی تواند ادعای دفاع از منافع طبقه کارگر در کردستان را داشته باشد. کومله که در کردستان عراق مقر دارد و از امکانات آن منطقه برای تشکیلاتش بهره می برد، جانب ملاحظه در موضع علیه راه حل آمریکایی کردستان را گرفت چرا که در غیر این صورت می بایست علیه جریانات قدرتمند منطقه و بطور مشخص اتحادیه میهنی کردستان عراق موضعگیری کند. هر تشکیلات سوسیالیستی نیز به بر مبنای حفظ منافعش با تاکتیک هایی، گاه ناچار به نرمش و حتی سازش با جریاناتی می شود، اما این تاکتیک و نرمش ها  تا زمانی  هنوز می توانند محتوای سوسیالیستی داشته باشند، که در خدمت استراتژی سوسیالیستی قرار قرار بگیرند. کمک های مالی و امکاناتی دولت کردستان عراق و بطور مشخص اتحادیه میهنی … به چه قیمتی تمام شده است؟  جنبه های مثبت آن حفظ مقر کومله در کردستان عراق،  کمک های مالی، امکان داشتن تلوزیون ۲۴ ساعته و … و کمک به بهبود وضعیت مالی تشکیلات بوده و هست. اما همه اینها به قیمت صرف نظر کردن از مبارزه با جریاناتی است که راه حل امپریالیستی غرب را در منطقه پذیرفته اند. در واقع این سیاست استراتژی سوسیالیستی در منطقه را به چالش کشانده و نمی تواند در این رابطه به افشای جریانات پرو آمریکایی در منطقه و بخصوص کردستان عراق بپردازد. سوسیالیست ها بدون مواضعی انترناسیونالیستی در ارتباط با مسائل منطقه ای و جنگ ها نمی توانند همچنان سوسیالیست باقی بمانند. واضح است که مبارزه در خط استراتژی سوسیالیستی برای کومله و هر جریان دیگری هزینه ها و پیامدهایی داشته و دارد، اما اگر مثلا تلویزیون کومله نه با کمک مالی دولت کردستان عراق و ۲۴ ساعته بلکه چند ساعت در روز و با کمک کارگران و سوسیالیست ها و دیگر هواداران در خارج اداره می شد بهتر نبود؟ اگر کومله حتی نمی توانست در منطقه مقری چنان که هست داشته باشد اما سیاست پرو غربی را در منطقه به چالش می کشید و احزاب کرد منطقه را مورد نقد بی رحمانه قرار می داد و پرچمدار مبارزه سوسیالیستی می شد بهتر نبود؟ آیا کومله قادر است در مورد سیاست های پرو غربی حکومت کردستان عراق و بطور مشخص اتحادیه میهنی و مجلس کردستان عراق سخن بگوید؟

با شدت گرفتن جنگ داخلی در سوریه و کشیده شدن آن به منطقه کردنشین سوریه، و احتمال ایجاد منطقه ای مسقل توسط کردهای سوریه، و تلاش امپریالیست ها برای الگویی مشابه کردستان عراق که دارای احزابی پروغربی باشند، بار دیگر راه حل امریکایی منطقه کردستان پیروان بیشتری پیدا خواهد کرد و در مقابل ضرورت مبارزه با آن از جانب سوسیالیست ها نیز افزایش می یابد. کومله در این بین به ظاهر در موضع سوسیالیستی است اما عملا قادر نیست تا به تمامی مبلغ و پرچمدار این سیاست در منطقه باشد.

با توجه به ستم ملی که در مناطق کرد نشین در هر چهار کشور منطقه وجود دارد و مطالبات مشترک در این مورد واضح است که مبارزه علیه ستم ملی و راه حل های مشخصی در این رابطه از جمله سیاست سوسیالیست ها است و نمی توان سیاست های متفاوتی در این مناطق و در رابطه با ستم ملی وجود داشته باشد. اما چنانچه در کنار رفع ستم ملی و حق بر خورداری از زبان،فرهنگ و هر آنچه که متعلق به مردم آن منطقه است، استراتژی سوسیالیستی، که رکن اساسی آن در این دوره مبارزه با راه حل امپریالیستی  و عوامل منطقه ای آن است، نمی تواند انقلابی و در خدمت جنبش کارگری بود. بدون افشای احزابی که منافع امپریالیستی را نمایندگی می کنند و در دولت های سرمایه داری به ظاهر نمایندگی مردم  کرد و یا هر ملیت دیگری را دارند و با کمک و اتکا به قدرت های امپریالیستی میخواهند قدرت بگیرند و یا در قدرتند، نمی توان در موضع سوسیالیستی باقی ماند. *

 

به نقل از به پیش! شماره ۷۶، دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۱، ۲۰ اوت ۲۰۱۲