این حزب باید حزب مارکسیست‌ها و بلشویک‌ها باشد! پاسخ به اظهارات رفیق سعید صالحی‌نیا

babakkasrayi@yahoo.com

دو مقاله اخیر من که در سایت‌ها منتشر شده‌اند به پاسخ‌هایی از سوی رفیق سعید صالحی‌نیا منجر شده‌اند. ضمن تشکر از ایشان برای توجه به مطالب و پیشنهادات‌شان، در این‌جا به بعضی نکاتی که مطرح کرده‌اند پاسخ می‌گویم.

طبیعی است که این نکات بیشتر جواب مستقیم به حرف‌های دو مقاله ایشان است، که تمام اولی و بخش‌هایی از دومی بیشتر خطاب به خود من بوده، و نه بحث وسیع‌تر حول مفاهیم مطرح‌شده که حتما باید در مقالات مختلف صورت بگیرند.

 

۱)   رفیق سعید اولا ابراز خوشحالی کرده‌اند که من شروع به نوشتن مطالب کرده‌آم و دیگر مشغول ترجمه نیستم. ایشان در مورد مطالبی که من اخیرا ترجمه کرده‌ام می‌گویند: "اینها مستقیم ربطی به مسائل جنبش ایران نداشت . به نظر من فوریتی هم نداشت. حالا بهتر شد. بالاخره تصمیم گرفتی نظرات خودت را بنویسی. راستش یکی از علائم بلوغ فکری همینست که آدمها یاد بگیرند کد و کد کشی و نقل قول را بگذارند کنار و خودشان استدلال بیاورند." و بعد هم از من دعوت می‌کنند اینقدر وقت صرف ترجمه "تروتسکیست‌ها و "چپهای خط چهارم" نکنم.

 

من باید به روشنی بگویم که به نظرم کار ترجمه و تالیف آثار نظری و تاریخی برای انقلاب ایران بسیار مهم و حیاتی است و در مقاله‌ای مجزا به این مسئله می‌پردازم. این البته درست است که نوشته‌های تحلیلی راجع به روند خود انقلاب نیز از اهمیت بسیاری برخوردارند و در واقع بدون آن‌ها آثار نظری و تاریخی به دردی نمی‌خورند.

 

اما در عین حال اتفاقی نبوده که من در میان بحبوحه‌ی انقلابی مثل ایران به ترجمه‌ی مطالب طولانی نظری و تاریخی راجع به همه چیز پرداخته‌ام. برای بعضی‌ها شاید سوال باشد که واقعا چطور بابک در میان انقلاب ایران، مقالاتی طولانی، مثلا در تحلیل مارکسیستی کره شمالی، ترجمه می‌کند؟‌

 

به نظر من یکی از مهمترین وظایف ما در حال حاضر آن چیزی است که متاسفانه در حزب از آن غافل بوده‌ایم: آموزش و کادرسازی بر اساس آموختن درس‌های نظری و تاریخی.

تسلیح خودمان به مارکسیسم، علم رهایی بشر (بعدا به اظهارات رفیق راجع به "ایدئولوژیک بودن مارکسیسم" بر می‌گردم). این به نظر من در میان بحبوحه‌ی انقلاب از هر وقتی هم عاجل‌تر است. باید گفتار لنین را بخاطر آورد که: "بدون تئوری انقلابی، نمی‌توان جنبش انقلابی داشت" و بیهوده نیست که لنین در بحبوحه‌ی انقلاب در روسیه، درست در اوتِ ۱۹۱۷،‌ یعنی شش ماه پس از انقلاب فوریه و دو ماه پیش از انقلاب اکتبر، مهمترین اثر تئوریک خود،‌ و یکی از دستاوردهای مهم فکری تاریخ بشر، یعنی "دولت و انقلاب" را نوشت.

 

در ضمن گفتن ندارد که من مطالبی را که ترجمه کرده‌ام تحلیل‌های انقلابی و مفید و‌ آموزنده مارکسیستی می‌دانم و نه آن چیزی که سعید با تحقیر کار "چپهای خط چهارم" می‌داند. بیشتر مقالاتی که من ترجمه کرده‌ام از وب‌سایت "در دفاع از مارکسیسم" (Marxist.com) بوده‌اند که متعلق به گرایش بین‌المللی مارکسیستی است و این گروه تحلیل‌های مارکسیستی بسیار خوبی ارائه می‌دهد که شما نیز اگر با آن‌ها مخالفید می‌توانید در موردشان بنویسید.

 

۲)   بر خلاف شما من از این‌که بحث راجع به سیاست‌های حزب به شیوه‌های "مدرن" و در مجراهای آزاد انجام شود به هیچ وجه خرسند نیستم. خیلی هم طرفدار "ستون آزادی" که در آن اعضای حزب بحث‌شان را جلوی "جامعه" انجام بدهند ندارم. من آرزو داشتم در حزب فضایی وجود می‌داشت که این اختلافات از طریق مجراهای بهتری طی می‌شد. در شرایط عادی من به نقد علنی سیاست‌های حاکم بر حزب دست نمی‌زدم. هنوز هم کاملا موکد به انضباط حزبی در این زمینه هستم. من مطالب خود را به تمام سایت‌ها و منجمله روزنه هم می‌فرستم که راجع به چاپ هر کدام از آن‌ها جداگانه تصمیم گرفته می‌شود و من به سیاست روزنه در عدم چاپ بعضی مقالات احترام می‌گذارم.

 

اما علتی که این بحث به مجاری عمومی کشیده شده اولا عاجل بودن مسائل و مسئله وجدان مارکسیستی طبقاتی من نسبت به انقلاب ایران است که باعث شده به بحث علنی نظرات خودم بپردازم، ثانیا عدم وجود فضای سازنده‌ی نظری و سیاسی درون حزب و عدم وجود هرگونه سوخت و ساز سازمانی بلشویکی (مثل وجود حوزه‌ها) که جای منطقی پیش بردن این اختلافات باشد و ثالثا عمق و شدت غیرمارکسیستی نظریاتی که متاسفانه بر حزب حاکم شده است. همه این‌ها باعث شده من فعلا، با کمی احتیاط، راه نوشتن مطالب عمومی را برگزینم. علت تاخیر در چاپ این نوشته‌ها هم همین احتیاط بوده است.

 

۳)   شما می‌گویید:‌" لفظ "مارکسیزم" لفظی ضد علمی است. لفظی ایدئولوژیک است. چسباندن ایزم به اسم آدم بعنی ساختن ایدئولوژی از افکارش." خیلی صاف و ساده به نظر من این حرف شما دلیل کافی است که عضویت‌تان در حزب کمونیست کارگری موضوعیت نداشته باشد. کسی که لفظ مارکسیسم را "ایدئولوژیک" می‌داند حق عضویت در حزب ما را ندارد.

 

اصول سازمانی
حزب ما با این اصل شروع می‌شود که: " حزب کمونیست کارگری ایران یک سازمان انقلابی مارکسیستی است که برای متشکل کردن و هدایت طبقه کارگر برای تحقق انقلاب کمونیستی تشکیل شده است.". همانطور که می‌بینید این یک سازمان مارکسیستی است. اتفاقی نیست که می‌بینیم متاسفانه کسی که کادر حزب ما است و حتی در تلویزیون‌ها از قول حزب ما برنامه می‌گذارد خزعبلات بورژوایی علیه مارکسیسم را تکرار می‌کند و با پزهای آکادمیک‌های خرده‌بورژوا از "ایدئولوژیک" و "ضدعلمی" بودن آن می‌گوید.

 

این متاسفانه نشان می‌دهد که دیگر اصل سازمانی ما، یعنی اصل ۱۴ که بر انضباط محکم حزبی تاکید می‌کند، به هیچ وجه رعایت نمی‌شود و باید شاهد این صحنه‌ی تلخ باشیم.

 

مارکسیسم، علم رهایی بشر است. این واقعیت که این علم تاریخا به نام یک فرد، یعنی بزرگترین آموزگار تاریخ طبقه‌ی کارگر، کارل مارکس، نام‌گذاری شده است هیچ چیز از علمی بودن آن کم نمی‌کند و در ضمن به این معنی نیست که مارکسیسم در طول تاریخ توسط مارکسیست‌های دیگر توسعه و رشد و ترمیم نیافته است.

 

این باید حزب مارکسیست‌ها و بلشویک‌ها باشد! این تنها راه پیشروی ما است.

 

۴)   شما گفته‌اید: " شما آیا عضو حزب کمونیست کارگری شدی که تکرار کنی جامعه "فاقد رهبری است"؟ من فکر می کنم ما بعنوان اعضاء حزبی که مدعی رهبری جامعه است باید دائم تبلیغ کنیم که رهبری همین حزب ماست و تبلیغ و ترویج مداوم می شود وظیفه ما. آمدن در حزب و فغان از "بی رهبر بودن" سر دادن امری است متناقض!".

 

این دقیقا همان تفکری است که قصد من، نقد آن است. راستش خواندن حرف‌های شما، با علامت "بدون شرح"، به نظرم برای نقد آن‌ها کافی است! "ما باید دائم تبلیغ کنیم که رهبری همین حزب ماست"؟ بعد چه اتفاقی می‌افتد؟‌ با تبلیغ "دائم" که "ما رهبریم" حزب رهبر می‌شود؟ آیا این کاری بود که لنین، که حزب او بر خلاف بعضی ادعاها در ده دوازده سال قبل از انقلاب اکتبر هم هنوز ده‌ها برابر حزب کنونی ما قدرت داشت،‌ بین فوریه و اکتبر انجام داد؟

 

در موسم انقلاب فوریه، لنین حزبی داشت که ۸۰۰۰ عضو آماده و سازمانداده داشت، تجربه انقلاب ۱۹۰۵ و کار بین کارگران و شوراها را داشت و هر روز نیز پیش‌روی می‌کرد. شعار معروف لنین در این دوره چیست؟ "بروید بگویید ما رهبریم"؟ نخیر! "صبورانه توضیح دهیم".

 

"لنین می‌بایست مبارزه‌ی سرسختی برای غلبه بر مقاومت اولیه بین "بلشویک‌های قدیم" راه می‌انداخت و حزب بلشویک را روی مسیر فتح توده‌ها و حرکت به سمت انقلاب دوم قرار می‌داد. بلشویک‌ها که در اقلیت بودند، وظیفه‌ی کلیدی‌شان "توضیح صبورانه" سیاست‌هایشان به توده‌ی کارگران بود. بالاخره بر پایه‌ی رویدادها بود که موفق شدند با شعارهای "نان"، "زمین" و "صلح"‌ اکثریت را فتح کنند. نوشته‌های لنین در این دوره برای مارکسیست‌ها گستره‌ی عمیقی از دانش راجع به رهبری در میان انقلاب و هنر شورش است. در میان این رویدادهای تاریخی او یکی از مهم‌ترین کارهای نظری (تئوریک) خود را به نام "دولت و انقلاب" اتمام کرد و در آن موضع خود در مورد مساله‌ی حیاتی تفاوت بین رفورمیسم و انقلاب را روشن ساخت". ("سالگرد ۸۰ سالگی مرگ ولادیمیر ایلیچ لنین"، مقاله‌ای از راب سوئل، ترجمه فارسی این بخش از من است).

 

این کاری است که لنین با حزب بلشویک در این دوره انجام داد.

 

رهبری با صدور قطع‌نامه راجع به "قدرت دوگانه" و بحث راجع به چگونگی تشکیل دولت آتی توسط حزبی که تعداد اعضای داخل و خارجش به زحمت به ۲۰۰۰ نفر می‌رسد و هنوز نفوذ چندانی در طبقه کارگر ندارد، به دست نمی‌آید.

 

فقدان رهبری هم به این معنی است که جنبش انقلابی کنونی خود را بدون رهبر می‌بیند. نگاه واحد به جریانی ندارد. حزب ما می‌تواند به این جریان رهبری‌کننده بدل شود اما نه با این سیاست‌ها و خطوط و سنت‌های حال حاضر. اگر ما به موقعیت خود همانطور که هستیم نگاه کنیم، یعنی گروه کوچک مارکسیستی با تعداد بسیار کمی اعضا که البته در نقاط خوبی قرار گرفته‌اند و سابقه‌ای که در طبقه کارگر و بین دانشجویان داریم، آن‌وقت می‌توان برای ساختن حزب انقلابی و کسب رهبری طبقه کارگر برنامه‌ریزی کرد.

 

۵)   نقل قول‌هایی که من از مباحث سوسیالیست‌های روسیه در اوایل قرن آورده‌ام برای نشان دادن جو موجود بین‌ آن‌ها است و اگر به مطلبم دقت کنید نوشته‌ام که من هم به "خارج و داخل" به آن شکل مبتذل عقیده ندارم و فکر می‌کنم توضیح کافی داده‌ام که منظورم چی
ست.

 

واقعیت اینجاست که در بین بخش اعظم مارکسیست‌ها و مبارزین کمونیست جوان در ایران شاهد دوره‌ای از بی‌اعتمادی نسبت به سازمان‌های موجود و جستجو برای راه‌حل هستیم و من به این واقعیت اشاره کرده‌ام.

 

۶)      چنانکه در همان مطلب هم گفتم در طول همین هفته نقد خود به شعار غیرمارکسیستی "جمهوری انسانی" را منتشر می‌کنم.

 

۷)   به نظر می‌رسد انتهای بحثی که شما راجع به انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی کردید به این برسد که "هر کس رهبر انقلاب شد و آن‌را به پیروزی رساند، مشخصه‌ی انقلاب را مطرح می‌کند". این حرف لزوما غلط نیست. اما سوال این است که روحیات توده‌ها در هر لحظه چه خواست‌هایی را طلب می‌کند. من نیز از وظایف بورژوا دموکراتیک و وظایف سوسیالیستی انقلاب سخن گفته‌ام (و نه از انقلاب دموکراتیک یا سوسیالیستی). شما به علت عدم اعتقادتان به مارکسیسم و به بزرگ‌ترین مارکسیست قرن بیستم، یعنی لنین، متوجه تفاوت بین خواست "آزادی بیان" و "لغو مالکیت خصوصی" نمی‌شوید و فکر می‌کیید می‌توان با یک چرخش قلم تمام این‌ها را کنار هم قرار داد. اما ما مارکسیست‌های اینگونه فکر نمی‌کنیم.

 

این‌جا نیازی به تکرار بحث‌های مارکسیستی و بلشویکی نیست که نشان می‌دهد بورژوازی دیگر نمی‌تواند نقش پیشرویی بازی کند و این تنها طبقه کارگر است که می‌تواند، با رهبری کردن بخش‌هایی از خرده بورژوازی و سایر اقشار تحت ستم، انقلاب را به پیروزی برساند. این همان چیزی است که مارکس، در تحلیل انقلابات ۱۸۴۸، به آن "انقلاب مداوم" می‌گوید و بعدها در بحث‌های حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه در مورد انقلاب ۱۹۰۵ بیشتر تدقیق می‌شود و منشویک‌ها جانب بحث دفاع از "بورژواری ملی مترقی" را می‌گیرند و بلشویک‌ها و لنین و تروتسکی بحث لزوم رهبری مستقل طبقه کارگر. تاریخ همان انقلاب ۱۹۰۵ و البته انقلاب ۱۹۱۷ و تجربه‌های بسیار دیگر مثل انقلاب اسپانیا و انقلاب چین نشان می‌دهد که موضع لنینی در این زمینه درست است.

 

در مورد ایران نیز همین قضیه صدق می‌کند. این تنها کمونیست‌ها، در رهبری طبقه کارگر، هستند که می‌توانند نقشی مترقی بازی کنند و با رهبری و به پیروزی رساندن انقلابی مداوم، به سمت سوسیالیسم پیشروی کنند.

 

×××

 

من باز هم از آغاز بحث توسط شما تشکر می‌کنم اما طبیعی است که این شیوه تک به تک شیوه بحث مناسب مارکسیستی نیست. از شما دعوت می‌کنم که در صورت علاقه به ادامه بحث بر سر مسائل اساسی مطرح‌شده در مقالات من (یا مقالاتی که ترجمه می‌کنم) بنویسید تا اگر هم پلمیک و جدلی بود در همان قالب بحث بر سر مسائل مشخص پیشّ‌رانده شود تا نقد گوشه گوشه حرف‌هایی که به مسائل مختلف می‌پردازند.