سه جنبش، دو تصویر، یک آینده!

منصور حکمت در یکی از مباحث ارزشمند خود میگوید : "من فکر میکنم تحولات آینده ایران بیشتر تلاقی جنبشهاست تا یک انقلاب همگانی شبیه انقلاب ۵٧"

به اعتقاد من امروز این گفته عمیق و ژرف، خود را به اثبات رسانده است. شخصن معتقد نیستم که صفبندی امروز جامعه ایران را با "انقلاب و ضد انقلاب" میشود توضیح داد. نه به این خاطر که قائل به انقلاب مردم ایران نیستم، بل به این خاطر که این صف بندی نه فقط واقعیت پیش روی ما را نشان نمیدهد، بل میتواند تئوری و فرمول سازش باشد. به باور من اگر فرمولاسیون "انقلاب و ضد انقلاب" به جای تئوری "جدال جنبشها" قرار داده شود اولین اتفاقی که می افتد این است که پنجره سازش با جنبش ملی/اسلامی باز میشود. چون دو خرداد سرنگونی طلب جدید این دوره در قامت جنبش سبز است که با رای منو پس بگیر و مخالفت با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی به میدان آمد، در این اپیزود سیاستش شکست خورد و الان به سمت شعار سرنگونی رژیم در خیابان در حال حرکت است. ده سال پیش منصور حکمت عنوان کرد که ما شاهد سرنگونی طلب شدن خود اصلاح طلبان در اپیزودهای سیاسی بعدی خواهیم بود. لذا با این فرمولاسیون به باور من جای موسوی یواشکی در صف انقلاب انداخته خواهد شد، یا تصویر و افق جنبش راست پرو غرب در میان چپ یارگیری میکند. چون من در پایین این نوشته در جدال امروز جنبشها نشان میدهم که راست پرو غربی با این فرمولاسیون کار میکند. ایضن اینکه  الان صدی نود نوشتجات آقای داریوش همایون در باره علاقه ایشان به انقلاب است و البته آنهم از نوع سبز آن؟ در ثانی فرمولاسیون انقلاب و ضد انقلاب، تحلیل مشخص دو جنبش را یکجا و آگاهانه مسکوت میگذارد. یکی جنبش سبز و آن دیگری راست پرو غرب که حامی این جنبش است. گاهن این جنبش یک جنبش انقلابی قلمداد میشود، گاهن معلوم نیست چیست. گاهن راست پرو غرب را به جنبشی تقلیل میدهد که گویی فقط مشغول پاشیدن بذر ناسیونالیستی علی العموم میباشد. به اعتقاد من فرمولاسیون انقلاب و ضد انقلاب مطلقن قادر نیست به لحاظ پروفیل تئوریک و سیاسی این پروسه را برای مردم توضیح بدهد که چگونه شد که دو خرداد خیابانی شد؟ تبدیل به جنبش سبز و به سرعت سرنگونی طلب شد؟ قادر نیست توضیح بدهد که چرا جنبش راست پرو غرب حامی جنبش سبز شد؟ همین ناتوانی، صاحبان این فرمولاسیون را به سمت سازش خواهد برد. این تفاوت امروز جامعه ایران با سال ۵۷ است. امروز ما با یک انقلاب همگانی بر علیه نظام روبرو نیستیم که همه زیر بار یک تصویر، یک رهبری، یک افق رفته و یا بهر رو به آن رضایت داده باشند.الان در خود خیابان و بر متن شرایط انقلابی جدید بر سر نحوه انداختن رژیم میان سه جنبش جنگ وجود دارد. حتی اگر سازشی میان جنبشها صورت گرفته باشد، خود سازش کنندگان آن به عینه میگویند که موقت است. لذا الان در مرکز توجه ما جدال این جنبشهاست. چون آینده خود خیزش انقلابی مردم برای سرنگون کردن نظام را نیز جدال جنبشهای اصلی راست و چپ در جامعه ایران تعیین میکند. ناگفته نماند که من جزو اشخاصی هستم که پیروزی افق چپ را "راحت الحلقوم" نمیدانم. جزو آن دسته خوشخیالانی نیستم که بر این باورند به نفس ابراز وجود خیابانی مردم، افق و تصویر چپ و کمونیستی/کارگری به افق و تصویر مسلط بدل شده است. به اعتقاد من این نوع باورها اگر تا دیروز خوشخیالی محسوب میشد، امروز دیگر رسمن دریچه سازش سیاسی است. چون با این ارزیابی در اولین پیچ خیابانی که در آن شعاریا حسین میر حسین شنیده میشود، دو راه باقی نمی ماند. یا مانند آقایان رهبری حزب حکمتیست اعلام کنید که بلانسبت "مردم خر شده اند" که خوب می بینیم به کدام ناکجاآبادی رسیدند، یا اینکه در قطب مقابل اعلام کنید که " هدف وسیله را توجیه میکند" و لذا نباید با موسوی کشتی گرفت و یا اینکه "به جلو سوق دادن انقلاب یعنی تبری از نقد جنبش سبز". این دومی سیاست فرموله شده داریوش همایون هست که بعدن در پایین در بررسی جنبش راست پرو غرب در آن مکث میکنیم. این تئوری سازش است که تحت عنوان "بهانه انقلاب" سیستم سیاسی شده و جلو دست خیلیها گذاشته شده است.

اینجا اضافه کنم که منصور حکمت در تبیین استراتژی کلان خود برای ترسیم اینکه آیا کمونیسم در ایران شانس پیروزی دارد، نه به احتمال انقلاب در ایران چسبید، نه به احتمال سناریوی سیاه، کودتا و غیره. اساس استراتژی ایشان برای ترسیم پیروزی کمونیسم بر مبنای نحوه پیشبردن جدال سه جنبش بر سر آینده قدرت سیاسی در ایران بود. چون ایشان جدن میخواست که کمونیست کارگری قدرت را بگیرد. منصور حکمت همیشه به شرایط جامعه و از جمله احتمال انقلاب فقط به عنوان فاکتوری که "شرایط" مبارزه جنبش ما را بر علیه جنبشهای دیگر در حضور نظام و بر علیه نظام بر سر قدرت سیاسی سهلتر میکند نگاه میکرد. همین و بس! شما الان سری به سایت ایشان در تاریخ عروج دو خرداد بزنید. حکمت اولین کسی است که به استقبال جنبش مردم ایران برای سرنگونی نظام رفت، آن را نام گذاری کرد، سهم این جنبش را از تقلاهای دو خرداد سوا کرد. اما در همین دوره صدی نود و نه نوشتجات حکمت در رسای جنبش سرنگونی و هیجانزدگی ناشی از تولد این جنبش نیست، صدی نود و نه نوشتجات حکمت نقد دو خرداد و جنگ با نظام است. حکمت را در دوره دوم خرداد به عنوان یگانه سیاستمدار چپ و کمونیست جامعه ایران میشناختند که امان دو خردادیها را بریده بود. این فاکت را به این خاطر آوردم تا ثابت کنم که علت اینکه حکمت جدال جنبشها را در مرکز توجه داشت، به حساب نیاوردن احتمال "انقلاب" نبود، چون همان موقع ه