فراز و فرودهای یک گروه کارگری

مقدمه
فر هنگ چون پدیده ای روبنایی به شدت توسط دولت ، نماینده و مدیریت کننده سیستم سر مایه داری و طبقه سرمایدار مورد تشویق و تو بیخ قرار می گیرد.فرهنگی را که طبقه حاکم بی ضرر و مفید به حال منافعش بداند تشویق و حمایت می کند و فرهنگ، ادبیات و هنری را که هوشیاری بخش و ناهماهنگ با پایه های سیستمش باشد منزوی می کند، برایش مانع تراشی میکند، حتی قوه قهریه اش را به کار می گیرد و در جزئیترین مسائل انسانها از چگونگی لباس پوشیدن و آرایششون تا چی خوردن ، جی شرب نکردن دخالت می کند.

به این معنی فرهنگ ،فرهنگ طبقه حاکم است و هر فعال فرهنگی هوشیار و انقلابی که تمام امکانات مذهبی، ایدئولوژیک، رسانه ای ومادی حاکمیت تحمیق و تسلیمش نکرده باشد ،و آموزه هایی که از آثارش استنتاج میشود با فرهنگ مورد نظر حا کمیت ناسازگار باشد ؛باید خود و هنرش را برای یک نبرد تمام عیار آماده کند.تمامی هنر مندان مردمی ؛که اکثریتشون هماهنگ با روند انقلابی دوران خود و در مقابل فرهنگ و ترجیحا ت فرهنگی و هنری ار تجاع بوده اند،زندگی مشقت بار و پر هزینه ای داشته اند و چون هم سنگرانشون در عرصه های کارگری ، حزبی وچریکی با زندان، اعدام، تبعید ،سانسور و… روبرو شده اند.

گروه تئاتر پیشرو

گروه تئاتر پیشرو که از مجموعه ای هنرمند جوان و کارگر تشکیل شد،به سبب بافت کارگریش و متاثر بودن از حضور جریان رزمنده و انقلابی در کردستان از آغازفعالیتش به روشنی خود را چون گروهی کارگری شناخت و شناساند؛ به همین خاطر از آغاز فعالیتش با موانع و فشارهای زیادی رو برو شد.خلاف خریان عمل کرد وچون گروههای متعارف نتوانست از امکانات و حقوقش محروم نماند.

در جامعه ایران که کشتارهای دهه شصت و قتلهای زنجیره ای به هنرمندان انقلابیش هم سالها سکوت را تحمیل کرده بود و از دیگر سو تهاجم نظری و فرهنگی بورژوازی جهانی، هنر انقلابی را د مده نشان می داد و سخن از هنر فاقد محتوا و فاقد موضع بود؛ گروهی هنری که به روشنی از کمونیسم و کارگر سخن می گفت نوعی از ریسک و دیوانگی به چشم می آمد.البته از نظر موجی از نوچه ها و پاسداران فرهنگی و هنری استبداد که دلپذیر بودن هنرشان نزد صاحبان سرمایه و قدرت برایشان اصل و روال معمول بود.

این گروه که از آغاز به اسم [گروه تئاتر کمون] فعالیتش را شروع کرد و به مسائل کارگری و معضلاتی چون اعتیاد پرداخت به سرعت نزد مردم شناخته شد و محبوبیت پیدا کرد و توانست با دلگرمی همین حمایتهای مردمی فراتر از شهر مریوان که محل سکونت اعضایش بود گام بردارد و در شهرهای سنندج و سقز نیز اجرا داشته باشد،به میان اعتصاب کارگران رفت [اعتصاب کارگران کارخانه نساجی پرریز سنندج] و به روشنی در حالی که نیروهای امنیتی تدارک حمله به کارگران را میدیدند ،یک نمایشنامه کارگری از هنرمند ان انقلابی و کمونیست ایتالیایئ را اجرا کرد. در شهر مریوان نیز با همراهی و همگامی با فعالین کارگری و حضورش در سازماندهی کارگری و مراسمات یک می و هشت مارس و اعتراضات به قتلهای ناموسی توانست از مبارزه و مبارزین کارگری جدا نباشد.
اما موانع و فشارها از همان آغاز با انواع شیوه ها بر این گروه تحمیل شد و تا این لحظه هم ادامه دارد.یا اجازه اجرا نمی دادند یا بعد از یکی دو اجرا اجازه لغو میشد. نمایش[ اکسیژنی برای مرگ] که به اعتیاد می پرداخت بعد از چند اجرا مانع برایش ایجاد شد و با فشار و استقبال مردم بر مانع فائق آمد.
نمایش کارگری[لارشا]مجوز تمرین گرفت اما اجازه اجرا به آن داده نشد و بدون مجوز برای فعالین کارگری و در گلگشتها ی کارگری اجرا شد.
گروه را به بهانه و با راه انداختن علنی شایعه و اتهام مرتبط بودن با حزب کمونیست ایران تحت فشار قرار دادند و تمام هزینه هایی که اداره ارشاد به گروههای دیگر می پرداخت به این بهانه به گروه کمون پرداخت نشد و گروه را مجبور کردند که عنوان [کمون]را به گروه [برشت] و نهایتا به[پیشرو] تغیر دهد.
با دستگیری سرپرست گروه[سلام قادری]در ١٩ بهمن سال ١٣٨۶ زندان نیز به عنوان ابزار فشار دیگری بر فشارها و موانع سر راه این گروه اضافه میشود، چند نفر از اعضای گروه عقب نشینی میکنند اما گروه همچنان به فعالیتش ادامه میدهد و حتی در زندان مریوان هم نمایشی را در انتقاد از حکم اعدامتحت عنوان[ توبیخی بزرگ برای اتهامی کوچک]اجرا میکند که با استقبال زندانیان خصوصا زندانیان سیاسی روبرو می شود.سال ٨٩ نمایش دیگری را با عنوان [لابد می پرسید] در زندان اجرا میکند و حضور هنرمندان گروه در زندان با این نمایشها در خاطر زندایان میماند.
.
با آزادی سرپرست گروه دور جدیدی از فعالیتش آغاز میشود و با ٣ نمایش به نامهای[هزاران خورشید تابان]به کارگردانی قادر محمدی و بهره عارفی،و[ گور چه نعشگی] و [لابد می پرسید؟] به کارگردانی سلام قادری و بازی،سرکان یوسفی ،قادر محمدی و سلام قادری وهمکاری تعدادی فعال کارگری بار دیگر بر موانع سر راهش غلبه می کند و آنچه را برای خیلیها ناممکن بود ممکن میکند.از زندگی زن کارگر می گوید و معضل اعتیاد را با متد برشتی به نمایش تبدیل میکند و نمونه زنده ای از هنر کارگری را به مردم عرضه میکند. مسئله فلسطین را دست آویز قرار میدهد واز مقاومت میگوید؛ که البته به مزاق حاکمیت خوش نمی آید وهمین نمایش هم به سختی موفق به اخذ مجوز از اداره ارشاد اسلامی میشود.

خاطرات پایانی

درپایان خاطراتی از این چند سال فعالیت خالی از لطف نیست
برای اولین بار تعدادی ازمردم روستای دزلی که از اعتیاد بیزار بودند جهت اخذ اجازه، اجرا برای این گروه به بخشداری و ارشاد سروآ باد مراجعه میکنند و گروه را برای اجرا به روستایشان دعوت می کنند و این در حالی که اغلب گروهها با عدم استقبال تماشاچی درگیر بودند.

برای تهیه لباس رفتگر به شهرداری مراجعه میشود و شهردار قسم می خورد که یک دست لباس ندارند که به گروه قرض بدهند، اما با مراجعه به یک رفتگر ،رفتگر لباس خودش را قرض میدهد. شهردار تا میفهمد صحبت از حقوق معوقه کارگر است همکاری نمی کند اما رفتگر برعکس.
در شهر سقز [اجرای اکسیژنی برای مرگ] که موضوعش اعتیاد بود با شعارهای ضد حکومتی مردم پایان می گیرد.
و در اجرای اعتصاب پر ریز گروه در شرایطی اجرا میکند که کارگران دارند مورد تعرض قرار می گیرند و گروه وعده می دهند که اگر نمایش قطع شد ادامه اش را در زندان اجرا کنند.
سلام قادرى