عروج مجدد چپ ضد “امپریالیست” و مکتبی نشانه چیست؟

چپ ضد “امپریالیست” و مکتبی که رژیم جمهوری اسلامی توانست پایه های اولیه قدرت خود را با کمک آن مستحکم کند و پس از آنکه تاریخ مصرفش گذشت، خود مورد غضب رژیم قرار گرفت، بیش از ۳۰ سال است که درشکلهای مختلف به دفاع و توجیه موجودیت این رژیم پرداخته است. از نظریه امام خمینی ضد امپریالیست و خرده بورژوا گرفته تا ترقیخواهی بورژوازی ملی شکلهای اولیه ای بود که این چپ حمایت از اجنبی ستیزی اسلام سیاسی را بعنوان مبارزه ضد امپریالیستی توجیه کرد، اخوند خرافه پرست را از روشنفکر “غربزده” برتر دانست و مردم را در جریان قیام ۵۷ به سمت رژیم سوق داد و از یک مبارزه قاطع برای کسب قدرت بعد از سرنگونی شاه باز داشت. در ادامه، این دیدگاه مردم را دعوت به رژه رفتن در مقابل سفارت آمریکا نمود و سپس در جنگ ارتجاعی، آز آنها دعوت کرد که با صدام آمریکایی و دستهای آمریکا که از آستین صدام حسین بیرون آمده بودند، جان ناقابل خود را فدا کنند تا “وطن” آخوندها حفظ شود. در ادامه با حمله به پناهندگان افغانستانی در ایران، آنها را به اسم جاسوس سیا، شایسته هر مجازات و حتی اخراج دانستند. این چپ مکتبی در مقابله با عروج جنبش کمونیستی سالها عقب نشست و در حاشیه مشغول غر و غر زدن و شکایت و آه و ناله از قدرت گیری جنبش کمونیستی بود. روزی در مقابل کمپین علیه اسلام سیاسی می ایستاد و ادعا می کرد که به عقاید “توده ها ” نبایستی توهین کرد ، روزی از حجاب بر سر کودکان به دفاع بر میخواست و روزی دیگر به جنبش کمونیستی ایراد می گرفت که چرا مسایل فرعی مثل حقوق زنان یا همجنسگرایان را بر جسته می کند و به مسایل جنبش “کارگری” نمی پردازد. اما تا سال ۲۰۰۴ مشغول جویدن ناخن هایش بود و در جامعه نمی توانست مثل سابق ابراز وجود نماید. انشعاب بزرگ در سال ۲۰۰۴ در حزب کمونیست کارگری، بخش زیادی از این چپ را چه در داخل این حزب و چه به شکل انشعاب ، در جهت دیدگاههای این چپ مکتبی سازمان داد. از طرف دیگر با ضربه ای که این انشعاب در تضعیف کمونیسم اجتماعی طبقه کارگر بازی کرد، اجازه داد که جریانات حاشیه ای چپ ملی اسلامی دوباره جان تازه ای بگیرند. عروج مجدد این چپ و این بار به شکل جدید ولی با همان محتوی ضد امپریالیستی و مکتبی سابق، ضربه ای از درون به کمونیسم اجتماعی بود. این بار از حکمت ، رهبر قدیسی ساخته شد تا در پوشش وی ، کالای بنجل ضد امپریالیستی سابق را به جامعه قالب کنند. چیزی به اسم “طبقه کارگر” تبدیل شد به امام زمان که گویا با “ظهور” آن، جامعه پر از گل و بلبل می شود و جایگزین جنبش کمونیستی کارگران شد. در عرصه سیاسی نیز خطر جنگ، حمله آمریکا و دیگر تزهای این چپ ملی اسلامی دوباره زنده شد تا بار دیگر و در شکل جدید به دفاع از حزب الله و حماس و دیگر نیروهای ارتجاعی جنبش ملی اسلامی پرداخته شود. این انشعاب که به اسم حکمت انجام شد دردرون حزب نیز با جریانی بدتر از آن به اسم اتحاد روبرو شد که با همان تفکر اما با اسم فرقه ای دیگر مشغول ترویج تزهای منزوی شده چپ ملی اسلامی بشود. اولین تاثیر این ظهور مجدد چپ اسلامی در جنبش دانشجویی بود. جنبش دانشجویان آزایخواه و برابری طلب، بدلیل هژمونی این جریان، به یک جریان منزوی از دانشجویان تبدیل شد و به همین دلیل پس از سرکوب رژیم نتوانست سربلند کند. وقتی که جنبش انقلابی مردم در سال ۲۰۰۹ آغاز شد با تبلیغات این جریان، تشتتی عظیم در میان چپ شکل گرفت و بخش مهمی از فعالین چپ را برای مدتها زمینگیر کرد. خود لطمه خوردن اتوریته کمونیسم اجتماعی در کنار تشتتی که این چپ فرقه ای بوجود آورد، عامل مهمی در شکل نگرفتن به یک اتوریته چپ کمونیستی در این جنبش انقلابی و در نتیجه سرکوب آن بود. با آغاز بهار عربی در خاورمیانه ، اگر چه بخشی از دیدگاههای ارتجاعی این چپ ملی اسلامی افشا شد، اما ضعف این انقلابات خود بهانه ای دیگر شد در دست این چپ ضد امپریالیستی که یا کل این جنبش انقلابی را بی فایده اعلام کند و یا عقب مانده ترینشان آنرا دسیسه غرب بداند. وجه مشترک تمام گرایشات مختلف این چپ فرقه ای در این بود که مردم را به امید واهی “ظهور” طبقه کارگر ( که قرار بود از قوطی عطاری این چپ روزی بیرون بیاید)، از انقلاب و حرکت انقلابی باز دارد و با ترویج نا امیدی ، جنبش ملی اسلامی و ناسیونالیستی را تقویت کند. شاهکارهای بعدی این چپ فرقه ای در امپریالیستی خواندن تریبونال بین المللی برای محاکمه رژیم، سکوت و یا تشویق پاسیویسم در برخورد به حکم تکفیر شاهین نجفی و کلا تضعیف و کم اهمیت جلوه دادن به مبارزه علیه اسلام سیاسی همگی در خدمت ایجاد تشتت و تضعیف کمونیسم اجتماعی بوده است و تماما هدفش جلوگیری از شکل گرفتن چنین اتوریته سیاسی است.

به نظر می رسد خود کم بها دادن به وجود این جریان از طرف کمونیسم اجتماعی طبقه کارگر و خوش خیالی در مورد اینکه عقب نشینی این جریان در یک دوره به معنی شکست کامل آن بوده است، نقش مهمی در قدرت گیری مجدد آن بازی کرده باشد. افشای مداوم دیدگاههای جناح چپ جنبش ملی اسلامی و منزوی کردن آنها در جنبش های مختلف اجتماعی ، نقش مهمی در ایجاد یک جنبش کمونیستی قوی بازی خواهد نمود. در هر جنبش مبارزاتی این چپ مکتبی با ترفندی تازه وارد می شود و افشای آن می تواند نه تنها جنبش مبارزاتی را قوی تر کند، بلکه خود به وسیله ای برای متحد کردن کمونیسم اجتماعی و بسیج جامعه حول حقانیت دیدگاههایش تبدیل شود. جنبش ملی اسلامی تا زمانیکه این رژیم در قدرت باشد، تولید و باز تولید شده و حتی زمانیکه این رژیم نیز سقوط کند در اشکال مختلف ادامه خواهد داشت. جنبش ملی اسلامی متکی بر منافع بخشی از جامعه است و عروج مجدد آن فقط می تواند، اخطاری باشد به فعالین کمونیستی طبقه کارگر که خوش خیال نباشند و فکر نکنند که عقب نشینی این جنبش و جناح چپ آن به معنی شکست آن است. این جنبش بر زمینه اجتماعی که دارد ، مرتب تولید و باز تولید شده و بطور مداوم بایستی مورد نقد قرار گرفته و افشا شود.

ارژنگ سپاسی

www.wordpress.bozbozgandi.com

۰۹-۰۸-۲۰۱۲