تیر باران

تکرار می شود
سپیده دم تیرباران
تکرار می شود
منظره ی مه گرفته باران
تکرار می شود

وقتی که شب نتواند به سپیده نگاه کند
هوای شهر دو باره دم می کند
و انسان در آن هوای تفتیده ورم می کند

دفتر را باز کنید
اینک چشم های آشفته در تکدر خفته
اینک بی شمار حرف ناگفته
نگاه کن که تاریخ تولد ظهر جا به جا شده است
و آخرین سطر وصیت نامه را
چشم بندها پاک کرده اند

تکرار می شود
سپیده دم تیرباران
منظره مه گرفته ی باران
تکرار می شود
اندامی برازنده چون خاطره ای مبهم
سرش را بر شانه ی روزهای سرآسیمه می گذارد
و چشم بندش را به دیوار می سپرد که از آفتاب دستخط بگیرد
به من چشم بند نزنید
می خواهم که لباس من از جنس روز باشد
و چشم های دخترم
مثل جریان سحر در گلوی تشنه من راه برود
دست بندم را باز کنید
می خواهم به مادرم بگویم
که شب ها یادش نرود به مهتاب آب بدهد
و پرده را باز بگذارد که عابران
گلدان مرا پشت پنجره بشمارند
باید بگویم که این جاده به جنگل می رود
زودتر بشمارید که عدد بی تاب است

تکرار می شود
خونی که به دیوار پاشیده
آبی که در مزارع بی پایان
از دست های ما ریخته
و صدای نفسی
که در سلول های مجاور می شکفد
دو بیتی تابستان را تکرار کنید
بند ما خالی شده است
سپیده دم تیر باران
تکرار می شود :
« صدای تشنه ی رگبار آمد
جهان در پیش چشمم تار آمد
رفیقان بغض کردند و نشستند
دو باره سیل و باز آوار آمد »

تکرار می شویم
در شهرها مثل عابران قدغن
در دست باد مثل رنگ سرخ پیراهن
و در جنگل ها
مثل زمزمه ی بازگشت میهن

این خانه اگر گلدانش را بشناسد
تکرار می شویم
مثل نگاهتودر سپیده دم تیرباران
تکرار می شویم
در شهر
در خیابان
در قدم به قدم ایران
تکرار می شویم .
مرداد ۱۳۹۱