بورژوازی و انقلاب

بورژوازی همیشه از انقلاب به معنی انفجار اجتماعی و تلاش برای تغییرات از پائین با نفرت یاد کرده است. حتی اگر حاصل این تلاشهای انقلابی شکست بوده باشد در تصویر پردازی ارتجاع سرمایه داری و ایدئولوگ هایش علیه نفس انقلاب تاثیری نداشته است. بورژوازی آلمان و فرانسه در حال جنگ و دستگاه کلیسا و سلطنت متحد شدند تا اولین انقلاب کارگری جهان یعنی کمون پاریس را بخون بکشند. قریب هشتاد سال خط تولید تبلیغات ضد کمونیستی تلاش کرده است که انقلاب کارگری در روسیه را “کودتای حزب بلشویک” بنامد. با انقلابات اروپا و دیگر نقاط جهان و قیامهای توده ای و مردمی بر علیه سلطه بورژوازی داخلی و بین المللی نیز همین معامله شده است. تلاش شده است رهبران، پیشکسوتان، سیاستها و اهداف نیروی انقلابی تخطئه و تحریف شود. هدف اینبوده و هست تا نفس انقلاب و عمل انقلابى در اذهان توده کارگر و زحمتکش یا فاقد ارزش و اعتبار شود و یا دستکم به امری تخیلی و غیر واقعی و غیر مفید تبدیل شود. 

شیپور بخشى از تبلیغات علیه انقلاب روشنفکرانى هستند که مطلوبیت و ضرورت یک انقلاب را با نتایج آن بررسى میکنند و تلاش دارند با این روش برخورد از ته تاریخى به یک واقعیت اجتماعى نظرات خود را اثبات کنند. یادمان هست در همین سالها و بعد از پایان جنگ سرد و راه افتادن هیاهوی “مرگ کمونیسم” و “پایان تاریخ” و پیروزی بازار آزاد بر سرمایه داری دولتی، چه کارنوالی از مجیزگوئی بورژوازی و نفرت از انقلاب و تغییرات بنیادی راه افتاد. یادمان هست که بسیاری از نیروهای ناسیونالیست و رفرمیست و دمکرات که به اقتضای زمانه و اعتبار مارکسیسم و اتوریته جنبش بین المللی سوسیالیستی، بناچار زمانی چپگرا و شبه سوسیالیست شده بودند، چطور در این دوران دسته جمعی به سربازان کاخ سفید و سخنگویان ضد کمونیست در تریبونهای بازار آزاد و مدافعین دمکرات تاچریسم و ریگانیسم تبدیل شدند. یادمان هست که با شکست انقلاب ۵۷ در ایران٬ و البته اساسا موثر از اوضاع جهانى٬ چگونه پدیده “دگراندیشى” میدان پیدا کرد. “دگر اندیش” به اسم رمز چرخش سیاسى٬ تکفیر انقلابیگرى و سوسیالیسم و مارکسیسم٬ تکفیر انقلاب و تمجید ارتجاع هار سرمایه دارى تبدیل شد. یادمان هست که عروج اصلاح طلبی دینی در ایران برای بقای نظام منحط اسلامی چگونه پشتش را به ضد کمونیستی ترین و ضد انقلابی ترین نظریات داد و چگونه در اپوزیسیون پرو رژیم انقلاب با “خشونت” و ضدیت با “تمایلات و رای مردم” ترجمه شد.

اما ادعاهای سیاسی و تبلیغی بورژوازی تابعی از منافع اقتصادی و بقاى حاکمیت ارتجاعیش است. بورژوازی تلاش میکند انقلاب را از صحنه تلاش اجتماعی بویژه برای طبقات محروم حذف کند. اما آنجا که قادر به آن نیست و علیرغم این تلاشها انقلاب و تحرک انقلابی حود را دیکته میکند، باید انقلاب را با نام “انقلاب” سرکوب کند و یا راسا مبشر انواع ارتجاع سیاسی با نام “انقلاب” باشد. در فرهنگ عامه و سیاست در قلمرو جامعه٬ انقلاب به قیام و اعتراض وسیع توده اى به حکومتها و وضع موجود اطلاق شده است. در عین حال جامعه کنونى و قرن گذشته انواع تحرکات ارتجاعى و واپسگرا دیده است که خود را با “انقلاب” معرفى کرده است. کمونیستها و مارکسیستها در عین حال که از عمل انقلابى و تحرک انقلابى توده مردم زحمتکش علیه تبعیض و اوضاع کنونى قاطعانه دفاع میکنند٬ در عصر سرمایه دارى و حاکمیت بورژوازى بر کره خاکى٬ تنها انقلاب طبقه کارگر٬ انقلاب کارگرى را بعنوان انقلابى علیه کل اوضاع موجود برسمیت میشناسند و براى سازماندهى این انقلاب تلاش میکنند. اما هدف بورژوازى از کوبیدن انقلاب اساسا و عموما تلاشى است براى نفى حرکت از پائین علیه سلطه طبقات دارا و خصوصا نفى انقلاب کمونیستى طبقه کارگر علیه حاکمیت نظام سرمایه دارى.

چند صباحی گذشت و دیدیم همان کسانی که برای قلدری نظامی آمریکا و ناتو هورا میکشیدند، اینبار کودتاهای سفارتخانه های آمریکا در کشورهای جدا شده از بلوک شرق سابق را “انقلاب مخملی” نامیدند! اینبار انقلاب بدون دخالت انقلابی کارگر و کمونیسم و منطبق با تغییرات ریموت کنترلی در میان لایه های بورژوازی جواز عبور گرفت! در میان اپوزیسیون دست راستی ایران که به انقلاب آلرژی شدید دارد٬ انقلاب مخملی طرفدار پیدا کرد چرا که آنرا قالب مناسبی برای سیاست و استراتژی “فشار از پائین و چانه زنی در بالا” یافتند. و این دنیای مالیخولیائی تا شکست قطعی کل این سیاستها در سطح جهان و ایران ادامه داشت. جنگ، میلیتاریسم، تروریسم، فاشیسم و راسیسم، تهاجم به طبقه کارگر، کودتاها و میدانداری ارتجاع مذهبی قرار بود خلا انقلاب و نگرش انقلابی و عمل انقلابی را پر کند. دوره ای که حتى انقلابیون سابق زیر بار فشار این تبلیغات از انقلابی خواندن خود، از فراخوان به عمل انقلابی و کارگری، و از نفس انقلاب تبری میجستند.

اما کشتی سرمایه داری بار دیگر در گل بحران اقتصادی نشست. بحران اقتصادی کل عمارت سیاسی، تبلیغی، تئوریهای یک من یک غاز، و داعیه سرمایه داری بعنوان “نظام برتر” را بى اعتبار کرد. بار دیگر صحنه دنیا کلاسیک شد و جنبشهاى واقعى چپ و راست صحنه سیاست را اشغال کردند. بورژوازی از قلدر میلیتاریست ها تا لیبرالها و دمکراتهایش در مرکز و چپ، جملگی اختلافات خانوادگی را کنار گذاشتند و برای نجات سرمایه و سرمایه داری تلاش واحدى را در دستور گذاشتند. از یکسو غرغر میکردند که وال استریت و بازارهای بورس “سوسیالیستی” شده و ظاهرا این ادعا بر نفی کمک دولت به بانکها و سرمایه داران مالی از موضع راست افراطی نقد داشت و از سوی دیگر برنامه همین راست افراطی و کل بورژوازی “سوسیالیستی کردن” قرضهای بورژوازی بود. شعارها و سیاستها روشن و بدون تفسیر بودند و هستند: بورژوازی و سرمایه های بزرگ باید نجات یابد و چرخه سودآوری برای سرمایه احیا شود٬ اما هزینه بحران و فساد مالی و بدهیها و “ضررهای” سرمایه توسط مردم دسته جمعی پرداخت شود! اینجا دیگر حمله به انقلاب و سوسیالیسم و مارکس در دوره ای که بورژوازی بی اعتبارتر از هر زمانی است فایده ندارد. واقعیات اجتماعى خود را دیکته میکنند.

اولین بارقه های مقاومت در مقابل بورژوازی و سیاستهای ضد کارگریش به موجی از اعتراض و قیام توده ای در چهار گوشه جهان منجر شد. اعتراض علیه سرمایه داری از کشورهای اروپا و امریکای شمالی تا خاورمیانه و شمال آفریقا را درنوردید. اوضاعی پیش آمد که باثبات ترین حوزه های دیروز سرمایه امروز فاقد ثبات بودند و آینده شان نیز نامعلوم. دیگر اوضاعی نبود که تبلیغات ضد کمونیستی و تبلیغ و فحاشی به انقلاب کارساز باشد. همین اوضاع به سقوط دیکتاتوریهای سی و چهل ساله منجر شد و دورنمای تغییر نظم قدیم را مقابل میلیاردها انسان در کره خاکی گذاشت. بناچار “انقلاب” تیتر رسانه هائی شد که تا دیروز یک رسالت اساسی شان شانتاژ و سرهم کردن تاریخ جعلی علیه هر انقلاب و انقلابیون و عمل انقلابى بود. اپوزیسیون دست راستی ایران نیز خجلت زده و مثل همیشه عقب تر از هم سنخ هایشان در جهان، کمی ترمز فحاشی به انقلاب را کشیدند اما زهر و کینه طبقاتی شان را متوجه کمونیسم کردند. آخر دیگر همه فهمیدند که میشود دیکتاتورها را هم به کمک آمریکا و جنگ سرنگون کرد و همزمان با آلترناتیو سازی در مقابل اعتراض برحق مردم و با سرهم بندی مشتی مرتجع تحت عنوان “شورای انقلاب” همان رسالت قدیمی ضد انقلابی و ضد کمونیستی را با نام “انقلاب” پیش برد.

اگر میتوان خمینی و جریان مرتجع اسلامی را در انقلاب آزادیخواهانه ۵۷ ایران در عرض دو هفته “رهبر انقلاب” و انقلاب را “انقلاب اسلامی” جا داد، چرا نتوان غنوشی و طنظاوی و محمد مرسی و هر جانور و مزدور ناتو و پنتاگون را “انقلابی” جا داد و سیاست میلیتاریستی و کشتار را “انقلاب” معرفی کرد؟ کسانى مانند نورى زاده و دیگران که در نشست هاى آلترناتیو سازى خود را به در و دیوار میکوبند٬ و شاهکارهاى سیاسى و بازیچه بودنشان در دست وزارت اطلاعات و تشکیل “دولت در تبعید” معرف حضور همه هست٬ جنگ در حلب سوریه را با تلاش براى فتح بنغازى در لیبى توسط “مبارزان” توصیف میکند و حتى میگوید مردم حلب “دیر به جریان انقلاب پیوستند”! انقلاب مورد نظر امثال او٬ انقلابى است که روى دوش ارتش آزاد سوریه و القاعده اى ها و نیروهاى متفرقه آدمکش سابقا حکومتى با حمایت آمریکا و اتحادیه عرب و ترکیه به مردمى که از صحنه سیاست توسط همین نیروها قیچى شدند حقنه میشود. اینها “انقلابیون” بازارى و پنتاگونیست دوره مصادره اعتراضات برحق مردم و سرکوب آن با نام “انقلاب” هستند. از یکطرف باید ماتریال طرحهاى غرب براى کنترل اوضاع سابق باشند و از طرف دیگر تحت عنوان “شوراى انقلاب” و “اتحاد براى دمکراسى” و غیره در معیت پنتاگون٬ به جهت سیاسى جامعه شکل دهند.

افق اپوزیسیون بورژوائى ایران براى کسب قدرت سیاسى یا رفتن پشت رژیم اسلامى است و یا سناریوهاى کودتا و جنگ و بند و بست از بالاى سر مردم. ادبیات و روشهاى این اپوزیسیون ضد کمونیست نیز تابع مقتضیات زمانه است. اگر دوره٬ دوره اصلاح طلبان حکومتى و مانور در چهارچوب قوانین ارتجاع اسلامى باشد٬ اینها از آخوند آخوندتر و البته “مسالمت جو” و “دگر اندیش” میشوند و وظیفه شان تکفیر انقلاب و قانع کردن مردم به کم و “انتخاب بین بد و بدتر” است. اگر دوره٬ دوره قیامها و خیزشهاى توده اى و “خطر” بالقوه انقلابات کارگرى است٬ آنوقت بخش اساسى اردوى راست اعم از حکومتى تازه مغضوب شده تا اپوزیسیون همیشه دست به سینه٬ پشت دمکراسى موشک کروزى و کودتا و جنگ داخلى و تروریسم عریان میروند. بورژوازى بدون اعمال خشونت و استثمار طبقاتى و تحدید آزادى و منکوب کردن اکثریت مردم زحمتکش قابل تعریف نیست. بورژوازى عقبمانده و اسلام زده ایران که عمرى را زیر عباى آخوند و سنت ناخن جویده و بیش از هر کسى از کارگر و کمونیسم و عمل مستقیم و انقلابى مردم وحشت دارد٬ در دوره انقلابى وظیفه اش پاسدارى از وضع موجود و ایفاى نقش براى بازسازى ارکان اساسى حاکمیت ضد انقلابى طبقه بورژوا است. بورژوازى ایران “انقلابى” نشده است٬ بلکه عنوان انقلاب را در قالبى پوپولیستى عاریت گرفته تا طبق شرایط جدید تجدید آرایش کند و در مقابل تلاش از پائین براى تغییر بایستد.

مفسرین ذوق زده که پیشروى ارتجاع دست ساز و واپسگراى اسلامى و قومى در بنغازى و حلب را تحت عنوان “پیشروى مبارزان و نیروهاى انقلاب” اعلام میکنند٬ و همزمان در کشورهاى مختلف مشغول سرهم بندى المثنى این “شوراى انقلاب” براى آینده ایران هستند٬ متحدین ارتجاع سیاسى داخلى و بین المللى علیه تلاش آزادیخواهانه مردم در ایران و سوریه هستند. معضل این جماعت اینست که فکر میکنند ایران٬ سوریه و لیبى و عراق است و آنها میتوانند بسادگى نقش چلبى و غنوشى و طنطاوى را ایفا کنند. اینها جامعه ایران را نمیشناسند. اینها ذهنیت واپسگراى خود را جاى ذهنیت واقعى و تمایلات واقعى مردم قرار میدهند. اینها تنها به لطف اختناق سیاسى دوام آورده اند. اما خوب است بدانند که براى تبدیل ایران به لیبى و سوریه و عراق٬ باید مانع اردوى آزادى و برابرى و سوسیالیسم در ایران را مانند خمینى “امام راحل شان” بطور خونین درهم بکوبند. اینبار داستان انقلاب ۵٧ تکرار نخواهد شد. *

١ اوت ٢٠١٢