جاده صافکنهای جنگ (۴۴)

سیاست اَپیسمنت غرب با فاشیسم دهه سی قرن بیستم                                       

پیشینه: در نیمه دوم سپتامبر ۱۹۳۸ خطر تجاوز نظامی هیتلر به چکسلواکی و احتمال یک جنگ بزرگ اروپایی می رفت. دستاویز تهدیدهای هیتلر تشدید ناآرامی در منطقه عمدتاً آلمانی نشین «زودت» در چکسلواکی بود. اغتشاشاتی که عوامل خودش آنها را دامن می زدند. چمبرلین, نخست وزیر بریتانیای کبیر, رأساً سکان سیاست استمالت از هیتلر را به دست گرفته, حاضر بود با بخشیدن امتیازات دلخواه هیتلر, حتی به قیمت واگذاری منطقه زودت به او, مانع وقوع جنگ شود. ابتدا (در نیمه ماه سپتامبر) در برشتسگادن به دیدار پیشوای نازیها شتافت و در پایان ملاقات خواسته فورر را پذیرفت و قول داد موافقت کابینه های انگلستان و فرانسه را جلب و شرایط هیتلر را ( ازهمه مهمتر اصل جدایی آلمانیهای زودت را ) به دولت چکسلواکی تحمیل کند. یک هفته بعد با کرسی نشاندن آن خواسته,  بار دیگر برای دیدار هیتلر به آلمان پرواز کرد. در «کنفرانس بادگودسبرگ,۲۳ سپتامبر۱۹۳۸» هیتلر به راه نیامد, برعکس, با زبانی تند و زیاده خواهیهای مضاعف, تهدید نمود که اگر خواسته های تازه اش به سرعت مورد قبول دولت چکسلواکی واقع و اعلام نشود, به حمله نظامی همه جانبه و اشغال و نابودی آن کشور دست خواهد زد. چمبرلین جاخورد و  بار دیگر پذیرفت  موافقت کابینه انگلستان و دولت فرانسه را با زورگویی و شرایط تجاوزگرانه هیتلر به دست آورد. همچنین قول داد, به ازاء « حفظ صلح», مفاد آن ضرب الاجل را به دولت چکسلواکی ُحقنه کند!  متن اولتیماتوم ” پیشوا” به قرار زیر بود:

« ۱ –  عقب نشینی کل ارتش چک, قوای پلیس و ژاندارمری, کارمندان گمرک و مرزبانان از منطقه ای که باید درروز    اول اکتبر تحویل آلمان شود.   [هیتلر بعد این ضرب الاجل را دو روز جلو انداخت: ساعت ۲ بعد ازظهر ۲۸ سپتامبر]

۲ – وضعیت منطقه ای که تحویل آلمان می شود می باید به صورت کنونی دست نخورده باقی ماند.

دولت آلمان موافقت می کند که نمایندگان تام الاختیاردولت چک, یا ارتش چک, جهت تنظیم جزئیات اجرایی  تحویل منطقه, خود را به سرفرماندهی ارتش آلمان معرفی نمایند.

 ۳ –  دولت چک کلیه افرادی را که از اهالی آلمانی تبار زودت در پرسنلی ارتش و پلیس هستند بلافاصله مرخص می کند و این افراد به سرزمین خودشان برمی گردند.

۴ –  دولت چک کلیه زندانیان سیاسی آلمانی تبار را آزاد می کند.[ نازیهایی که درناآرامیها و درگیریهای ماههای گذشته دستگیروزندانی شده بودند] 

۵ – دولت آلمان موافقت می کند که تا تاریخ ۲۵ نوامبر در مناطقی که بعداً مشخص می شوند یک همه پرسی صورت گیرد. تغییرات مرزی و منطقه ای که برپایه نتایج حاصله ازاین همه پرسی پیش می آیند توسط یک کمیسیون مشترک آلمانی- چکی و یا یک کمیسیون بین المللی معین می شود. همه پرسی مذکورزیرنظر یک کمیسیون بین المللی انجام می گیرد…

۶ –  جهت حل و فصل بقیه امورو جزئیات کار پیشنهاد می شود یک کمیسیون مشترک آلمانی – چکی صاحب اختیار تشکیل شود.  مؤخره: تحویل منطقه تخلیه شده زودت (به آلمان) می باید  بدون هرگونه تخریب و ازبین بردن  تسلیحات و مهمات,  تأسیسات نظامی , اقتصادی , خطوط ارتباطی و نقل و انتقال, جاده ها, تأسیسات و توانمندیهای هواپیمایی, امکانات و دستگاههای بی سیم و غیره صورت گیرد».(۱)

امّا, چمبرلین در جا انداختن طرح فوق توفیق نیافت. نه کابینه انگیس را توانست مجاب کند , نه فرانسه  و دولت چکسلواکی را . برعکس , همه طرفها, حتی وزیردریایی کابینه خودش , با بسیج قوا, اعلام آمادگی به جنگ کردند. بدین ترتیب, از روز ۲۵ سپتامبر , سیاست اپیسمنت چمبرلین ناگهان در بن بست قرارگرفت. البته او و مشاور عالی اش سِرهارس ویلسون, دست بردار نبودند و یک بار دیگر هیأتی به ریاست ویلسون به برلین پرواز کرد. همزمان در  برلین , هیتلرخط جنگ را می تازاند…. ظهر۲۷ سپتامبر , نه تنها هیأت ویلسون را  ناکام گذاشت , بلکه به پیام هشدارآمیز پرزیدنت روزولت, رئیس جمهوروقت ایالات متحده آمریکا نیز جواب سربالا داد . وقتی هیأت انگلیسی, دست خالی و مأیوس , کاخ صدراعظم آلمان نازی را ترک می کرد, حدود ۲۴ ساعت به انقضای ضرب الاجل جنگ طلبانه هیتلر و حمله نظامی بیشتر باقی نمانده بود. به قول چیانو , وزیرخارجه موسولینی , همه جا بوی جنگ به مشام می رسید.!

                                                     + + +

ناگهان اتفاقی بی سابقه…

هیتلر صبح زود ۲۷ ام سپتامبر توسط دفتر سرفرماندهی ورماخت در برلین اعلام کرده بود که بعد از ظهرآن روز هنگ دوم موتوریزه از شهرک اشتتین به سمت مرز چکسلواکی حرکت خواهد کرد. این خبر در برلین همه جا پخش شده بود: صفوف هنگ موتوریزه, در مسیر خود به سمت مرز, بین راه از وسط پایتخت و محور غرب به شرق عبور کرده وارد خیابان ویلهم شده و با سلام و رژه نظامی از برابر «پیشوا» خواهد گذشت! طرح هیتلر این بود که با اعلان رژه قوای مسلح به تبلیغات و تب جنگ دامن زند. فکر می کرد شلوغ خواهد شد و جمعیت انبوهی جلوی ساختمان صدراعظمی جمع می شوند و با ابراز احساسات شدید مردم به قوای عازم جنگ (مانند مارش آغاز جنگ جهانی اول) غلغله ای به پا می شود و او, با این نمایش می تواند, ضمن نطقی کوتاه وپرشور , وحدت خلق و ارتش و فورر را به رخ جهانیان کشد. به همین مناسبت خبرنگاران خارجی و ناظران سیاسی به تماشای این برنامه دعوت شده بودند. ساعت ۴ بعد از ظهر هنگ موتوریزه, با تمام تجهیزات به هیأت جنگی و به حالت مارش وارد خیابانهای پایتخت شد, دوساعت تمام با سلام نظامی از جلوی بالکن اتاق هیتلر رژه رفت. یکی از خبرنگاران و ناظران بین المللی صحنه را چنین توصیف می کند:

 «من با این تصور به تقاطع خیابان ویلهم- و بولوار ”اونتر دِر لیندن” وارد شدم که انبوه جمعیّت را به بینم و شاهد صحنه هایی باشم مانند آن چه از روز شروع جنگ جهانی اول برایم تعریف کرده بودند, انبوه مردم تظاهرکننده خوشحال که با ابراز احساسات پرشور و تقدیم گل و شیرینی و بوسیدن سربازان, قوای مسلح خود را مشایعت می کنند. اما امروز نه جمعیّتی بود و نه شورو حالی. مردم, با چهره های گرفته, درسکوت کامل به سرعت خود را کنار می کشیدند و وارد راهروهای قطار زیرزمینی می شدند….. این چشمگیرترین تظاهراتی بود که تاکنون علیه جنگ دیده بودم. سپس رفتم به سمت ساختمان صدراعظمی, جایی که هیتلر در بالکن اتاق کارش رو به خیابان ایستاده بود. جمعیت کمی آن جا بود. قیافه هیتلر درهم و آشکارا ناراحت به نظر می رسید. بعد از مدت کوتاهی عصبانی شد و بدون سان دیدن از نیروها, روی گرداند و به داخل اتاق رفت». ( ۲)

فرماندهان نظامی علیه جنگ !

هیتلربلافاصله بعد از شکست «کنفرانس بادگودسبرگ» یکسری دستورات مشخص نظامی صادر کرد. طبق این فرمانها شماری از هنگنهای نظامی به سوی مرزهای چکسلواکی به راه افتادند. این دستورات و نیز خبر فرمانهای «بسیح قوا» که از کشورهای دیگر اروپا به گوش می رسید, فرماندهان عالی قوای مسلح آلمان را متوجه ساخت که جنگ بزرگ به سرعت دارد به واقعیّت تبدیل می شود,درحالی که همه آنها – اعم از موافقان و مخالفان هیتلر- متفق القول بودند که ِورماخت در آن موقعیّت برای  جنگ در دوجبهه آمادگی ندارد. آنها بلافاصله, این موضع را از راههای گوناگون به اطلاع فورر رساندند. برای فهم دقیقتر مواضع ژنرالیسم ارتش, بهترست کمی به عقب برگردیم و مروری سریع داشته باشیم.

دربهار و تابستان ۱۹۳۸, زمانی که ژنرال براخیچ سرفرماندهی ارتش را عهده دار بود, هدفگزاری سیاست هیتلر به آنسوی مرزهای رایش آلمان گسترش می یافت. از طرحهای نظامی و تدارکات اجرایی آنها معلوم بود فرآیندی مطابق«پروتکل هوسباخ» درشرف تکوین است. هیتلر و نزدیکانش در رأس حزب نازی, از تمرکز بر بازسازی قوای مسلح کشور ورفع محدودیتهای پیمان ورسای با موفقیّت عبورکرده بودند و اکنون برای تحقق فاز بعدی« نبردمن», برای گشایش«فضای حیاتی درشرق» خیز برمی داشتند. سران ارتش, هم در نشست سرّی و استراتژیک اوائل نوامبر ۱۹۳۷ در حضور هیتلر و هم در آستانه اشغال اتریش, با سمتگیری راهبردی و تحلیل سیاسی- نظامی «پیشوا» مخالفت کرده بودند. توطئه گورینگ و خلع ید بالاترین مقامات ارتش در فوریه۳۸, پاسخ عملی فورر به آن دگراندیشیها بود. اما پس از تصفیه وزیردفاع و سرفاندهی کل قوای مسلح( ژنرالها بلومبرگ و فریچ) و تصرف و تمرکز بالاترین مقامات نظامی و فرماندهی کل قوا دردست هیتلر, باز هم اختلافات فکری و دیدگاهی درمسائل مهم استراتژی و تاکتیک, در سیاستهای راهبردی ارتش وغیره … کماکان ادامه یافتند. گرچه  ژنرالیسم ارتش در امر بازسازی نظامی و حصول مجدد «قدرت و حشمت رایش آلمان» با برنامه های «پیشوا» همراهی می کردند, ولی در «عطف عنان» نظامی در آن زمان – آنهم با ریسک جنگ بزرگ در دوجبهه -, همه سران ارتش ,کمافی السابق, در موضع مخالف هیتلر قرار داشتند. نامدارترین, با اعتبارترین و تواناترین ژنرالی که در تابستان ۳۸ کمر به مخالفت بست, ژنرال  بِک , ریاست ستاد ارتش آلمان بود:

«مقاصد جنگ طلبانه [هیتلر] بر علیه چکها موجب سربلند کردن ژنرال بِک, رئیس ستاد ارتش, درمقابل رهبری سیاسی شد». (۳ )

                                                   ژنرال لودویگ بِک

 

گرچه ژنرال بک  پست اجرائی تعیین کننده ای در اختیار نداشت, اما به مثابه رئیس متفکر, بسیار با تجربه و توانای ستاد ارتش, در مقام مشورت با سرفرماندهی کل, ژنرال براخیچ, نقش درجه اولی ایفاء می نمود. ژنرال بک,به عنوان رئیس ستاد,  بنا به سنن پیشین(دوران امپراتوری و جنگ جهانی اول) خود را مسئول می دانست در تعیین مسیر سیاسی و جهت گیری راهبردی ارتش آلمان اعلام نظر و مشارکت فعال داشته باشد. از این دیدگاه سعی می کرد بر تصمیمات رئیس بلافصل خود نیز اثربخش باشد. در بهار و تابستان ۳۸, ژنرال بِک, از همه امکانات تأثیرشفاهی و کتبی بر سرفرماندهی ارتش- و از آن طریق بر هیتلر- استفاده می برد. به طور مرتب, در مهمترین موضوعات نظامی-سیاسی, جلسات بحث برای همکاران ستاد می گذاشت, تحلیلهای دقیق می نوشت و تحویل مافوق می داد, یا در دیدار با ژنرال براخیچ به تجزیه و تحلیل مسائل اکنون و آینده کشور می پرداخت. بک, در اوائل ماه ژوییه ۳۸ رساله ای به رشته تحریردرآورد و آن را جهت رؤیتِ شخص فورر به براخیچ سپرد. این نوشته چکیده ای تحلیلی بود از آراء و نظرات مشترک همه فرماندهان بخشهای ارتش, تا حتی شخض سرفرماندهی کل,( ژنرال براخیچ). رساله هیتلر را تحت فشار می گذاشت, به منظور حفظ منافع ملی آلمان و دورنگهداشتن کشور از مخاطرات «جنگ در دو جبهه», از سیاست مهدوف به حمله نظامی و جنگ دست بردارد. درمتن دیگری به تاریخ ۱۶ ژوییه ۳۸, خطاب به ژنرال براخیچ چنین نوشت:

«بنا به شرح و تفصیلات درمتون قبلی, وظیفه خود می دانم – و از ُبعد تأثیر این نوشته هم آگاهم- و برطبق دستورات و رهنمودهای اجرائی محوله به من راجع به آماده سازیها و طرحهای مربوط به جنگ احساس مسئولیت می کنم, و لذا از شما خواهش عاجل دارم, فرمانده کل قوای ورماخت [هیتلر] را وادار نمائید اقدامات و تدارکات جنگی را که دستور داده اند متوقف نمایند و قصد و طرح حل وفصل قهرآمیز مسأله چک را, تا زمانی که موقعیّت نظامی مربوطه اساساً متحول نشده, کنار گذارند. درحال حاضر برای اینگونه طرحها هیچ شانس موفقیّت نمی بینم. نتیجه گیری این جانب مطابق آراء و نظرات کلیه اعضای ستاد ارتش و فرماندهان همه قسمتها, یعنی کلیه فرماندهانی است که رسماً در تدارک و اجرای طرحهای جنگی علیه چکسلواکی دستور و مأموریت دارند….».( ۴ )

وقتی این هشدارهای پیاپی سران ارتش نشنیده گرفته شدند, ژنرال بِک در نیمه اوت ۳۸ اقدام به استعفاء نمود. هیتلر در ۲۷ اوت استعفای او را پذیرفت منتهی دستورداد کناره گیری بِک علنی نشود. (۵ ) ژنرال هالدر جانشین وی شد. اما هالدر هم با شروع جنگ مخالفت داشت. یک ماه بعد که هیتلر ارتش خود را برای هجوم نظامی به کشور همسایه آماده می پنداشت, در همان روزهای حساس هفته آخر سپتامبر, پی درپی گروههائی از فرماندهان همه بخشهای قوای مسلح جهت ابراز مخالفت و شرح نگرانیهای عاجل نظامی به مقر کار فورر می آمدند:

«در روز ۲۶ ام سپتامبر, هیأتی از جانب افسران ارشد, سرگردِ ژنرال فون لیب, ژنرال فون هانکن, و ژنرال بودنشاتس(ازنزدیکترین همکاران مارشال گورینگ درنیروی هوایی)برای ملاقات هیتلر به کاخ صدراعظم آمده بودند. هیتلربهانه آورد و آنها را نپذیرفت. روز بعد(۲۷ ام) این هیأت مجدداً در ساختمان صدراعظمی حضوریافت و یک متن ۸ صفحه ای جهت رؤیت عاجل پیشوا تحویل داد. دراین نوشته از مخالفت شدید درون ورماخت علیه حمله به چکسلواکی سخن می رفت و هشدار می داد که خطر جنگ با انگلستان و فرانسه به وجود می آید. شماری از مهمترین نکات متن عبارت بود از نارسایی سطح تسلیحات, بخصوص دراستحکامات مرزهای غرب, کسری انگیزه و کمبود افسر. به نظرآنها, ارتش چک, بدون امداد متحدانش نیز قادربود سه ماه مقاومت کند و به احتمال زیاد در این فاصله جنگ دیگر محدود باقی نمی ماند». (۶)

درهمان روز ۲۷ ام , حوالی ساعت ۱۰ شب, ژنرال آدمیرال ریدر, سرفرمانده نیروی دریایی آلمان, به حضور هیتلر رسید و دلائل مخالفت افسران ارشد را با ذکر آمار و ارقام  مورد تأکید و اثبات قرارداد. ساعتی بعد خبر « بسیج ناوگانهای انگلیسی» نیز همه جا پخش شد. خطر جنگ در دو جبهه, که هیتلر آن را یک بلوف تلقی می کرد, به صورت جدّی مطرح بود.

                                         سرفرماندهان قوای مسلح نزد هیتلر, سمت راست ژنرال دریادار  ریدر

به نظرمی رسید, نه تنها چمبرلین و خط استمالتش, بلکه هیتلر و مشی تجاوزگرانه حمله نظامی به همسایگان کوچکتر و اشغال و تصرّف سرزمین آنها نیز همزمان در نوعی بن بست گرفتارشده بود. او در هفته های پیش, به تمام پیشنهادات خاضعانه چمبرلین جواب سربالا داده , واکنشش زیاده خواهی فزاینده, – همراه با تکبّر و تهدید به جنگ و خشونت کلامی – بود. او حتّی ضرب الاجل حمله نظامی مطلوبش(به چکسلواکی) را جبّارانه دو روز جلو انداخته بود. و اکنون؟

 سران نظامی همه شاخه های قوای مسلح تحت امرش, دسته دسته مراجعه می کردند و با حمله به طورکلی, یا دستکم در آن زمان, مخالفت می ورزیدند. این گروه از ژنرالهای معترض و هشداردهنده, در واقع همان ارزیابی را تکرار می کردند که ماهی پیش, ژنرال بِک, رئیس وقت ستاد ارتش, گفته و برای هیتلر نوشته بود. تازه همه اینها وفادار نظام و رهبری اش بودند.( ۷)

 باری,هیتلر درآن شبِ روزِ پر حادثه ۲۷ ام سپتامبر ۳۸, با آن واکنش آشکارا منفی مردم نسبت به قوای نظامی عازم مرز, با مراجعه پی درپی ژنرالها و ابراز مخالفت با شروع جنگ, همزمان وصول اخبار بسیج قوای نظامی کشورهای حریف… به سختی در برزخ جنگ آری یا نه – جنگ افروزی و یا پذیرش” آبروریزی”, زیر فشار فوق العاده ای قرار گرفته بود.  چرچیل در بررسی آن «لحظه» تاریخی می نویسد:

« دراین لحظه باید فشار مهیب و خرد کننده ای بر شانه او (هیتلر) سنگینی می کرده است. او خودش را آشکارا تا لبه پرتگاه جنگ بالا کشیده بود. آیا می توانست, برغم مخالفت افکار عمومی و هشدارهای جدّی رؤسای قوای زمینی, دریایی و هوایی, ریسک جهش و جنگ را بپذیرد؟ و از سوی دیگر, بعد از آن که آن همه از آبرو و اقتدارش خرج کرده بود, آیا هنوز راه بازگشتی برایش باقی بود؟» (۸)

طبعاً هر دولت و قدرتی برای حل و فصل این نوع «غافلگیری» طرحی جایگزین در کشوی میز دارد, یا می تواند به سرعت فراهم کند. هیتلر و دستگاهش نیز بلافاصله دست به کار شدند. تلفنها و تلگرامهای خاصی بین برلین و لندن و… رم  به جریان افتادند. هیتلر, بنا به شناخت و تجربه خوب می دانست درآن لحظه مطمئنترین وسیله خروج از بن بست, میدان دادن به همان سیاست اپیسمنت چمبرلین است.

امداد غیبی برای اپیسمنت !

همان روز ۲۷ ام سپتامبر ۳۸ چمبرلین درلندن اعلام نمود روز بعد, ساعت ۲ ظهر که ضرب الاجل هیتلر پایان می یافت, ضمن ایراد نطقی در نشست مجلس عوام آخرین موضع بریتانیای کبیر را به اطلاع عموم خواهد رساند. در آن موقع دیگر, به قول چیانو : «هوای جنگ استشمام می شد». روزنامه ها سرمقاله های خود را به جنگ قریب الوقوع اختصاص داده, مشابهت  شرایط وقت با روز ۴ اوت۱۹۱۴ ( روزی که اولتیماتوم به امپراتوری آلمان داده و به جنگ اول جهانی منجر شد) را یاد آوری می کردند. در آن روز ۲۷ سپتامبر هم بدبنی شدیدی بر فضای سفارت آلمان در لندن حاکم بود. شخص سفیر در مرخصی به سرمی برد. امّا کلیه فعالیتّهای کارمندان و اعضای وابسته به سفارت در ناراحتی پایان نقش دیپلماسی, صرف رتق و فتق آخرین امور اداری پیش از شروع جنگ می شد, فقط یک نفر نظر دیگری داشت:  دکترفریتس هسِه, سردبیر دفتر خبرگزاری آلمان نازی در انگلستان. او دربین جمع  سفارت آلمان درحال و هوای دیگری بود. هنوز برای «حفظ صلح» شانس می دید. از ماهها پیش ارزیابی و گزارشش به برلین این بودکه چمبرلین اسباب صلح را فراهم می آورد و حاضرست دولت چکسلواکی را مجاب کند به خواسته های فورر تن دهد.  پس چرا این بن بست اپیسمنت؟ هِسه معتقد بود انگلیسیها, به لحاظ تکنیک تعامل دیپلماتیک و رویکرد « مذاکره» دچار خطاهایی شده و هیتلر را عصبانی کرده اند و  این طور کار به جایی رسیده که یک صف آرایی خشک و بی معنا مانع حصول توافق شده است! هِسه در تمام تابستان, حین روابط و مناسبات حرفه ای با همکاران انگلیسی اش به بحث امکانات صلح ادامه می داد و مرتب گزارش تماسها و گفت و شنودهای خود را برای ریبن تروپ و از مسیر وی به شخص فورر می رساند. ا و اغلب از طریق رئیس اش در برلین, همراه دستورالعملهای کاری سرنخهای سیاسی را نیز دریافت می کرد. بدینسان, معمولاً درجریان آخرین مواضع «پیشوا» هم قرارداشت….

ِهسه , راجع به آخرین ساعات کاری آن روز ِ۲۷ سپتامبر ۳۸ در کتابش چنین می نویسد:

«پس از ارسال آخرین تلگرافها به برلین, رفتم منزل دکترکورد(کاردار,جانشین سفیر) که آخرین اقدامات پیش از شروع جنگ را بحث کنیم. پروفسور کان ول- ایوِنس( رئیس بخش آلمان سرویس مخفی انگلستان) هم آن جا بود و سرگرم بحث و تحلیل با دکترکورد. هردو کاملاً بر این عقیده بودند که وقوع جنگ حتمی و دیگر هیچ اقدامی نمی تواند مانع آن شود. من با این نظرموافق نبودم. درحین صحبت نتوانستم خشم و ناراحتی خودم را پنهان کنم و با عصبانیّت گفتم برای من اصلاً قابل فهم نیست وقتی مواضع دوطرف بهم نزدیک و یک راه حلّ در دسترس می باشد, چرا باید کار به جنگ بکشد… با اوقات تلخی از پروفسور کان ول  – ایونس پرسیدم: ”مگرچمبرلین و کابینه های انگلیس و فرانسه خواهان جنگ هستند؟”  این وضعی که پیش آمده برای من قابل فهم نیست. از برلین, توسط دکتر رآء (Dr.Hermann Rau  سردبیرسرویس خارجی دفترمرکزی خبرگزاری آلمان نازی) به من پیغام داده اند که «آخرین راه حل» می تواند تخلیه مرحله به مرحله منطقه زودت باشد, برحسب نمونه الزاس- لوترینگن! این پیام مستقیماً از جانب هیتلر می آید. راه حلّ کل این بحران همین است و من متوجه نیستم چرا کسی از این فرصت باقیمانده استفاده نمی کند و جلوی وقوع جنگ را نمی گیرد. کان ول- ایونس ابتدا حیرت کرد و جواب سربالا داد, ولی درمباحبه با من خیلی زود متقاعد شدو و با صدای بلند ابراز خوشحالی نمود: ” به خداقسم راست می گی, راه حلّ همینست” ! بعد از من پرسید حاضرم حرفها و استدلالهایم را پیش سِرهارس ویلسون(مشاور اول چمبرلین و بانی دیدارها با هیتلر) باز گویم؟ گفتم شخصاً ایشان را نمی شناسم. گفت حاضراست فوراً اقدام کند. از کورد خواهش کرد با این کار موافقت نماید که طبعاً مخالفتی نداشت. کان ول – ایونس آن قدر هیجان زده شده بود که بلافاصله صحبتهایش را قطع و عازم دیدار ویلسون شد. … حوالی ساعت ۲ نیمه شب تلفن زنگ زد. کان ول- ایونس بود, از من خواست سرساعت هشت ونیم صبح در فلان محل منتظر باشم : ”شما که می دانید آن جا چه کسی را خواهید دید…”» (۹ )

صبح روز بعد, ۲۸ ام سپتامبر, هوای برلین و فضای افکار عمومی سخت گرفته و ابری می نمود. هوای  لندن, پاریس و پراگ هم تیره و تار…. همه جا نگرانی از جنگ موج می زد.

ساعت ۳۰/۸ دقیقه صبح, فریتس هِسه در محل موعود سوار تاکسی ای شد که با مسافران عالی

 رتبه اش آن جا انتظارش را می کشید. تاکسی بلافاصله حرکت کرد. فریتس هسه, در یک صحبت جدّی با ویلسون, مشاورچمبرلین را متقاعد ساخت که طرح« اشغال مرحله ای» هنوز شانس دارد و با وساطت موسولینی امکان اجرائی می یابد. درضمن به ویلسون قول داد بلافاصله ماوقع را تلگرافی به برلین اطلاع دهد. ساعتی بعد, سفیرانگلستان در ایتالیا, با وزارت خارجه تماس عاجل گرفت.تقاضای ملاقات فوری داشت. چیانو بلافاصله رخصت داد:

«۲۸ سپتامبر: ساعت ۱۰ صبح, چهارساعت به آغاز جنگ و خصومت باقی مانده که لرد پرث زنگ می زند و تقاضای دیدار عاجل دارد. فوراً او را می پذیرم. هیجان زده است و پیامی از جانب چمبرلین برای دوچه آورده :  ”دوچه باید دوستانه مداخله کند و در این لحظات  نهایی جهت نجات صلح  و فرهنگ اروپا وساطت نماید,”»( ۱۰ )

چمبرلین, با این قول که ” انگلستان و فرانسه ضمانت می دهند منطقه زودت تحویل [هیتلر] داده

شود…” رسماً برای میانجیگری و اداره کنفرانس ملتمس موسولینی شد. دوچه دعوت را «بزرگوارانه» پذیرفت و بلافاصله تلفنی به آتّولیکو, سفیرش در برلین, دستور داد:

 «فوری بروید پیش فورر, ابتدا به وی خاطرنشان کنید که من درهرحال طرف او را خواهم گرفت, سپس بگویید که توصیه من به او این است که نقطه آغاز درگیری و خصومت را ۲۴ ساعت عقب اندازد. در این فاصله من برای حل وفصل این معضل فکری خواهم کرد. آتولیکو, عجله کنید»( ۱۱ )

در این فاصله چمبرلین پیامی برای هیتلر فرستاد و پیشنهاد کنفرانس چهار گانه را پیش کشید, ضمناً تعهد نمود ظرف یک هفته برای بحران زودت یک راه حل رادیکال پیدا شود. ساعت یازده صبح نیز سفیر فرانسه به دیدار هیتلر شتافت. او هم یک نقشه ضمانت شده در باب « اشغال مرحله ای» همراه داشت…. هیتلر به او و سفیر انگلیس گفت ابتدا باید  با موسولینی مشورت نماید و پاسخ آنها را بعد خواهد داد. حوالی ساعت دو بعد ظهر به پیام موسولینی جواب مثبت داد, به این شرط که کنفرانس سریعاً روز بعد,- بسته به انتخاب دوچه در فرانکفورت یا در مونیخ – تشکیل شود و دوچه هم شخصاً در آن حضور داشته باشد. موسولینی موافقت کرد و مونیخ را برگزید. ساعتی بعد, وزارت خارجه آلمان دعوتنامه هایی برای لندن, پاریس و رم فرستاد. مسکو و پراگ دعوت نشدند.

« کنفرانس مونیخ»

حوالی نیمروز ۲۸ ام سپتامبر۳۸, ظرف دو ساعت, وضعیت و جهت باد در اروپا عوض شد. به نظر می رسید فضای فیمابین قدرتهای بزرگ دفعتاً وِلرم و دلجوئی و استمالت ازموسولینی وهیتلر بار دیگر باب روز شده است. ”امدادهای غیبی”,نفس تازه ای به سیاست اپیسمنت دمیده, پیکهای عاجل و پیامهای دراماتیکِ لندن و پاریس در راه  ُرم و برلین شتاب می گرفتند.روزگار غریبی بود,حتی سفرای دول دموکراتیک,ازلطف ورحمت غیر مترقبه رهبر فاشیستهای ایتالیا به گریه می افتادند: (” چیانو: پس از موافقت دوچه با دعوت چمبرلین به میانجیگری, برمی گردم محل کارم و خبر را به لرد ِپرث می دهم. ازخوشحالی گریه اش می گیرد…”).

 درآن زمان ایتالیای فاشیست اصلاً آماده جنگ بزرگ نبود و موسولینی نه تنها فایده نقدی از وقوع جنگ در آن زمان نمی برد, بلکه از ترکشها و خسرانهای احتمالی آتش افروزی هیتلر نگرانی داشت. در این حالت, به محض دریافت دعوت چمبرلین و التماس دعای وی, شانس خود را دید و بلافاصله پذیرفت که رأساً  ” صلح و فرهنگ اروپا را نجات دهد”!

 ورشکستگی سیاسی انگستان/فرانسه و درخواست هیتلر برای حضور شخص دوچه در کنفرانس, طبعاً موجب رضایت خاطر موسولینی شده بود. این را  در خلوت به دامادش هم گفت:

 « می بینی که احساس خوشحالی می کنم… حساب فرانسه و انگلستان را برای همیشه رسیده ایم, کارشان ساخته است». (۱۲ )

موسولینی و چیانو غروب همان روز با قطار عازم  المان شدند. صبح روز بعد, پیش از رسیدن به مونیخ, در ایستگاه کوفشتاین, هیتلر با قطار مخصوص خود به استقبال دوچه آمد. موسولینی و چیانو رفتند به سالن فورر, جایی که وی نقشه های نظامی چکسلواکی را روی میز بزرگی آماده داشت. دیدار آنها به منظور بحث و تعیین تکلیف کنفرانس بود. هیتلر, از روی نقشه برای موسولینی شرح داد که در وضعیت کنونی چهل هنگ از قوای نظامی اش در مرزهای چکسلواکی مستقر شده اند و این وضع دست او را در مرز فرانسه بسته است. با اخته کردن چکسلواکی [ بریدن منطقه زودت و تصاحب استحکامات نظامی آن کشور] کلی نیرو آزاد می کند… چیانو نتیجه این ملاقات تدارکاتی را چنین خلاصه کرد:

«دوچه به آرامی توضیحات فورر را شنید… برنامه کار روشن است, یاکنفرانس به سرعت نتیجه می

 دهد و یا حصول راه حلّ به سلاح واگذار می شود».(۱۳)

در مونیخ, موسولینی و هیأت همراهش, با احترامات فائقه ابتدا به قصر محل اقامتشان رفتند و کمی استراحت نمودند. بعد عازم ”فوررهاوس” ,محل تشکیل کنفرانس, شدند. هیاًتهای انگلیس و فرانسه مستقیماً  از فرودگاه به آن جا منتقل و درسالن منتظر بودند. وقتی موسولینی و همراهان به محل رسیدند, هیتلر جلوی ساختمان به گرمی از ایشان استقبال کرد و به اتفاق هم وارد ” خانه پیشوا” شدند. سران انگلستان و فرانسه پیش پای آنها از جای برخاستند و پس از انجام تعارفات معمول, سرساعت ۱۲ و نیم ظهر ۲۹ ام سپتامبر, کنفرانس مونیخ شروع به کار کرد.

ابتدا هیتلر سخن گفت. سپس چمبرلین و دالادیه مطالبی بیان کردند. آن گاه موسولینی صحبتهای قبلی را جمع بندی نمود و جهت آغاز بحث و بررسی متنی را روی میز گذاشت که بلافاصله بین حضار پخش گشت. این متن شب قبل توسط وایتسزکر(مدیرکل وزارت خارجه آلمان نازی), نویرات(وزیرخارجه سابق و مشاور وقت هیتلر) و ژنرال گورینگ تهیه شده و پس از موافقت هیتلر, تلفنی توسط سفیرایتالیا در اختیار موسولینی قرار گرفته بود! (۱۴)

چمبرلین پیشنهاد کرد نماینده چکسلواکی در کنفرانس شرکت کند, ولی با مخالفت تند هیتلر بلافاصله عقب نشست. سپس بحث طولانی, به صورت جمعی و یا جداگانه بین هیأتها شروع شد. مدیریت نهایی و هدایت گفت و گوها با موسولینی بود و هروقت  مشگلی پیش می آمد, دوچه گره را می گشود! بدینسان, «معاهده مونیخ» که در محتوا شباهتی غریب به متن ضرب الاجل هیتلر پیداکرده بود, ماده به ماده تنظیم, فرموله و آماده می شد. دو بار تنفس دادند و هربار هیأتهای انگلیس و فرانسه برای صرف غذا به هتلهای خود می رفتند ولی هیأت ایتالیا در سالن غذاخوری فوررهاوس مورد پذیرایی شاهانه هیتلر قرار گرفت.

در هتل محل اقامت هیأت انگلستان, موقع شام, هارس ویلسون  نمایندگان چکسلواکی را در جریان ماوقع گذاشت ولی حرفی راجع به شرکت یا موافقت آنها مطرح نبود. سرانجام ساعت از یک بعد از نیمه شب گذشته, متن نهائی مورد توافق چهار قدرت بزرگ اروپا حاضر و آماده امضاء شد. محتوای آن, به غیر از مرحله ای شدن اشغال نظامی منطقه زودت (ظرف ده روز), اساساً فرقی با شرایط ضرب الاجل هیتلر نداشت. سران انگلستان و فرانسه, دو قدرت بزرگ دموکراتیک اروپا, در نقض آشکار کلیه اصول پایه جامعه ملل وکلیه قراردادهای بعد از جنگ اول, بدون حضور و یا حتی نظرخواهی از دولت دموکراتیک چکسلواکی, اصل تجاوز و اشغال نظامی به یک کشور دیگر عضو جامعه ملل و تبعات آن را پذیرفتند و به اتفاق سران دو قدرت بزرگ فاشیستی زمان, – ایتالیا و آلمان, زیر آن امضاء گذاشتند. رسمیّت « معاهده مونیخ » نیمه شب ۲۹ سپتامبر ۱۹۳۸, اعلام شد. (۱۵)

                 تصویرجمعی پس از امضای «قرارداد مونیخ», از راست به چپ: چیانو, موسولینی, هیتلر , دالادیه, چمبرلین

سران چهار قدرت برای عکس جمعی کنار هم قرارگرفتند. عکس و خبر به سراسر جهان مخابره شد. درآن نیمه شب, با همدستی دو قدرت بزرگ دموکراسی اروپا, تمامیّت ارضی و استقلال سیاسی ملتی کوچک, آزادیخواه و شجاع, با دولتی دموکرات و حاضر به دفاع از حقوق و حیثیت خود و اروپا, در مسلخ سیاست اپیسمنت چمبرلین قربانی شد. روز اول اکتبر, همان طور که هیتلر شرط گذاشته بود, قوای ارتش نازی بدون درگیری وارد سرزمین زودت شد و استحکامات نظامی چک ظرف چند روز بدون شلیک حتّی یک گلوله به تصرف هیتلر درآمد. بدین ترتیب, اروپای دموکراتیک قویترین و مستحکمترین دژ نظامی خود در مرزهای هیتلری را نجنگیده از کف داد. چمبرلین پس از بازگشت,در اوج ”پیروزی”, ضمن بیانیه ای که امضای هیتلر هم پایش بود, معاهده مونیخ را «صلح برای روزگار ما» نامید! سردمدار اپیسمنت با دیکتاتورها سر از پا نمی شناخت. به مثابه « فاتح صلح» مورد استقبال قرار گرفت. همین طور دالادیه و موسولینی.

همان زمان  ژنرال یودل, رئیس وقت سرفرماندهی ِورماخت, در یادداشت روزش چنین  نوشت:

«چکسلواکی به عنوان ستون قدرت کارش تمام شد… این نبوغ پیشوا و عزم جزم او بود که حتی از  ریسک یک جنگ جهانی هم پروا نکرد و توانست, بدون اِعمال قهر, به پیروزی نائل شود. امید است آنها که [به این نابغه] باور نداشتند – آنها که سست بودند و تردید کردند – , حال به راه راست هدایت شوند و ایمان بیاورند».(۱۶)

ژنرالهای ستاد ارتش و سرفرماندهان قوای سه گانه که با جنگ مخالفت کرده بودند , همچنین جمع نظامی- سیاسی که درون و بیرون ارتش برای حمله نهایی به هیتلر کمین گرفته بودند, با این خدمتگزاری خارق العاده چمبرلین و پیروزی سیاسی بی سابقه هیتلر در مونیخ همگی ضربه شدیدی خوردند و به هزیمت افتادند. چرچیل همین برآورد و نتیجه سیاسی تعین کننده را َمد نظر داشت:

«تشخیص هیتلر در باره وضعیّت حریفان [ این که غرب نخواهد جنگید و جای نگرانی نیست] بار دیگر درست از کار در آمد و تآیید قطعی یافت. ستاد ارتش آلمان به مخمصه و شرمندگی شدیدی دچار شد. پس در نهایت حق با«پیشوا» بوده… همانند راینلند…

بدین صورت بود که سرانجام هیتلر به حاکم بلامنازع آلمان تبدیل گردید و جاده ها برای هجوم به آماج بزرگ گشوده و صاف شدند».(۱۷)

                                                                                                                 ادامه دارد

منابع و توضیحات

 

(۴۴)

۱- Martin Gilbert/ Richard Gott, Der gescheiterte Frieden, S.124-125,

عنوان اصل انگلیسی کتاب مورّخان نامدار معاصر  مارتین ژیلبر و ریچارد گات: The Appeasers

۲-  ویلیام. ل. شایرر, کتاب « صعود و سقوط رایش سوم», انگلیسی ,ص ۳۷۶,  مشابه این توصیف توسط شمار کثیری از شاهدان صحنه گزارش شده است: نگاه کنید به صفحه ۱۲۱۴ بیوگرافی «هیتلر », نوشته مورخ معاصر آلمانی یوآخیم فست.:

, Spiegel – Edition  ۳۱                                                                             Joachim Fest, Hitler

۳ – فردریش هوسباخ, کتاب « دررابطه با ورماخت و هیتلر», ص ۱۹۵ .

                                                       Friedrich Hossbach,Zwischen Wehrmacht und Hitler

. به نوشته هوسباخ: « ژنرال بک, ازنظرکارکتر و تواناییهای جبّلی و عملی, آخرین رئیس ستاد ارتش واقعی ارتش در زمان هیتلر به شمار می رفت».  نگفته نماند که «سران ارتش», از جمله ژنرال بک  به آثار خط مشی اپیسمنت چمبرلین و نعمات بی سابقه آن برای هیتلر و سیاستها و برنامه هایش عنایت نداشتند !

۴- همان کتاب, ص ۱۹۵ و ۱۹۶,

۵- ژنرال بک به منظور خداحافظی همه همکارانش را به اتاق خود فراخواند و طی سخنی در لزوم ”حفظ استقلال نظر درزمان اتخاذ رأی و استحکام شخصیت در هنگام عمل” از حضّار سپاسگزاری و وداع کرد. به نوشته هوسباخ: – همان کتاب, ص ۱,

۶- الن بالاک, «هیتلر, مطالعه ای در جبّاریت», ص ۴۶۷,  آلمانی.

                                                                      ,Alan Bullock, Hitler, eine Studie ueber Tyrannei

۷-  گروهای دیگری هم درون و بیرون ارتش و دیگر ارگانهای دولتی وجود داشتند که اساساً با نظام و سیاستهای هیتلر مخالف بودند و آن زمان در خفاء مسلح و سازمانیافته مترصد فرمان هیتلر برای حمله به چکسلواکی تا در پناه فضای اجتماعی مخالف جنگ , بلافاصله علیه او وارد عمل شوند- به این موضوع در جای دیگر می پردازیم.

۸- وینستون چرچیل, جنگ جهانی دوم, یک جلدی به زبان آلمانی, ص ۱۵۸ .

۹- فریتس هسه , « پیش پرده ِ جنگ », ص ۱۱۵- ۱۱۷ ,

Fritz Hesse,Das Vorspiel zum Krieg,Englandberichte und Erlebnisse eines Tatzeugen

۱۹۳۵-۱۹۴۵ , گزارشات و مشاهدات از انگلستان, به قلم یک شاهد صحنه ,۱۹۷۹,

دکتر فریتس هسه Dr.Fritz Hesse: سردبیر دفاترخبرگزاری آلمان نازی در انگلستان/لندن و مسئول بعدی میز انگلیس در وزارت خارجه آلمان  بعد ازجنگ,

۱۰- یادداشتهای روزانه چیانو, ۱۹۳۷/۳۸ , آلمانی, ص ۲۳۸ , تکیه ازمن.

۱۱-  همان کتاب , ص ۲۳۸,

۱۲- همان جا,. ص ۲۳۹, : «هیتلر درخواست موسولینی- عقب انداختن ۲۴ ساعته ضرب الاجل- را پذیرفته و خط فکری وی را می داند… ساعت ۳ بعد ازظهر اتّولیکو زنگ می زند و اطلاع می دهد هیتلر اساساً موافق است, فقط شرط گذاشته که شخص موسولینی -که به نظراو تنها ضمانت این کاربه شمارمی رود – در کنفرانس حضورداشته باشد. دوچه می پذیرد. امشب ساعت ۱۸ راه می افتیم که فردا ساعت ده و نیم صبح در محل کنفرانس در مونیخ باشیم.  باردیگر سراغ دوچه را می گیرم و دفایقی با او تنها هستم. با رضایت خاطر به من گفت: «, چون – البته به بهای سنگینی – حساب فرانسه و انگلستان را برای همیشه رسیده ایم و کارشان ساخته است…»

۱۳- چیانو , ص ۲۴۰, یادداشت ۲۹-۳۰ سپتامبر,

۱۴- همان کتاب,  ص ۲۴۱,

۱۵-  تمایز صوری مابین شرایط اولیه هیتلر و معاهده مونیخ :  ماده اول از متن ضرب الاجل ۲۳ سپتامبر هیتلر – مربوط به تخلیه منطقه زودت و اشغال نظامی در روز اول اکتبر ۳۸ -, تبدیل شد به ۴ بند مربوط به « تخلیه» آن منطقه طی ده روز اول ماه اکتبر .

درباره بیانیه هیتلر – چمبرلین تحت عنوان « صلح برای روزگار ما»

۱۶- آلفرد یودل, یادداشتهای روزانه, یادداشت ۲۹ سپتامبر۳۸, به نقل از: الن بالاک, « هیتلر», ص ۴۷۲ ,

این یادداشتها در دادگاه نورنبرگ مورد استناد قرار گرفت. ژنرال یودل , همراه دیگر سران زنده نازی محکوم به اعدام و در ۱۶ ام اکتبر ۱۹۴۵  حلق آویزشد.

۱۷-  چرچیل, همان کتاب, ص ۱۶۰,

 یک نتیجه ضمنی سیاست چمبرلین در مونیخ این بود که گروه نظامیانی که طرح و برنامه سقوط هیتلر را ریخته و در برلین مترصد بودند به محض صدور فرمان حمله به چکسلواکی وارد عملیات سرنگونی او شوند, با  اعلام معاهده مونیخ ناگزیر دست از اقدام کشیدند: «نظامیانی که دسیسه چیده بودند  درسایه باقی ماندند  و افسران همکارشان که از ماجرا آگاهی داشتند, آنها را لو ندادند» , چرچیل, همان جا,

—————————————————————

اصل متن «معاهده مونیخ» وضمائم, که درزمان هیتلر به عنوان سند سرّی رایش طبقه بندی شده بود:

Geheime Reichssache!  (سند سرّی رایش)            München, den 29. September 1938

Abkommen zwischen Deutschland, dem vereinigten Königreich, Frankreich und Italien, getroffen in München am 29. September 1938.

Deutschland, das Vereinigte Königreich, Frankreich und Italien sind unter Berücksichtigung des Abkommens, das hinsichtlich der Abtretung des sudetendeutschen Gebiets bereits grundsätzlich erzielt wurde, über folgende Bedingungen und Modalitäten dieser Abtretung und über die danach zu ergreifenden Maßnahmen übereingekommen und erklären sich durch dieses Abkommen einzeln verantwortlich für die zur Sicherung seiner Erfüllung notwendigen Schritte.

۱٫)  Die Räumung beginnt am 1. Oktober 1938.

۲٫)  Das Vereinigte Königreich, Frankreich und Italien vereinbaren, daß die Räumung des Gebiets bis zum 10. Oktober 1938 vollzogen wird, und zwar ohne Zerstörung irgendwelcher bestehender Einrichtungen, und daß die tschecho-slowakische Regierung die Verantwortung dafür trägt, daß die Räumung ohne Beschädigung der bezeichneten Einrichtungen durchgeführt wird.

۳٫)  Die Modalitäten der Räumung werden im Einzelnen durch einen internationalen Ausschuß festgelegt, der sich aus Vertretern Deutschlands, des Vereinigten Königreichs, Frankreichs, Italiens und der Tschecho-Slowakei zusammensetzt.

۴٫)  Die etappenweise Besetzung des vorwiegend deutschen Gebietes durch deutsche Truppen beginnt am 1. Oktober. Die vier auf der anliegenden Karte bezeichneten Gebietsabschnitte werden in folgender Reihenfolge durch deutsche Truppen besetzt:
Der mit I bezeichnete Gebietsabschnuitt [Böhmerwald]  am 1. und 2. Oktober 1938, der mit II bezeichnete Gebietsabschnitt [Nordböhmen von Tetschen bis nördlich Gablonz] am 2. und 3. Oktober 1938, der mit III bezeichnete Gebietsabschnitt [Egerland und westliches Erzgebirge] am 3., 4. und 5. Oktober 1938, der mit IV bezeichnete Gebietsabschnitt [Nordmähren nordöstlich von Mährisch Schönberg bis Jägerndorf] am 6. und 7. Oktober 1938.
Das restliche Gebiet vorwiegend deutschen Charakters wird unverzüglich von dem oben erwähnten internationalen Ausschuß festgestellt und bis zum 10. Oktober 1938 durch deutsche Truppen besetzt werden.

۵٫)  Der in §۳ erwähnte internationaler Ausschuß wird die Gebiete bestimmen, in denen eine Volksabstimmung stattfinden soll. Diese Gebiete werden bis zum Abschluß der Volksabstimmung durch internationale Formationen besetzt werden. Der gleiche Ausschuß wird die Modalitäten festlegen, unter denen die Volksabstimmung durchgeführt werden soll, wobei die Modalitäten der Saar-Abstimmung als Grundlage zu betrachten sind. Der Ausschuß wird ebenfalls den Tag festsetzen, an dem die Volksabstimmung stattfindet; dieser Tag darf jedoch nicht später als Ende November 1938 liegen.

۶٫)  Die endgültige Festlegung der Grenzen wird durch den internationalen Ausschuß vorgenommen werden. Dieser Ausschuß ist berechtigt, den vier Mächten Deutschland, dem Vereinigten Königreich, Frankreich und Italien in bestimmten Ausnahmefällen geringfügige Abweichungen von der streng ethnographischen Bestimmung der ohne Volksabstimmung zu übertragenden Zonen zu empfehlen.

۷٫)  Es wird ein Optionsrecht für den Übertritt in die abgetretenen Gebiete und für den Austritt aus ihnen vorgesehen. Die Option muß innerhalb von sechs Monaten vom Zeitpunkt des Abschlusses dieses Abkommens an ausgeübt werden. Ein deutsch-tschecho-slowakischer Ausschuß wird die Einzelheiten der Option bestimmen, Verfahren zur Erleichterung des Austausches der Bevölkerung erwägen und grundsätzliche Fragen klären, die sich aus dem Austausch ergeben.

۸٫)  Die tschecho-slowakische Regierung wird innerhalb einer Frist von vier Wochen vom Tage des Abschlusses dieses Abkommens an alle Sudetendeutschen aus ihren militärischen und polizeilichen Verbänden entlassen, die diese Entlassung wünschen. Innerhalb derselben Frist wird die tschecho-slowakische Regierung sudetendeutsche Gefangene entlassen, die wegen politischer Delikte Freiheitsstrafen verbüßen.

Adolf Hitler
Neville Chamberlain
Mussolini
Ed. Daladier

Zusatz zu dem Abkommen

München, den 29. September 1938

Seiner Majestät Regierung im Vereinigten Königreich und die französische Regierung haben sich vorstehendem Abkommen angeschlossen auf der Grundlage, daß sie zu dem Angebot stehen, welches in Paragraph 6 der englisch-französischen Vorschläge vom 19. September 1938 enthalten ist, betreffend eine internationale Garantie der neuen Grenzen des tschecho-slowakischen Staates gegen einen unprovozierten Angriff.
Sobald die Frage der polnischen und ungarischen Minderheiten in der Tschecho-Slowakei geregelt ist, werden Deutschland und Italien ihrerseits der Tschecho-Slowakei eine Garantie geben.

Adolf Hitler
Neville Chamberlain
Mussolini
Ed. Daladier

Zusätzliche Erklärung

München, den 29. September 1938

Die Regierungschefs der vier Mächte erklären, daß das Problem der polnischen und ungarischen Minderheiten in der Tschecho-Slowakei, sofern es nicht innerhalb von drei Monaten durch eine Vereinbarung unter den betreffenden Regierungen geregelt wird, den Gegenstand einer weiteren Zusammenkunft der hier anwesenden Regierungschefs der vier Mächte bilden wird.

Adolf Hitler
Neville Chamberlain
Mussolini
Ed. Daladier

Zusätzliche Erklärung

München, den 29. September 1938

Die vier anwesenden Regierungschefs sind sich darüber einig, daß der in dem heutigen Abkommen vorgesehene Ausschuß sich aus dem Staatssekretär des Auswärtigen Amts, den in Berlin beglaubigten Botschaftern Englands, Frankreichs und Italiens und einem von der tschecho-slowakischen Regierung zu ernennenden Mitglied zusammensetzt.

Adolf Hitler
Neville Chamberlain
Mussolini
Ed. Daladier

Zusätzliche Erklärung

München, den 29. September 1938

Alle Fragen, die sich aus der Gebietsübergabe ergeben, gelten als zur Zuständigkeit des internationalen Ausschusses gehörig.

Adolf Hitler
Neville Chamberlain
Mussolini
Ed. Daladier

Der internationale Ausschuß, der am 30. September 1938 seine erste Sitzung abhielt, wählte Staatssekretär Freiherr Ernst von Weizsäcker) zum Vorsitzenden und bildete drei Unterkommissionen, und zwar für militärische Fragen, für wirtschaftliche und finanzielle Fragen und für die Organisation der Volksabstimmung und die Festlegung der Grenze