اعدام در جمهوری اسلامی

در پی تعمیق و گسترش بحرانهای اقتصادی رژیم جمهوری اسلامی، که همیشه در پی آن بحرانهای سیاسی را بدنبال داشته است، اکنون توده ها و زحمتکشان با موج جدید دیگری از اعدامها در دادگاههای فرمایشی روبرو شده اند، اعدام همزمان چندین نفر در اهواز که چند برادر منجمله حیدری ها و مختارها جزء آنها بودند، اعدامها در نیشابور، بندرعباس و …… فقط نمونه هایی از این موج جدید توحش رژیم می باشد، توحشی که از همان ابتدای بقدرت رسیدن این رژیم آغاز شد.
انقلاب سال ۱۳۵۷ که برای اهداف و خواسته های دموکراتیک بپا شده بود توسط رژیم جمهوری اسلامی از همان روز نخست سرکوب شده و بدین ترتیب این رژیم با توحشی بیمانند و با خونریزی و سرکوب، ماهیت خود را به همگان نشان داد و از آنجا که این رژیم با آگاهی کامل بر اینکه ـ بدلیل ماهیت ضد مردمی اش ـ هرگز از پشتیبانی طولانی توده ها برخوردار نخواهد شد، جهت تثبیت خودش و استمرار بقای اش، نیرو های سرکوبش را هر چه بیشتر گسترش داد و در کنار ارتش شاهنشاهی بازمانده از رژیم سلطنت، سپاه پاسداران را هم شکل داد. و در همین راستا قوانین خاص خود را تصویب کرده و با شیوه های گوناگون و به وحشیانه ترین شکلی به سرکوب توده ها پرداخت. در این سرکوب سیستماتیک البته اعدام یکی از این شیوه های رایج بود.
به این ترتیب در جمهوری اسلامی اعدام به یکی از مرسوم ترین روشهای ایجاد رعب و وحشت در سراسر جامعه تبدیل گشت. امری که به مسئلۀ حفظ شرایط استثمار بیرحمانه و در تحلیل نهایی به بقای دولت برمیگردد و از آنجا که بر کارکردی اقتصادی استوار است رژیم سعی میکند که آنرا در هماهنگی کامل با شرایط اجتماعی پیش ببرد. به همین دلیل هم هست که رژیم جدا از تمام احجافات بر توده ها ، تلاش میکند اعدام را قانونی رفع ناپذیر جلوه داده و با کمک مذهب آنرا توجیه نماید، و با اعمال آن در این وسعت شدید نظم ظالمانه موجود را حفظ و تغییرناپذیری آنرا اشاعه دهد.
رژیم جمهوری اسلامی که به کمک قوانین ارتجاعی خود سعی میکند به “فرهنگ” ارتجاعی خود قطعیت آسمانی بخشد تلاش میکند که در پناه این “فرهنگ” ـ در مقابل توده هایی که در شرایط سخت زندگی مجبور به عمل و مقابله با این رژیم میشوند سد ایجاد کند. و در شرایطی که آن شرایط اجتماعی که رژیم با توسل به اعدام در جهت حفظ اش بپاخاسته خود بوجود آورنده جرمهای مختلف است مجازات اعدام پاسخ رژیم به نابسامانیهای حاصل این وضع می باشد.
اعدام با اینکه هرگز نتوانسته است تضادهای اجتماعی که ریشه در واقعیت زمینی دارد را حل کند اما چماق خوش دستی است در دست دیکتاتورها که با توسل به آن اراده ضد مردمی شان را اعمال می کنند. و به همین دلیل هم اعدام برای حاکمان و برای توده ها معانی به کلی متفاوتی دارد. برای حاکمان اعدام تداوم مستقیم بقاء آنهاست و برای توده ها و زحمتکشان تجسم قطع هر گونه بقا و زندگی روزانه، اگر آنها بر علیه وضع موجود به اعتراض برخیزند.
به همین دلیل هم در جامعه هر چه وضعیت سیاسی حادتر شده تعداد اعدامها نیز افزایش یافته است. چرا که از نظر رژیم اعدام نه صرفا یک مجازات فردی بلکه مجازاتی اجتماعی است برای ایجاد وحشت و ارعاب در سطح کل جامعه برای تضمین استمرار حکومت.
وجود رژیم جمهوری اسلامی و بی حقوقی کامل توده ها، کلیتی را تشکیل میدهند که توده ها نه بصورت انفرادی و یا فقط با خواستی جدا از سایر خواسته ها، بلکه فقط بصورت متحد و در صفی فشرده میتوانند عملاً با وضعیت موجود در جامعه برخورد کرده و این کلیت را دگرگون سازند، زیرا این بی حقوقی کامل توده معلول آن شرایط اقتصادی ـ اجتماعی هستند که این رژیم حافظ آن است و رژیم نیز با علم به اینکه نابودی این شرایط اقتصادی ـ اجتماعی، نابودی خود رژیم است با سبعیتی هر چه تمامتر به وظیفه ای که بر دوش گرفته عمل کرده و به هر وسیله ای برای بقای خود متوسل می شود و این اعدامها نه فقط بعنوان یک مجازات بلکه بعنوان عکس العمل رژیم در وحشت از توده ها نیز هست، این رژیم دقیقاً میداند که توده ها همچون انبار باروتی هر لحظه در خطر انفجار بوده و هر لحظه ممکن است با هر دستاویزی کاخ آنها را به کوخی تبدیل کند، و این است که رژیم خود در وحشت است زیرا میداند که اگر روزی افکار و احساسات توده ها از سلطه نظام وحشت حاکم رهایی یابد آنوقت دیگر نه از تاک نشان ماند، نه از تاک نشان.
و چنین رهایی ای به حکم تاریخ خواهد آمد.

عبداله باوی
جولای ۲۰۱۲