تاریخ اسلام … شایعه رابطه جنسی عایشه با صفوان

محمد در هر یک از جنگ ها یکی از زنانش را به فال قرعه انتخاب می کرد و همراه خود می برد. در جنگ بنی المُصطَلِق قرعه به عایشه می افتد. ولی در راه بازگشت، هنگامی که کاروان، سحرگاهان، پس از یک توقف شبانه در راه مدینه، دوباره به حرکت در می آید، عایشه ناپدید میشود و تا توقف بعدی کاروان خبری از او نمیشود. وقتیکه او در معیت یکی از سربازان محمد به نام ” صفوان بن اَلمُعَطَل”، خود را  به کاروان می رساند معلوم می شود که تمام مدت را در باقی مانده شب با وی بوده است.

آنچه بیشتر مسئله را شک برانگیز میکند این است که این دو در گذشته نیز باهم روابط و مراودات بیش از حد و پرسش برانگیزی داشته اند که به سئوال برانگیز کردن واقعه جدید نیز کمک می کند.

بهرحال ادعای عایشه مبنی براینکه هنگام عزیمت کاروان، در پی قضای حاجت، گم کردن گردنبند و بازگشت برای یافتن آن، از کاروان عقب مانده و بعد صفوان او را پیدا کرده، با خود می آورد، کسی را قانع نمی کند و این شایعه به سرعت در میان لشکریان پیچیده، مشکل و رسوائی بزرگی را برای محمد به بار می آورد. تا جائیکه عایشه در اثر سردی محمد قهر کرده به نزد مادرش باز می گردد.

حتی در یک مورد، وقتی محمد بر بالای منبر رفته و دیگران را از شایعه پراکنی در مورد همسر خود منع نموده، منافقین را مسئول این شایعه پراکنی ها اعلام می کند، میان خَزرَجیان و اوسیان بر سر اینکه چه کسانی شایع پراکنی می کنند درگیری به وجود آمده “بهم بر آمدند و خواستند جنگی بکنند و فتنه انگیزند” که چون محمد چنین می بیند از منبر پائین آمده آنها را “باز جای خود” نشانده ” نمی گذارد که میان آنها خصومتی رود”. سرانجام محمد که متوجه میشود باید برای رفع این مشکل کاری انجام دهد، نزد علی و “اسامه بن زید” رفته به چاره جوئی می پردازد.

علی به او پیشنهاد می کند که عایشه را طلاق داده و زن دیگری اختیار کند. محمد که نمی تواند از سر عایشه که اکنون ۱۳ سال داشته و بسیار زیبا بوده، بگذرد، بُرَیرَه کنیز عایشه را صدا زده در مورد روابط عایشه با دیگران از او سئوال می کند. علی هم برخاسته کنیزک بیچاره را به شدت کتک زده از او سئوال می کند: “ای کنیزک سیاه، راست بگو با پیغمبر خدای علیه السلام”[i]. حتی محمد دست به دامن خود عایشه می شود و به او می گوید:”اکنون از خدای بترس و اگر کاری بد کرده ای توبه بکن از آن، که خدای تعالی قبول کننده توبه بندگانست”.[ii] این نیز نتیجه نمی دهد. تا اینکه سرانجام محمد به حربه همیشگی اش متوسل شده وانمود می کند که به او حالت وحی دست داده است. “بالشی زیر سرش می گذارند و برد یمانی بر سر وی می کشند”. محمد نیز پس از لحظه ای برخاسته به عایشه تبریک می گوید که خدا برائت او را کرده است. سپس بالای منبر رفته  ۱۶ الی۱۷ آیه از سوره نور (آیه های ۱۱ تا ۷ ) در این مورد می آورد.

“همانا آن گروه منافقان که بهتان به شما  مسلمانان  بستند ( و به عایشه تهمت کار ناشایسته زدند که رسول و مومنان را بیازارند) مپندارید ضرری به آبروی شما می رسد بلکه خیر و صواب نیز خواهید یافت و هر یک از آنها به عقاب اعمال خود خواهند رسید و هر کس از منافقان که راس و منشاء این بهتان بزرگ گشت هم او به عذاب سخت معذوب خواهد شد… و خدا به شما مومنان موعظه و اندرز می کند که زنهار دیگر گرد این سخن اگر با ایمان اید هرگز نگردید.”[iii]

درضمن دستور میدهدتا سه تن از سران تهمت زنندگان و شایعه پراکنان را که “فحش به زبان آشکارا میکردند”هر یک را ۸۰  چوب بزنند:

این سه تن عبارت بودند از مِسطَح، حَمنَه، و حَسّان بن ثابت که شاعر بود و در این مورد شعر گفته بود. این شعر نیز در مورد سه نفر مزبور گفته می شود:

حسان و حمنه،

که اهل آن سخن ناروا بودند چشیدند،

ایشان که نادیده تهمت بستند بر همسر پیامبرشان،

و باعث خشم خداوندگار عرش گشتند و خود اندوهگین شدند.[iv]

 در ضمن حسان بن ثابت مجبور می شود شعری در مدح محمد و ندامت از عمل خود بسراید.

پاکدامن است و پردگی که هیچ تهمتی بر او نشاید،

و اندرونش از غیبت مردمان تهی است،

اگر من آن سخن را گفته باشم که شما می پندارید،

انگشتانم را توانائی آن مباد که تازیانه ام را بردارد!

چگونه است این سخن، با این که محبت و یاریِ من تا زنده ام،

در حق خاندان پیامبر زینت بخش انجمن هاست،

و آن را که گفته اند نمی چسبد و این،

      سخن مردی است که او را با من سر نیرنگ و سخن چینی است.[v]

 به این ترتیب، خفقان سیاسی و از بین رفتن آزادی بیان شعرا که با قتل کعب بن اشرف و ابو عفک در انتقاد از محمد و نظام دیکتاتوری وی برقرار شده بود اکنون، با مجازات حسان بن ثابت که شاعر خودِ مسلمانان بود، فراتر رفته ممنوعیت تهمت و انتقاد از اهل بیت محمد را نیز در بر می گرفت.
بعلاوه، این مجازات نوعی اعلام محدودیت شعرا در بازگویی و ثبت حوادث پیرامونی خود بود. باین معنا که به آنها میفهماند که در بازگویی اخبار وحوادث، که از جمله مسئولیتهای شعرا بود، دیگر نمی توانند آنطور که سنت جامعه بدوی بود، نظر و تفسیر آزادانه خود را  منعکس نموده، اعتبار و حیثیت محمد و اهل بیت او را، که به تدریج به قدرت مطلقه جدیدی در جامعه عربی تبدیل میشد، به خطر اندازند.
به این ترتیب، چوب زدن حسان بن ثابت و دو تن دیگر، نشان این بود که نظامی که نتواند با دشمنان خود عادلانه رفتار نماید، با دوستان خود نیز نمی تواند از روی عدل و انصاف عمل نماید. برقراری سانسور و خفقان در جامعه خارج از خود لاجرم به برقراری آن در داخل خود می کشد. کسی که شاعر غیر مسلمان – کعب بن اشرف – را به خاطر افشای حقیقت در مورد خود به کیفر مرگ محکوم ساخته بود، اکنون شاعر مسلمان- حسان بن ثابت- را نیز به خاطر افشای حقیقت در مورد همسرش به چوب و فلک می بست.

البته محمد هنوز قدرتش به آن حد نرسیده بود که بتواند علیه زنا و به عبارت دیگر آزادی جنسی در جامعه بدوی قوانین شداد و غلاظی آن چنان که بعداً وضع می شود، برقرار کند. به علاوه، علاقه به عایشه و به عبارت دیگر نفع شخصی اش ایجاب می کرد تا در این مورد تا فرصت مناسب بعدی، از آوردن آیۀ شدیدی علیه زنا پرهیز کند.



[i]– همان جا، ص ۷۹۰

[ii]– همان جا، ص ۷۹۱٫

[iii]– سوره النور، آیه های ۱۱-۱۸، قمشه ای.

[iv]– مقدسی مطهربن طاهر، آفرینش وتاریخ، جلد ۴ تا۶، فارسی،

  ص ۷۰۰٫

-[v] دیوان حسان بن ثابت، صص ۵۰- ۶۳٫ مقدسی، آفرینش و تاریخ، جلد ۴ تا۶، ص ۷۰۰٫