آقای شالگونی! مسیری که می روید سراشیبی است مواظب باشید !

همانطور که انتظار می رفت ، نوشته کوتاۀ آقای شالگونی در رابطه با مرگ منتظری ، باواکنش های شدیدی از سوی جنبش چپ مواجه شد . این موضوع نشان از آن دارد که جنبش چپ با توجه به شرایط اعتلأانقلابی اخیر و نیز با توجه به تجربه سال ۵۷، هر موضع گیری که گرایش به سازش طبقاتی کارگران را با دشمنان طبقاتی اش تبلیغ کند ، سر جنگ دارد و تحمل نخواهد کرد .

آقای  شالگونی در آن نوشته  کوتاۀ خو د بیان می ذارد که در رابطه با مرگ دشمنان طبقاتی کارگران نیز می توان آه کشید وعزادار بود . حال چرا؟ او هیچ دلیل قانع کننده ای در آن یاداشت ارائه نمی دهد و خود نیز نمی داند برای چه ؟ وبه چه منظوری چنین آه کشیدنی ضرورت دارد . از اینرو در مصاحبه ای که رادیو سپهر برای او ترتیب می دهد به اصطلاح به این موضوع می پردازد ، تا بلکه بتواند ، پشتوانه توجیه ای برای این قضیه بیابد . او درابتدای این مصاحبه براستی نمی داند که در باره چه جیزی می خواهد صبحت کند و پاسخ گوید . (حداقل چنین به نظر میرسد) شنونده چنین فکر می کند که او موضوع را گم کرده و با حاشیه روی دنبال موضوع می گردد . او در باره مسائلی حرف می زند که هیچ جنبه اثباتی ندارد .  خودتان گوش کنید :" …میدانستم که طرفین دعوا ( کدام دعوا ) چه آنهاکه کمونیستها رامرده حساب میکنند…این حالت در کشورمان است در اکثر جاهای دیگر نیز کمونیستهاچنین حقی ندارندوهنوز کمونیستها بخاطر همان جیزی که ساخته بودندو بنام سوسیالیسم به مر دم قالب کردند ،مجرم شناخته می شوند …می خواستم بگویم من یک کمونیست هستم ( بنا به درکی که مارکس دارد)…

مارکسیستهای بسیاری روی این  موضوع کار کردند  ، از نظر مارکس  ما با ستایش از انسان  روبروهستیم …نقطه شروع مارکس انسان است … با همسایه ات رفتار خوب داشته باش . انسان برای همنوع اش ارزش قائل است…باید حرمت انسان را نگه داشت ……

آقای  شالگونی !انسان دوستی  که در نظریه کارل مارکس وجود دارد با نظریه شما تفاوت  بسیار دارد .کارل مارکس هیچگاه طبقه کارگر را تشویق  نمی کرد که برای بورژوازی همان ده درصد انسانی که خودتان نیز  اعتقاد دارید که زندگی  را برای ۹۰ درصد تیره وسیاه کرده ، دل  بسوزاند . کارل مارکس  به پیکار طبقاتی و  مبارزه طبقاتی اعتقاد داشت و هیچگاه از موضع طبقاتی طبقه کارگر  فاصله نمی گرفت .

مبنای حرکت او مبارزه طبقاتی بود . همان چیزی که در یاداشت شما غایب است . کارل مارکس می دید که برای بازگشت اختیار انسان ، باید از واقعیت های که در جامعه طبقاتی وجود دارد عبور کرد، نه عکس آن  .

همین  موضع غیر طبقاتی رامی توان تا آخر مصاحبه آقای شالگونی شنید و دنبال کرد . تا اینکه به آخرهای آن می رسی و در می یابی که این همه حاشیه رفتن برای چه بود واو چه می خواهد بگوید ." …. منتظری اعتقاد مذهبی و سنتی داشت . او یک فقه عالیقدر بود . همین آدم در رابطه با بعضی از آدمهای که می خواستند در سال ۶۷ بکشند ، ایستاد و موقعیت خودش را به خطر انداخت . نامه سال ۶۷نامه بسیار مهمی بوده است . این را شما در رابطه با موقعیت منتظری در نظر بگیرید . او یک آدم اعتقادی بود و به خدا اعتقاد داشت . من از شما می خواهم که خودتان کلاه خودتان را قاضی کنید .آیا اگر موقعیتی مثل منتظری داشتید ، چنین کاری می کردید …خیلی از ماها که به ظاهر طرفدار لغو اعدام هستیم ، لغو شکنجه هستیم و…  چقدر از ماها می توانستیم در مقابل یک همچنین شرایطی وسوسه نشویم و بدنبال قدرت نرویم ..من که به احتمال زیاد نمی توانستم چنین کاری بکنم…*…"

می  بینید آقای شالگونی ! حرکت واقدام منتظری در آن مقطع چنان برای شما ارج واهمیت داشته ودارد که شما تمام مواضع طبقاتی تان را به عنوان یک کمونیست رها کرداه اید و از موضع صرفأ انسان دوستی برای اقدام او چنان ارزشی قائل هستید که حتی در توان وظرفیت کمونیستهاو مبارزان راه آزادی وسوسیالیسم از جمله خودتان که سالهای سال در مبارزه سیاسی و طبقاتی بوده اید نمی بینید .

اما مهمتر از این دلیل دومی است که شما می آورید و آن اینکه بالاخره پس از زمین و زمان را به هم وصل کردن آنرا را بر زبان می آورید :     " من می خواستم با طرح این قضیه زبان مشترکی بیابم "

زبان  مشترک !!؟ با چه کسی  با کی ؟ با نیرو های  طرفدار منتظری با کدام نیرو ؟

آقای  شالگونی مسیری  که دارید می روید سراشیبی است مواظب  باشید !

۲۵/۱۲/۲۰۰۹

*تمام گفته ها از آقای شالگونی نقل به معنی است و من سعی کردم که مضمون آنها تغیری نکند .