جنگیدن با آزادی بدون قید و شرط بیان از موضع “طبقاتی بودن آزادی”!

تکرار داستانی کهنه از سوی یک تازه وارد به کمونیزم کارگری!

مقدمه اول:

خوشحالم که بحث آزادی بیان همجنان از زمانی که این سری بحثها را شروع کردم ادامه دارد. هیچ امری به این اندازه سرنوشت ساز برای آینده جامعه انسانی نیست.

آنها که سالهاست با کمونیزم کارگری و حزبش آشنا هستند، چه موافق چه مخالف حتما یادشان هست که چپ سنتی اولین نقدش به کمونیزم کارگری ، منصور حکمت و برنامه حزب کمونیست کارگری ایران این بود که “درکش لیبرال” هست! من شاید دهسال پیش در یک مناظره با یک فدائی خلق که اتفاقا نشریه ای را بنام سیاهگل در اروپا می چرخاند با همین تجربه مواجه شدم. او نیز استدلال می آورد که برنامه حزب ما و خط منصور حکمت “لیبرالی” است. طبقاتی نیست!

طبعا این انتظار هست که با پیوستن نسلهای جدید به حزب کمونیست کارگری ایران، تازه واردها هم همین نغمه ها را بنوازند و بخواهند مسیر آمده را برگردند و با خود هم شاید دیدگاههای چپ سنتی را “به کرسی بنشانند”! تا همینجا هم باید به اینها حق داد تا زورشانرا بزنند. با انصاف و بدور از اتهام زنی و شانتاژ می شود مناظره داشت. با فرهنگی در سطح کمونیزم کارگریست. نه در سطح و قواره اون چپ قدیم که مخالفش را تکفیر می کرد و مخالفت سیاسی را با “ضدیت شخصی” عوضی می گرفت!

دوست ما حبیب بکتاش متاسفانه این مسیر را دارد طی می کند. هم قرار دارد با مخالفش بحث سیاسی کند و هم با متدهای شناخته شده دوران گذشته اش آنزمان که زندگی سیاسی فرقه ای داشت، حریفش را با چند تا فریاد “والیبرالا” از میدان بدر کند! طبعا اون متدها در این حزب هم شناخته شده و هم طرد می شود و من از اینجهت بسیار خوشبین هستم.

این طبعا اولین بار نیست که برنامه حزب ما و حامی اش به لیبرال بودن متهم می شوند و طبعا آخرین بار هم نخواهد بود! منهم اینجا تلاشم را می کنم و نظرم را می دهم و قضاوت را می گذارم به خواننده.

مقدمه دوم:

از خواننده عزیز می خواهم به سابقه اخیر بحثها در موضوع آزادی بیان اشاره ای داشته باشم جهت یادآوری:

بحثها و مناظره های من در موضوع آزادی بدون قید و شرط بیان که منتشر شد، حبیب بکتاش در مقاله ای بطور غیر “قطعی” مدعی شد که آزادی بدون قید و شرط بیان “فقط در سوسیالیزم” و جامعه بی طبقه ممکنست (۱) و بطور غیر مستقیم به مخالفت با برنامه حزب ما در موضوع آزادی بیان پرداخت. در پاسخ به ایشان بود که من، رفیق اصغر کریمی و رفیق زهره مهرجو در مقالاتی جداگانه ، پاسخ ایشانرا دادیم که در سایت روزنه منتشر شد.(۲و۳و۴). ایشان البته “برنامه سیاسش” یعنی “ضدیت با سعید صالحی نیا” را اعلام کرده است و لذا به جنگ مقدسش با “کفر” ادامه داد و در مقاله ای منرا به “درک لیبرال و بورژوا” متهم نمود!(۵) که با پاسخ من در نقد متد برخوردش به مسئله اختلاف ، مواجه شد(۶).

از دید من، حبیب بکتاش، نه فقط از جهت درکش از آزادی بیان، بلکه از جهت متدش در برخورد با مخالف، همان متدها و سنتهای چپ سنتی و فرقه ای را نمایندگی می کند. بحث فکری با مخالف را می خواهد به جنگ صلیبی و شخصی تقلیل دهد. از شانتاژ استفاده می کند . برچسب زنی را بجای منطق آوردن می خواهد جا بزند. چون سابقه تاریخی درگیریهای فکری کمونیزم کارگری با چپ سنتی را هم نمی داند، تاریخ را دارد یکبار دیگر تکرار می کند که طبعا برای مطلعین به سابقه بحثها بسیار فکاهی است!

اینجا تلاش من اقناع جبیب بکتاش و همفکران اندکش در کمونیزم کارگری نیست. هدفم باز کردن بحث آزادی بی قید و شرط  بیان و سفسطه هائی است که از سوی “چپ” بر علیه آن انجام می شود. نوشته های حبیب بکتاش مثل همیشه برای من فضا سازی می کند برای برگشتن روی این بحث:

(۱)حبیب بکتاش اینبار چه می گوید؟(۸)

همانطور که قبلا توضیح دادم، حبیب بکتاش با اصل برنامه ای حزب ما مشکل دارد و در مقاله اش “نظر غیر قطعی”(۲) اینرا به صراحت فرموله کرد و با پاسخ هم مواجه شد اما تقلاهایش را ادامه می دهد و شاید فکر می کند که از طریق شخصی کردن بحثهایش با این نویسنده، جلب ترحمی بکند اگر جلب حمایتی نمی کند! و راهش را همان سنت قدیمی برچسب زنی “لیبرال و بورژوا” یافته و اینبار با ادعای ایستادن در کنار مارکس، به “ضدیت با سعید صالحی نیا” وارد می شود!

من در نوشته ای کوتاه مدعی شدم و هستم که:

تئوری آزادی طبقاتی است” درش تناقض خطرناکی است. نه اینکه در جامعه طبقاتی آزادی محدود نمی شود، خیر! می شود اما آنها که پشت “طبقاتی بودن” آزادی مخفی می شوند ، تئوریسازان “دیکتاتوری بجای پرولتاریا” بوده اند و خواهند بود و جنایتهای گذشته را تکرار خواهند کرد.”

 

حبیب بکتاش چنین پاسخ می دهد:

” آقای صالحی نیا “تئوری” و “تئوری سازان” را عوضی گرفته است یا قاطی کرده است. تناقض امری هست مربوط به ذات یک مسئله یا یک پدیده یا یک تئوری. آقای صالحی نیا بدوا تایید میکند که “تئوری آزادی طبقاتی است” درست است، بخاطر اینکه او اذعان میکند که “در یک جامعه طبقاتی آزادی محدود میشود”. بنابر این تناقضی در تئوری وجود ندارد که خطرناک باشد یا نباشد. اینکه تئوری سازان با یک تئوری درست چه میکنند امریست مربوط به تئوری سازان و نه تئوری.”

 

اینکه آدمکشان از تئوری مکانیک کوانتوم برای ساختن بمب اتم استفاده میکنند و آنرا بر سر زن و بچه و مرد در هیروشیما و ناکازاکی می ریزند دلیل درست بودن یا نبودن تئوری مکانیک کوانتوم نیست و نمی تواند اشاره ای به تناقض در تئوری مکانیک کوانتوم داشته باشد.”

“… آقای صالحی نیا مصمم است یکی از پایه ای ترین تئوریهای مارکس را رد کرده و تئوری لیبرالی از مفهوم و مقوله آزادی بیان را به کرسی بنشاند. تناقض و گم کردن سوراخ دعای آقای صالحی نیا از این سر است. “

 

“…. آقای صالحی نیا بدنبال فروختن این تصویر بورژوائی و لیبرالی زیر پوشش کمونیسم کارگری هست. تناقض از این جا ریشه میگیرد. تناقض از آنجا ریشه میگیرد که آقای صالحی نیا در صدد است گنجشک را رنگ آمیزی بکند و بجای بلبل بفروشد. “

 

(۲)آیا در تئوری آزادی، طبقاتی است، تناقض وجود ندارد ؟

از برتریهای منطق دیالکتیک و علمی بر منطق صوری اینست که اصل وجود تناقض را دلیل بر رد شدن نظریه ها نمی داند! منطق صوری اینطور نیست! در منطق صوری وجود تناقض دلیل نادرستی است. منطق علمی و دیالکتیکی از آنجا که منطقی مضمونی است و خود را متعهد به تحلیل واقعی پدیده ها می داند، از آنجا که پدیده ها درونشان تناقض و تضاد هست، وقتی در سطح تئوری به آنها برخورد می شود، خود تئوری هم دچار تناقض است و این دلیل بر نادرستی تئوری نیست. مثلا همین درک کوانتومی از ذرات مادی که مسئله بود و نبود فیزیکی و انرژتیک را در کنار هم قرار می دهد. یا تئوری پیدایش جهان که عطف است به بیگ بنگ که به واقع پیدایش همه چیز است از هیچ! خوب این برای اهل دانش امری بسیار طبیعی است که درون فرضیه ها و تئوریها تناقض ببینند و باز هم بر صحت آن پای فشرند. همین اولین قدم، حبیب بکتاش ، ماجرا را صوری می بیند و این مشکل ما نیست!

در موضوع تئوری طبقاتی آزادی، تناقضی درش هست. از سوئی آزادی  و آزادی بیان بعنوان نیاز انسان در بند جامعه طبقاتی است و از سوئی درون همین جامعه طبقاتی مثل سایر حقوق انسانها برای جلوبردنش جنگیده اند. نبرد برای آزاد کردن آزادی در جامعه طبقاتی شروع می شود و عرصه های بسیار مهمی از آزادی بدون قید و شرط بیان در همین جامعه طبقاتی سرمایه داری فتح شده. قرار نیست این حق در یک روز روشن از آسمانی صاف در جامعه “بی طبقه” به زمین بیفتد که اگر می افتاد، طبعا در برنامه حزب کمونیست کارگری اینطوری فرمول بندی نمی شد و خیال همه را راحت می کردند مثل بقیه امام زمانی های “چپ” مردم را می فرستادند دنبال وعده سرخرمنی بنام آزادی بیان در جامعه بی طبقه! خوب در حزب ما قرار این نیست و حبیب بکتاش آدرس را اشتباه گرفته!

تناقض موجود در آزادی ، طبقاتی است دقیقا در اینست که درکهای کاملا متناقضی از همین جمله می شود کرد. همانطور که گفتم عده ای با درک امام زمانی، تعبیرشان این بوده که باید اول جامعه بی طبقه بشود تا آزادی و آزادی بیان حرف زد. آزادی بیان نمی شود بدون قید و شرط باشد مگر جامعه “بی طبقه” بشود. در حالیکه جلوی چشم حیران و ناباور کمونیستهای عهد بوقی درون جامعه غرب، آزادی بدون قید و شرط بیان مرتب دارد به همت مبارزات مردم جلو کشیده می شود. به حدی که قابل قیاس نیست با “دیکتاتوری بنام پرولتاریای “مدل لنینی!

(۳)آیا بین “تئوری سازان” و تئوری” تمایز هست؟!

انسان وقتی که ریشه فکریش را از تنفر و “ضدیت” با سعید صالحی نیا بگذارد اینطور می شود که “تئوری را از تئوری ساز” جدا می بیند! کدام نظریه علمی چنین جدائی را قائل است؟! تئوری ها توسط آدمهای مشخص با اسامی معین و در زمان معین طرح می شوند و توسط محک تجربه و تحقیق تایید یا رد می شوند یا گسترش می یابند. در عالم علم ادعای بکتاش واقعا مضحک است! تا آنجا که به پرایک واقعی بر می گردد، آنها که با تئوری طبقاتی بودن آزادی بیان، حکومت کردند، توجیه گران نقض آزادی بیان  و مستقر کنندگان دیکتاتوری بنام پرولتاریا بوده اند. این واقعیتی است که حبیب بکتاش نمی تواند منکرش شود!

اما همانطور که گفتم مشکل اینست که آنکس که تئوری آزادی طبقاتی است را داد، خودش فرصت حکومت کردن نداشت! لذا نبودن فرصت برای او دلیل تبرئه او هم نیست! اگر کسی بگوید که مارکس مثلا با همان تئوری آزادی بیان، طبقاتی استریا، حکومت دستش می افتاد چه می کرد؟ طبعا من مدعی خواهم شد نمی دانم! ممکن بود عین همان کند که لنین کرد یا اصلا بگوید که منظورش از این جمله اصلا کشتن آزادی بیان بنام طبقاتی بودنش نبوده! به یکسان این احتمال وجود دارد و من به دید علمی جلوتر نمی توانم بروم و فکر می کنم حبیب بکتاش هم در این بن بست چیزی دستگیرش نمی شود!

(۴) مثال تئوری کوانتوم برای اثبات جدا بودن تئوری و عمل به تئوری!

اینکه تئوری کوانتوم پایه ساختن بمب اتم بوده که من در ادعای حبیب بکتاش شک دارم! این البته بحث حاشیه ای! اما نفس مثال آوردنش برای اثبات حکم خودش را هم زیر سوال می برم!

بفرض که از تئوری “کوانتوم” کسی به بمب اتم رسید و کسی سود انسانی برد، چرا و با چه منطقی قرار است اینرا اثبات این ادعا بدانیم که”  تئوری آزادی بیان ، طبقاتی است”، اصلا به یک معنی درک می شود؟

اگر نتوانیم تفاوت عمیق تئوریهای اجتماعی را با تئوریهای علمی درک کنیم، هیچ از سیاست نفهمیده ایم!

تئوریهای اجتماعی هرگز به یک مضمون درک نشده اند. مارکس به هزاران روایت گاها متضاد درک شده. در تاریخ ایران توده ای ادعای مارکس کرده، فدائی و….کمونیستهای کارگری آنهم با روایتهای متضاد همه مدعیان درک مارکس هستند. خود مفهوم آزادی، طبقاتی است درونش داری تضاد است. تضادی ناشی از لایه لایه بودن واقعیتی متضاد و تضادی که از صحت این درک از آزادی کم نمی کند اما تفسیر آن و گسترش دائمی آنرا به وظیفه ای دائمی تبدیل می کند. لذا هم خود تئوری آزادی بیان ، طبقاتی است و هم راویش و هم کسی که به اتکاء به آن حکومت می کند، همه هم به هم مربوطند و هم در تضادی که خود این تئوری ایجاد می کند، شریک!

(۵) آزادی بیان و طبقاتی بودن آن به چه درکهای متضادی می انجامد؟

راستی وقتی می گوئیم: آزادی بیان و آزادی ، طبقاتی است، منظورمان چیست؟ درکهای متضاد از این حکم به چه نتایجی می انجامد؟

روایت حبیب بکتاش و لنین از این مفهوم اینست که چون “آزادی بیان ، طبقاتی است”، پس در جامعه طبقاتی، مبارزه برای آن امکانپذیر نیست! پس تکلیف انسانها در جامعه طبقاتی چیست؟ تکلیف کمونیستها چیست؟ منتظر جامعه بی طبقه بشوند؟ زاستی جامعه بی طبقه چیست و کی قرار است و تحت چه شرایطی قرار است تحقق یابد؟ تا زمانی که تحقق پیدا کرد تکلیف کمونیستها و جامعه چیست؟

نه اینکه تفسیر این حکم طبقاتی بودن متضاد است، بلکه نتیجه گیری کاملا متضادی ایجاد می کند. در یکسو درکی امام زمانی و جبری و متعاقبش انکار آزادی بیان و متعاقبش تئوریسازی برای دیکتاتوری بنام پرولتاریا! از سوی دیگر؟ مسیری که منصور حکمت و کمونیزم کارگری پیشنهاد کردند و در برنامه حزب نمایندگی می شود.

آزادی بیان، برابری، حقوق انسانی، روندی هستند که از همین الان و در شرایطی که جامعه هنوز زیر ستم نظام سرمایه داری هستند، سنگر به سنگر باید تصاحب شوند. چیزی به تاخیر و تاویل نمی افتد. متد برنامه حزب ما اینطور است. متدی که توسط چپ سنتی از همان اول به “لیبرالیزم” متهم بود! اما ما بهش افتخار می کنیم چرا که کمونیزم ما کمونیزم تغییر همین الان جامعه است و مداخله گری برای زندگی همین انسانها که زنده اند و تحویل ندادن جامعه به حاکمانش. هر سنگری را از طرف مقابل گرفتن و مال خود کردن. آزادی بیانرا بدون قید و شرط خواستن!

این دو متد چندین دهه هست در مقابل همند. منصور حکمت اگر اهمیت تاریخی یافته دقیقا بخاطر مرزبندی با اون چپ امام زمانی است و تاویلی که از مفهوم طبقاتی بودن آزادی دارد.

(۶)لیبرالیزم به آزادی بیان چه نگاهی دارد؟

حبیب بکتاش عادت دارد مخالفش را با برچسب بدر کند! عادتی است شناخته شده متعلق به دوران فعالیتهای فرقه ای او! راستی لیبرالیزم آیا اساسا به آزادی بیان بدون قید و شرط معتقد است؟

من مدعی هستم که لیبرالیزم مخالف بی قید و شرطی آزادی بیان است. لیبرالیزم با محدودیت آزادی بیان و مشروط کردنش به حوزه “شخصی” آدمها و “امنیت جامعه” و هزار اما و اگر، آزادی بیانرا محدود می کند. کارل پوپر بر این عقیده بود که تنها شرط آزادی و محدودیتش اینست که ضد دموکراسی نباشد! لذا حتی پیشروترین فلاسفه لیبرال هم آزادی را بدون قید و شرط نخواسته اند. بگذریم از واقعیت جامعه سرمایه داری که بهشت لیبرالیزم است و درش اساسا امکان بیان آزاد و انتشارش محدود است به امکانات و موقعیت مالی سیاسی او!

لذا این برچسب ناچسب حبیب بکتاش که منرا “لیبرال” می خواند ساده لوح ترین آدمها را هم قانع نخواهد کرد!

من از همان نگاه از آزادی بدون قید و شرط بیان دفاع می کنم که برنامه حزب کمونیست کارگری ایران نوشته شده و در آن برنامه هم قیدی “طبقاتی” بر آزادی بیان متصور نیست. چیزی که بکتاش برنمی تابد!

خلاصه کنم:

حبیب بکتاش، در رسالتش که “ضدیت با سعید صالحی نیاست” چنان غرق است که مدعی است که دیدگاه من در مورد آزادی بیان “لیبرال” است و اوست که کمونیزم کارگری را تصاحب کرده و نمایندگی می کند! مدعی است که من “سوراخ دعا را گم کرده ام”! این دومی را البته فکر می کنم ادعائی برای دانستن دعا و سوراخش نداشته ام! این شغل را به خودشان محول می کنم و قضاوت را می گذارم برای خواننده!

از ایشان بسیار متشکرم که هر دم این امکان را بیشتر فراهم می آورد تا کالبد شناسی درک معینی که خیز برداشته تا متدهای فرقه ای و ایدئولوژیک چپ سنتی را در کمونیزم کارگری بازتولید کند، بهتر نشان دهم.

 

منابع دیگر:

(۱)حبیب بکتاش: آزادی بیان مطلق، بی قید و شرط، یا محدود؟

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/165-1391-01-05-19-49-03/9571-b

(۲)سعید صالحی نیا: در دفاع از برنامه حزب کمونیست کارگری ایران در موضوع آزادی بدون قید و شرط بیان در حاشیه نظرات غیر قطعی رفیق حبیب بکتاش

http://www.rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/9616–q-q

(۳)اصغر کریمی: پاسخی کوتاه به نوشته حبیب بکتاش درمورد آزادی بی قید و شرط بیان

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/41-asqar-k/9572-b

(۴)زهره مهرجو: “پاسخی به حبیب بکتاش در رابطه با آزادی بیان”

http://www.rowzane.com/index.php/vije/177-1391-04-27-18-09-19/10602-1391-05-05-18-01-36

(۵)حبیب بکتاش: درک لیبرالی و بورژوائی آقای سعید صالحی نیا از مقوله آزادی

http://www.rowzane.com/index.php/vije/177-1391-04-27-18-09-19/10519-1391-04-28-05-40-49

 

 (۶)سعید صالحی نیا: دیدگاه متضاد چپ سنتی و کمونیزم کارگری در نقد لیبرالیزم

http://www.rowzane.com/index.php/vije/177-1391-04-27-18-09-19/10532-1391-04-30-06-05-01

(۷)سعید صالحی نیا: پاسخ من به سوال رابطه معیار، آزادی، آزادی بیان و آزادی کمونیستها

http://www.rowzane.com/index.php/vije/177-1391-04-27-18-09-19/10490-b

(۸)حبیب بکتاش:تناقض در مارکس نیست – تناقض در آقای صالحی نیاست

http://www.azadi-b.com/J/2012/07/post_181.html

(۹)مجموعه مقالات مربوط به آزادى بیان

http://www.rowzane.com/index.php/vije/177-1391-04-27-18-09-19