آقای صالحی نیا در طوفان تناقضات , تقصیر مارکس نیست

آقای صالحی نیا مقاله ای در نقد مقاله من که نشان میداد ایشان درک لیبرالی و بورژوائی از مقوله آزادی بیان دارند نوشته است. تناقض غیر قابل حلی در این نوشته است که من در زیر نشان خواهم داد. اما این تنها تناقض در نوشته های ایشان نیست. کامنتها و نوشته های ایشان در حقیقت پر از تناقض هستند. یکی از این تناقضات را من در مقاله اخیرم تحت عنوان “تناقض در مارکس نیست – تناقض در آقای صالحی نیاست” مورد بررسی قرار داده ام. تناقض آنجا بود که ایشان نوشته بودند تناقض خطرناکی در “طبقاتی بودن آزادی” هست اما بلافاصله برگشته بودند و گفته بودند که آزادی در یک جامعه طبقاتی محدود است. لپ کلام طبقاتی بودن آزادی هم همین است که آزادی انسانها در یک جامعه طبقاتی بالجبار محدود است. بنابر این تناقض در خود آقای صالحی نیا بود. 

ایشان باز هم در رد طبقاتی بودن آزادی مقاله مبسوطی نوشته اند و همان تناقض را بشکلی دیگر مطرح کرده اند. برای نشان دادن این تناقض من ابتدا پاراگرافی را که این تناقض را حمل میکند می آورم و نشان میدهم که تناقض کجاست. ایشان نوشته اند:

“آیا ذات آزادی طبقاتی است؟ یا آزادی در نظام طبقاتی اسیر است؟ این سوال مهم است. آزادی ذاتا طبقاتی نیست. مثل بسیاری از هویتهای انسانی، آزادی در جامعه طبقاتی اسیر شده

لذا آزادی بدون جامعه طبقاتی میسر است و آزادی مسیری است که با مبارزه از درون جامعه کنونی باید دنبال شود و طبعا بتدریج گسترش یابد. ”

ایشان دو سوال میپرسند و دو جواب مشخص میدهند و یک نتیجه گیری میکنند. سوال اول ایشان این است که “آیا ذات آزادی طبقاتی است؟” و جوابی که میدهند این است که “آزادی ذاتا طبقاتی نیست.”. سوال دوم ایشان این است که “آیا آزادی در نظام طبقاتی اسیر است؟” جواب او به این سوال مثبت است. یعنی آزادی در نظام طبقاتی اسیر است. اما تناقض کجاست؟ تناقض آنجاست که آقای صالحی نیا از یک طرف میگوید آزادی طبقاتی نیست و از طرف دیگر میگویند آزادی در نظام طبقاتی اسیر است. بگذارید این تناقض را با طرح سوالاتی باز کنیم.

سوال ما از آقای صالحی نیا این است که اگر آزادی (یا ذات آزادی) طبقاتی نیست چطور آزادی در نظام طبقاتی اسیر شده است؟ چه فاکتوری یا چه مکانیسمی آزادی را در نظام طبقاتی اسیر میکند؟ ریشه اسارت آزادی در نظام طبقاتی چیست؟ آیا نظام طبقاتی هم ذات دارد؟ آیا این “ذات نظام طبقاتی” هست که آزادی را اسیر خود کرده است؟ یا چیز دیگری؟ چه چیزی در نظام طبقاتی هست که آزادی را اسیر خود میکند؟ آیا میشود آزادی را از اسارت نظام طبقاتی آزاد کرد بی آنکه این نظام را از بین برد یا نه؟ آیا با وجود نظام طبقاتی راهی هست که بشود آزادی را از اسارت ن آن رها ساخت؟ بعبارت دیگر، سوال اساسی این است که آیا با وجود نظام طبقاتی آزادی امری ممکن است؟ آیا میشود با حفظ نظام طبقاتی به آزادی رسید؟ مثلا آیا میشود نظام طبقاتی را حفظ کرد و با تغییر قوانین در چارچوب این نظام (مثلا با وارد کردن کلمات و عبارات “بی قید و شرط”، “مطلق”، “بی اما و اگر”، “نامحدود”، و غیره در پس کلمه آزادی) به آزادی رسید؟ سوال بسادگی این است که آیا نفس وجود نظام طبقاتی با آزادی در تناقض هست یا نه؟ جواب من به این سوالات و به این سوال این است که تا زمانی که نظام طبقاتی بر جوامع انسانی حکم میراند آزادی انسانها به درجاتی محدود خواهد بود و عمق و گستره این محدودیت به تناسب قوای بین طبقات اجتماعی بستگی دارد. با هر قدم پیشروی طبقه کارگر در جامعه انسانها به همان تناسب به آزادی های بیشتری دست خواهند یافت و با هر قدم پیشروی طبقه سرمایه دار آزادی انسانها به همان تناسب محدودتر خواهد بود. این بنظر من کنه نگرش طبقاتی به مقوله آزادی بیان است. نگرش لیبرالی و بورژوائی اما مقوله آزادی بیان (و سایر مقولات اجتماعی و سیاسی مثل دولت و پلیس و دستگاه قضائی و غیره) را از ساختار طبقاتی جامعه جدا میکند و آنها را بعنوان مقولات و مفاهیم کلی و علی العموم و غیر طبقاتی به تصویر میکشد. این دقیقا کاری هست که آقای صالحی نیا کمر به انجام آن بسته است و میکند. این ادعای من در بخش نتیجه گیری آقای صالحی نیا مستطر است. به نتیجه گیری ایشان بپردازیم. ایشان در این بخش میگویند:

“لذا آزادی بدون جامعه طبقاتی میسر است و آزادی مسیری است که با مبارزه از درون جامعه کنونی باید دنبال شود و طبعا بتدریج گسترش یابد”.

به بخش اول این نتیجه گیری نگاهی بکنیم. او میگوید: “لذا آزای بدون جامعه طبقاتی میسر است”. اگر این به این معنی هست که آزادی بدون وجود جامعه طبقاتی میسر است پس او همان حرف مارکس را تایید میکند که آزادی یک مقوله طبقاتی هست و با محو طبقات آزادی میسر میشود. یعنی او ادعای خود را که آزادی طبقاتی نیست را رد میکند که خود نوعی تناقض است. اگر این به این معنی هست که آزادی با وجود جامعه طبقاتی میسر است پس ما بر میگردیم به تناقض اول و سوالاتی که پیش تر مطرح شد باز هم مطرح میشوند. آآآ

لذا آزادی بدون جامعه طبقاتی میسر است و آزادی مسیری است که با مبارزه از درون جامعه کنونی باید دنبال شود و طبعا بتدریج گسترش یابد

لذا آزادی بدون جامعه طبقاتی میسر است و آزادی مسیری است که با مبارزه از درون جامعه کنونی باید دنبال شود و طبعا بتدریج گسترش یابدلذا آزادی بدون جامعه طبقاتی میسر است و آزادی مسیری است که با مبارزه از درون جامعه کنونی باید دنبال شود و طبعا بتدریج گسترش یابد

سوای تناقضی که مورد بحث قرار گرفت، آقای صالحی نیا بعد جدیدی به بحث خود در باره آزادی بیان اضافه کرده است که خود جای تامل بسیار است و آن “تدریجی” بودن گسترش آزادی بیان است. اگر منظور از تدریجی بودن گسترش آزادی بیان قبل از بدست گرفتن قدرت سیاسی توسط سوسیالیستهاست (اینجا من تمایزی بین سوسیالیسم و کمونیسم و کمونیسم کارگری قائل نیستم)، باید گفت که این کار از طریق تبلیغ و ترویج و آکسیون و اعتراضات اجتماعی در مورد آزادی بیان و سایر مقولات اجتماعی صورت میگیرد اما نکته اینجاست که تا قدرت سیاسی بدست سوسیالیستها نیافتد در حدی بسیار محدود باقی میماند و هرگز به یک درجه رضایت بخش نخواهد رسید. تا زمانی که جمهوری اسلامی سر کار است صحبت از هر نوع آزادی بیان قابل ملاحظه برای مردم ایران امری ناممکن است. بنابر این گمان نمی کنم منظور او این مرحله باشد و اگر هم باشد چیزی در باره آزادی بیان بیان نمی کند. اگر منظور از تدریجی بودن به بعد از گرفتن قدرت سیاسی توسط کمونیستها مربوط است این سوال مطرح میشود که چرا تدریجی؟ چرا نباید در فردای بدست گرفتن قدرت سیاسی آزادی بیان را تماما حق تمام افراد جامعه اعلام کرد؟ این تدریج و درجه بندی برای چی هست؟ چه اتفاقی باید بیافتد که این سیر تدریجی به مراحل عالی تر آزادی بیان طی شود و ما بالخره به “آزادی بی قید و شرط بیان” برسیم؟ چرا آقای صالحی نیا یک مسیر تدریجی برای رسیدن به “آزادی بی قید و شرط بیان” را به پیش میکشد؟ چه عواملی مانع برسمیت شناسی و اعطا و پراتیک آزادی بی قید و شرط بیان بطور فوری میشود؟

واقعیت این است که وقتی انسان میخواهد یک حقیقت آشکار و مهم مثل “طبقاتی بودن آزادی بیان” را انکار کند و یک دروغ بورژوا-لیبرالی آشکار و مهم مثل “غیر طبقاتی بودن آزادی بیان” را بعنوان حقیقت بفروشد دچار تناقض میشود. وقتی کسی میخواهد گنجشک لیبرالی “غیر طبقاتی بودن آزادی بیان” را رنگ کند و بعنوان بلبل کمونیسم کارگری بفروشد به این تناقضات و به این “گسترش تدریجی” دچار میشود. ریشه تناقضات و تدریجگرائی آقای صالحی نیا آنجاست که بر صخره سخت تئوری مارکس برخورده است و کشتی لیبرالیش زیر فشارهای این نیروی ویرانگر خورد و خمیر میشود.

حبیب بکتاش ۲۶ جولای ۲۰۱۲