نقش یگانه حزب کمونیست کارگری ایران در به پیروزی رساندن انقلاب در ایران

Salehinia@aol.com

مقدمه:

موازنه قوا بین حکومت اسلامی و مردم در ایران اینروزها  بطوری بحرانی و نا متعادل است که چه هوادار رژیم و چه مخالف آن در داخل و خارج کشور بر آن صحه می گذارند. همانطور که حزب ما پیش بینی می کرد، خرداد امسال ، دوران جدیدی را در تاریخ رابطه رژیم و مردم به ارمغان آورد. انقلابی در ایران شروع شد که در پیچ و خمهای خود هر روز مانعی را از پیش رو بر می دارد، شعارهایش رادیکالتر و شفاف تر می شود و پیامی جهانی و انسانی را تکرار می کند.

 این انقلاب بر علیه رژیمی است ایدئولوژیک، اسلامی و حامی نظم سرمایه. انقلابی است که ناچار است برای شکستن رژیم اسلامی و تحقق خود وارد نبرد نهائی با نظام سرمایه بشود و موج دوم مدرنیته و گفتمان جهانی انسانی را به پیروزی برساند. این انقلاب، پاسخ انسانیت معاصر است که در یک کشور شروع می شود و بی تردید در واحد جغرافیائی خود اسیر نخواهد شد. این مرحله اخیر انقلاب که در ماه خرداد امسال شروع شد، مثل هر انقلابی ، رنگ و بوی رادیکال نداشت، ظاهرش این بود که مردمی دارند به "تقلب انتخاباتی" اعتراض می کنند. بخشی از حاکمیت آنرا "حرکت مردم برای باز پس گیری سنت امام خمینی" دانست. برایش رنگ سبز انتخاب کردند تا "سیدی بودن و ایرانی بودنش" را تضمین کنند. ما در حزب کمونیست کارگری ایران از همان ابتدا اعلام کردیم که این دروغ بی شرمانه ای است که طبقات حاکم دارند بخورد خودشان و مردم می دهند. توضیح دادیم که این "حرکت برای پس دادن رای به موسوی" نیست. این آتشفشانی است که دارد از ترکهای حکومت فوران می زند اما اصلا حکومتی نیست. مدتی طولانی ما در حزب کمونیست کارگری ایران، یکه و تنها از انقلابی بودن مضمون این حرکت دفاع کردیم. راست سیاسی ما را مورد اتهام قرار داد که:"این انقلاب نیست، قرار است رایها پس داده شود و روند رفرم ادامه یاید". جریان "سبز" راه انداختند در خارج کشور و بر علیه ما پلیس صدا کردند که "تند می رویم و با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی به حرکت مردم ضربه می زنیم"!

همانموقع هم ما به ازای همین راست در "چپ" شروع کرد به حمله کردن به حزب ما. اینها هم به ما گفتند "این انقلاب نیست. طبقه کارگر نیست. این جنگ جناح های حکومتی است. حزب کمونیست کارگری پوپولیست است که اینرا انقلاب می نامد"….! هنوز هم هم راست و هم این "چپ" پایشان در همان کفش است و از دو جناح در واقع یک حرف را می زنند. اولی حد اقل دارد رسما سازماندهی ضد انقلاب می کند. دومی متاسفانه در قهوه خانه های سر محل نشسته و پشت کامپیوترهایش به "مبارزه با پوپولیزم" مشغول است و چند روز یکبار هم از مردم می خواهد بروند خانه هاشان تا "طبقه کارگر" جائی رهبری را بدست بگیرد!

ماجرای بالا را داشته باشید تا ببینیم وضعیت کنونی به کجا کشیده:

حکومت مستاصل و به بن بست رسیده:

حکومت اسلامی با برکشیدن بناپارتیزم احمدی نژاد و اراذل سپاه و بسیجی نه تنها نتوانست به حفظ خود در مرحله عروج انقلاب کمکی بکند بلکه با اینکار و ضربه زدن به جناح مقابلش یک قدم بزرگ به گور خود نزدیک شد. امروز دیگر این حکومت حتی برای خودیهایش مشروعیت ندارد. بسیجی هایش به اروپا فرار می کنند و در تلویزیونها با زاری و گریه از مردم عذر می خواهند برای شکنجه و کشتاری که مرتکب شده اند. "آیت الله" های درجه اولش خامنه ای را محکوم می کنند و فاقد صلاحیت اعلام می کنند. اراذل امنیتی اش مرتب به مردم هشدار می دهند که دستور کشتار خواهند داد. صحنه های اعدامش را مردم روی سرش خراب می کنند. "رئیس جمهورش" هر جا می رود به مسخره کشیده می شود. در داخل و خارج کشور دیگر اینها که زمانی به "حمایت توده های ملیونی" دلخوش بودند، جرات ظاهر شدن در میان مردم را از دست داده اند.

"روزهای حکومتی" از اعیاد تا ماههای عزاداری که سنتا زمان اعلام قد قدرتی اینها بود، حالا به روزهای عزایشان تیدیل شده. هیچ جائی اینها در امان نیستندو جنگی فرسایشی بین مردم و این اراذل حکومتی دارد قدم به قدم ساختار رژیم را تحلیل می برد و می شکند. سدهای آخر این رزیم یعنی نهادهای سرکوبش در حال فروریزی هستند و توسط مردم به مصاف کشیده شده اند.

جنگهای خانگی بین جناحی این اراذل حکومتی هم دارد به پایان می رسد. فشار مردم اینها را وادار خواهد کرد که دیر یا زود یا به زیر آخرین سنگرهای حکومتی متحد شوند و یا توسط همدیگر نقله گردند. این است سر انجام حکومتی که خمینی ساخت و بیش از ۳۰ سال به جامعه ایران و جهان تحمیل کرد. حکومت اسلامی به نفس نفس افتاده و صحنه های آخر نبرد بین مردم و حکومت هر روز نزدیکتر می شود.

مردم دارند برای نبرد آخر آماده می شوند:" دیکتاتور بدونه بزودی سرنگونه"

عبور از پله اختلافات درون حکومتی و استفاده از فضاهای جنگهای خانگی درون حکومتی، بسیاری از "چپها" را مثل همیشه فریفت. اینها نخواستند بفهمند که انقلاب همیشه با زبان اعتراضی شروع می شود. نخواستند درک کنند که زبانها و تاکتیکهای مورد استفاده انقلاب گاها با حرف آخرش بسیار فاصله دارد. نخواستند شرایطی که توسط حکومت به مردم برای بیان علنی خواستهاشان تحمیل می شود و تاثیرش در یافتن زبان مناسب را درک کنند. این شد که این انقلاب شروع شده را "حرکت مردم فریب خورده برای تقویت جناح های حکومتی ارزیابی کردند" و شب و روز مقاله نوشتند که : "انقلاب؟ کدام انقلاب؟".

اما انقلاب معطل این "ایدئولوگها" نشد و به راحش ادامه داد. سنگرها را قدم به قدم از پیش رو برداشت. نسلی که پشت این انقلاب بود، نسلی جوان بود که از تجربه غنی انقلاب ۵۷ باید استفاده می کرد. زیرکانه باید رژیم و تاکتیکهایش را آچمز می کرد و "خلق گرائی" دروغینش را به سرش می کوفت. این جابجا شدن و از سنگری به سنگر دیگر پری