نکاتى در مورد مباحثه سیمین عبادى(آبادى) و نادر بکتاش

سیمین عبادی: بنابر این اگر شخصی‌ مثل نادر بکتاش به عنوان یک کمونیست کارگری ، چنین ادعایی دارد، و آن را در این جا بیان می‌کند. نقش مهمی‌ در به تصویر کشیدن، افکار این حزب ایفا می‌کند. آیا حزب کمونیست کارگری با این موافق است؟
نادر بکتاش: اما سؤالم از اعضای حزب کمونیست کارگری و دیگر خوانندگان روزنه این است : « و نظر شما؟»
برای اولین بار وقتی مباحثه این دوستان را مطالعه کردم فکر کردم که از هر دو طرف بحث٬ برداشتهای معینی از آزادی بیان ارائه میشود و هر دو در یک جهت پلمیک میکنند و این کمک میکند که گوشه و زوایای بحث بیشتر روشن شود و به همین دلیل موضوعیتی برای دخالت در این بحث نمیدیدم. اما وقتی بحث به حزب و درک حزب و سیاست حزب از آزادی بیان کشیده شد لازم دانستم نکاتی را از نظر خود تاکید کنم. شاید این تاکیدات من در کنار مباحث رفقا کمک کند به درک روشنتر سیاست حزب از این موضوع.
اما خارج از موضوع مباحثه و درکهای مختلف از موضوع آزادی بیان٬ آنچه مرا به نوشتن نکات زیر تشویق کرد دو سوالی بود که بالاتر نقل کردم. به دلیل اینکه خود را یکی از مخاطبان این سوالات میدانم اینجا نکاتی را به اطلاع میرسانم:
اول در جواب به سیمین عزیز باید بگویم من خیلی خوشحالم که نادر بکتاش با قلم تیز و بانفوذش از سیاستهای حزب کمونیست کارگری دفاع میکند. تا وقتیکه در خارج حزب است مثل خیلیهای دیگر از جمله شما که نمیشناسم چه کسی هستید همچنان جایش در حزب خالی است.
اما در مورد این اصطلاح که نادر نوشته است “آزادی کمونیست‌ها معیار آزادی بیان و آزادی جامعه و سیاست است “. من میدانم که شاید اولین بار است به زبان آورده میشود و لاقل من جای دیگری ندیده ام و به دلیل تازه بودنش قاعدتا حساسیت برانگیز شده است. برای درک این موضوع اول باید متد این بیان را متوجه شد. بیایم به جای کمونیستها یکی دیگر از این کلمات (دمکرات٬ مذهب٬ هموسکسول٬ زن٬ کارگر٬ مخالف٬ حزب٬ تشکل٬ خارجی٬ بچه٬ اعتراض٬ شادی٬ موزیک و….) را بگذارید. هر کدام از این کلمات را میتوانید بکار ببرید و حکم مورد نظر نادر بکتاش را اعلام کنید. همه آنها میتوانند درست باشند. یک جامعه آزاد نمیتواند آزادی دمکراتها٬ آزادی مذهب٬ آزادی زنان٬ آزادی مخالفین و آزادی کارگران٬ آزادی کمونیستها و…. را بر نتابد و ادعای آزادی داشته باشد. هر کدام از این موارد و دهها مورد دیگر را میتوان اسم برد و معیار آزادی دانست. هر کدام از این موارد اگر در جامعه ای آزاد نباشند نمیتوان آن جامعه را آزاد قلمداد کرد. دلیل هم روشن است که عدم آزادی بخشی از جامعه حال هر درصدی باشند را در نظر بگیرید عملا آزادی بی قید و شرط بیان را زیر سوال برده اید.
محدودیت و یا نقص آزادی برای هر بخشی از جامعه با آزادی بیان بدون قید و شرط منافات دارد. بنابر این اگر درکی اجتماعی و نه فرقه ای از آزادی و آزادی بیان داشته باشید همه اینها و دهها قلم دیگر را میتوان اسم برد و آنرا معیار آزدی یک جامعه قلمداد کرد. با این درک متوجه میشویم که نادر بکتاش به موضوع مهمی اشاره میکند چرا که وقتی خمینی در پاریس بود و همین حالا اصلاح طلبان حکومتی و سلطنت طلبان هم اگر میخواهند از آزادی حرف بزنند نهایت افراطی بودن در آزادی بیان را اینطور تعریف میکنند میگویند “حتی کمونیستها و حزب کمونیست کارگری هم میتواند آزادی فعالیت داشته باشند.” اولین فرض در این حکم این است که آنها حاکم هستند و کمونیستها اپوزیسیون.
همین درک و بکار بردن کلمه “حتی” در مورد کمونیستها یعنی آنها فرضشان این است که کمونیستها نباید آزاد باشند. اما چون لطف میکنند و میخواهند آزادمنش بودن و دمکرات بودن خود را بیان کنند میگویند “حتی” کمونیستها هم میتوانند آزاد باشند. با این درک و شناخت از نیروهای بورژوایی و اینکه معیار آزادی بورژواها به اندازه قطر کیف پولشان است آزادی کمونیستها و بویژه کمونیستهای کارگری معیار مهمی در محک زدن آزادی جامعه است. ولی من از این فراتر میروم و میگویم نباید منتظر این باشیم که دیگران آزادی بیان ما را تامین کنند. ما باید جامعه ای بسازیم که برخلاف تاریخ تا کنونی که اسلامیها و ناسیونالیستها حاکم بوده اند٬ نشان بدهیم که آزادی و رفاه در آن جامعه آزاد و سوسیالیستی برای همه وجود دارد و کسی را محدود نمیکنیم. کسی را محدود نمیکنیم زیرا خود مردم تصیم گیرنده هستند نه اینکه ما لطف میکنیم و آزادی به دیگران میدهیم. تضمین آزادی بدون قید و شرط و همه اجزا مترقی و انقلابی آن جامعه و قوانین جاری در حاکمیت مستقیم خود مردم در اداره جامعه است.
حال سوال این است آیا واقعا اگر نادربکتاش کلمه مذهب٬ دمکرات٬ زن٬ تشکل٬ کارگر٬ بچه و … را به جای “کمونیست و کمونیسم کارگری” بکار میبرد شما به این فکر می افتادید که بگویید نادرست است.؟ من شخصا فکر نمیکنم. امیدوارم که من اشتباه بکنم. اما با توجه به شناختم از فرهنگ حاکم و مهندسی افکار عمومی بوسیله مدیای راست و ضد کمونیست فکر میکنم انسانهای بسیار خوش قلبی هم هستند که همین برداشت را بدون تعمق پذیرفته اند. من فکر میکنم نادر به این حساسیت واقف بوده و به همین دلیل آزادی کمونیستها را معیار دانسته است و در مقابل راستها متذکر شده است اگر اینرا نمیپذیرند بدانند که بیهوده از دمکرات بودن و آزادی و… دم نزنند.
حال چرا شما و کسانی مثل شما فقط به این یکی حساس هستید و به فکر استالین و دیکتاتوری و… می افتید این خود داستان طولانی ای دارد که بحث در مورد آنها جایش در این نوشته نیست. ولی همینقدر بگویم که زندگی چندین ده هزار ساله بشر متفکر تا به امروز همیشه تحت حاکمیت دیکتاتورها٬ زورگویان٬ قاتلان از نوع مذهب٬ ناسیونالیسم و انواع خرافات و ایدئولوژیهای دیگر بوده است و حساسیت در مورد آنها تا به این حد نیست که قابل مقایسه با ۷۰ سال حاکمیت احزاب “کمونیستی” باشد. آیا همین یک معیار مغرض بودن و دروغین بودن این نوع حساسیت را برملا نمیکند.؟
بیاییم لحظاتی با این خیل “مخالفین دیکتاتوری” کمی همراه شویم و بپذیریم که تمام کمونیستهایی که تا کنون تجربه کرده ایم آزادی را نقض کرده اند و “دیکتاتور بوده اند” اگر حتی این را کامل بپذیریم نتیجه این میشود که مدت ۷۰ سال کسانی که خود را کمونیست معرفی کرده اند در بخشهایی از جهان که به بلوک شرق معروف بودند حقوق مردم را نقض کرده اند. حال سوال این است که تاریخ هزاران ساله حاکمیت سیاه مذهب و صدها ساله ناسیونالیسم کجا و ۷۰ سال حاکمیت احزابی که خود را کمونیست میدانستند کجا؟ آیا منصفانه است که ۷۰ سال را با چند هزار سال مقایسه کنیم؟ آیا همین حالا که دیکتاتوری سیاه و فقر و فلاکت دنیا را فراگرفته و شکاف فقر و ثروت به بینهایت رسیده است هنوز میشود اعتباری برای این تز قایل شد که فقط وقتی که کمونیستها از قدرت و حاکمیت حرف میزنند یاد دیکتاتوری آنها بیفتیم؟
پاسخ من این است که اولا ما در ایران اولین و آخرین جریانی بوده و هستیم که بلوک شرق را با نقدی رادیکال و انسانی نه بلوک کمونیست بلکه بلوک سرمایه داری دولتی و با حاکمیت ناسیونالیسم آن کشورها دانسته ایم. هیچ جریان چپ ایرانی را نمیتوان مثال زد که در دوران حاکمیت بلوک شرق چنین نقد رادیکال و ریشه ای به بلوک شرق کرده باشد. علاوه بر این وقتی ما بعد از انقلاب سال ۵۷ آزادی بیان بدون قید و شرط را مطرح کردیم همین چپها به ما میگفتند این نوع آزادی یعنی لیبرال بودن و کلمه لیبرال در فرهنگ چپ ایران به معنی فحش و ناسزا بود. وقتی جریان ما(اتحاد مبارزان کمونیست) به بستن روزنامه “میزان” بعد از انقلاب اعتراض کرد و آنرا نقض آزادی بیان دانست همین توده ایها و بعدا اکثریتیها و دیگر چپهای خط سه هم گفتند ما از لیبرالها دفاع میکنیم. همان دوره به دلیل مخالفت اتحاد مبارزان کمونیست با درک چپ آن زمان از آزادی و کمونیسم و حقوق زن و….گفتند منصور حکمت چون شاگرد دیوید یافی بوده و دیوید یافی هم گویا یهودی بوده است پس اینها به امپریالیسم و “یهودیها” چراغ سبز نشان میدهند!؟ همین حرفهایی که بعد از دو دهه سحابی٬ گنجی و رئیس دانا و امروز واحدی نماینده سابق کروبی و …. آنرا نشخوار میکنند.
وقتی از ضرورت لغو مجازات اعدام حرف زدیم گفتند این جریان میخواهد قاتلین و حاکمین جمهوری اسلامی را از مجازات و خشم مردم معاف کند؟! همین سازمان چریکهای فدایی اقلیت که رادیکال تر از بقیه سازمانهای چپ سنتی به نظر میرسد٬ در کنفرانس سراسری خود که حکم کنگره یک سازمان را برای آنها دارد٬ بر سر لغو مجازات اعدام نتوانستند به توافق برسند و هنوز تعدادی معتقد به اجرای اعدام انقلابی هستند.
در مورد آزادیهای فردی و حقوق زن که با جزئیات قابل توجهی در برنامه یک دنیای بهتر (برنامه حزب کمونیست کارگری ایران) نوشته است یکی از رهبران سرشناس کارگری (یدالله خسروشاهی) که متاسفانه اکنون در قید حیات نیست از موضع کارگر کارگری اعلام کرد که حزب کمونیست کارگری فقط این مانده است که شیوه استفاده از آفتابه و لگن را در برنامه اش بیاورد؟!
در مورد نقد ما به اسلام و اسلام سیاسی نه تنها چپ سنتی که میخواهد تحت عنوان احترام به افکار و عقایدمردم که کومله بیشتر آنرا نمایندگی میکند٬ بلکه همین عموزاده های خودمان که تا دیروز در کنار ما بودند وقتی از صف ما جدا شدند افراطی تر از چپ سنتی شدند و گفتند اینها سنگرهای انحرافی است و پدیده اسلام و اسلام سیاسی مسئله مهمی نیست. نوشتند حزب کمونیست کارگری چون مسئله کارگر برایش کم رنگ شده است موضوع مبارزه با اسلام و اسلام سیاسی و بحث حزب و قدرت سیاسی را برجسته میکند.؟! اینرا از موضع کارگر کارگری و به قلم افرادی از کومله و ایرج آذرین و بهمن شفیق اعلام کردند و کورش مدرسی اخیرا به این کمپ پیوسته و در مورد اسلامی سیاسی همان درک معیوب را تکرار میکند.
همین دیروز در مورد دفاع از آزادی بیان و نقد مذهب و فتوای علیه شاهین نجفی و سنت شکنی زنان شجاع و داستان اقدام برهنگی و… نه تنها در میان چپ سنتی با اخ و تف مواجه شد و اعلام کردند که این سنگر انحرافی است و بعضا با اکراه و منفعلانه ناچار به موضع گیری در مورد آزادی بیان شدند و…. بلکه کسانی پیدا شدند مدعی نقد چپ سنتی بودند اما از همان زاویه به ما تاختند و در سمت راست چپ سنتی قرار گرفتند. اخیرا سکوت و لال شدن چپ سنتی را در مورد موضوع ختنه پسر بچه ها در آلمان و جدال جریانات اسلامی و یهودی با جریانات چپ و سکولار را شاهد هستیم و این چپ حاشیه ای سرش را زیر برف کرده و انگار چشمش را بسته و این همه جدال را نمیبیند.
در مورد موضوع سنگسار و اهمیت آن برای جنبش اسلام سیاسی٬ چپ سنتی بعد از این همه قتل و کشتار هنوز آنرا مهم نمیداند و کاری به این عرصه ندارد. نمیفهمد سنگسار و حجاب و زن ستیزی اجزا یک ایدئولوژی و سیاست اسلامی و اسلام سیاسی هستند. اگر کسی میخواهد درک ما از آزادی و آزادی بیان را محک بزند باید به این عرصه های مبارزه و جدال ما با جریانات اصلی راست از یک طرف و موضع راست چپ سنتی و سنگرهایی که فتح کرده ایم نگاه کند. باید چپی که اکنون جرات نمیکند آشکار به مقابله بپردازد اما رذیلانه و از موضع فرصت طلبی سعی میکند بدون نقد تفکرات ارتجاعی خود هنوز محق جلوه کند٬ نگاه کند و آن صف درهم ریخته را ببیند و بی تاثیری و حاشیه ای بودنش را و دلیل این فلاکت امروزش را نتیجه آن سیاستها بداند.
این نکات همگی درکی را نشان میدهد و از نظر ما این درک فراتر از مقوله آزادی و آزادی بیان و معیار آن است. این درک کمونیسم کارگری از سیاست٬ آزادی٬ حقوق انسان٬ حکومت آینده و کلا عرصه هایی است که هر کارگر و کمونیست انقلابی باید به آن مجهز شود. از نظر من کارگر و کمونیستی که چشمش را به سنگسار٬ اعدام٬ نقش اسلام سیاسی و ایدئولوژی اسلامی در این دوره٬ و حقوق زن و آزادیهای فردی و حقوق کودک و قدرت سیاسی و… ببندد و فقط کلمه آزادی و کارگر را تکرار کند من نه تنها پشیزی برای آن سیاست ارزش قایل نیستم بلکه در انسان بودن و شریف بودنش هم شک میکنم.
فراتر از این به قول منصور حکمت کارگری که با این گونه افراد مواجه میشود که بجز تکرار کلمه کارگر که گویا موضوع دیگری در جامعه نیست که به آن بپردازد باید به همان کارگر گفت مواظب کیف پولش باشد. این کلاهبرداری سیاسی دیگر رنگ و بو ندارد. یک عده چپ مالیخولیایی در فضای چهار دیواری خود زحمت اینرا به خود نمیدهند از پنجره اطاقشان بیرون را نگاه کنند و مشغول شکست دادن دشمن در ذهن خود هستند. اینها را باید به حال خودشان رها کرد. ما با سیاست و دنیایی چند وجهی و پیچیده و دشمنانی کارکشته مواجهیم و باید راه دیگری را برویم این راه نه تنها به این چپ سنتی و فرقه ای نزدیکمان نمیکند بلکه دوری ما از چپ سنتی و این درکهای مالیخولیایی نشانه موفقیت ما است. حزب کمونیست کارگری هرچقدر با سرعت از این چپ و دایره سیاست و ایدئولوژی آن دور شود به همان اندازه به یک کمونیسم اجتماعی و دخالت گر (کمونیسم کارگری) شکل میدهد٬ که به همه مسایل جامعه کاردارد و خود را مسئول میداند که جامعه را از شر نظام سرمایه داری نجات دهد. این نگرش هر کارگر کمونیستی است که تغییر جامعه را هدف خود قرار داده است. جنبش کمونیسم کارگری قبل از هرچیز بخشی از جنبش طبقه کارگر است که با این نگرش میخواهد کل جامعه را از این فلاکت نجات دهد و یک جامعه آزاد٬ مرفه و انسانی برپا کند. سوسیالیست و کارگری که از این سیستم فکری فاصله دارد نمیتواند به جایی برسد. هزار فداکاری و از خود گذشتگی داشته باشد نیروی طبقات دیگر میشود. تجربه تا کنونی اینرا بارها ثابت کرده است.
************