تحرکات ناسیونالیسم و رایزنی رضاپهلوی

هم رضا پهلوی و هم جریانات راست و ناسیونالیست با تشدیت تحریم ها، تحرک بیشتری بخود گرفته اند، همه در تدارک ایجاد بدیل ارتجاعی بر متن و به امید سوق یافتن ایران به سوی یک جامعه مستاصل و منتظر امداد غرب، فعالیت خود را افزایش داده اند. دخالت غرب در ایران یک فاکتور اساسی فعال شدن رضا پهلوی و جریانات و شخصیت های راست و ناسیونالست است. آلترناتیوی که کنفرانس بروکسل و همچنین رضا پهلوی در دیالوگ با جریانات ناسیونالیست و شخصیت های ملی مذهبی در تدارک آن هستند، تلاشی ارتجاعی است که بر متن فلاکت اقتصادی و موقعیتی که کارگران و مردم ایران را به آن رانده اند، صورت میگیرد. این جریانات تنها در شرایط بخطر افتادن مدنیت اجتماعی فعالیت خود را ممکن میدانند، چرا که فقر و تنگدستی، انفعال و انتظار، استیصال و بی افقی زمینه های تحرک این جریانات بیمایه را فراهم میکند. در قدم اول منتظرند فقر و نداری و تباهی که جمهوری اسلامی تحمیل کرده در اثر تحریمهای اقتصادی دوچندان شود. بلاتکلیفی، استیصال و انتظار به جامعه تسری یابد. سپس توهم و امید به دخالت غرب را دامن بزنند و آنوقت آلترناتیو ارتجاغی خود را در مقابل مردم قرار دهند، و با عنوان شورای ملی از زبان رضا پهلوی که غرب نیز حامی آن است، به جامعه ایران حقنه کنند. 
رضا پهلوی در جایگاه متحد کننده و زبان مشترک بخشی از جریانات راست و افراد ناسیونالست رو به جامعه ظاهر میشود و گفتگو و مصاحبه میکند.از منظر یک شخصیت سکولار و دمکرات با تعدادی دیگر از جریانات و شخصیت های راست وارد بحث و دیالوگ سیاسی میشود تا بلکه آنها را نیز جهت پیوستن به شورای ملی ایران که همان بدیل ارتجاعی مورد نظر کنفرانس بروکسل است، قانع و یا ترغیب نماید، با نماینده گانی از پارلمان های کشورهای اروپای تماس میگیرد و بعضا از طرف کمیسیونهای پارلمانی برای رایزنی دعوت میشود تا نشان دهد و یا دهند ارتباطاتی دارد و از این طریق توهم ایجاد نماید و همچنین اپوزیسیون و شخصیت های راست را راضی نماید.
وقتی آقای پهلوی به حرف می آید تازه متوجه میشوی این سکولار دمکرات، چگونه جدایی دین از دولت را برای خاطرجمع کردن آخوندها و مراجع مذهبی و بنفع دین تبلیغ و ارزیابی میکند، و در قالب آشتی ملی به تبرئه آنها میپردازد و غیر مستقیم جامعه را در آشتی ملی و عفو عمومی به چشم پوشی از جنایتی که صورت گرفته است، دعوت میکند.
وقتی از رضا پهلوی در مورد جنگ سوال میشود، مخالفت خود را با آن اعلام میکند. اما نه از زاویه تخریب و ویرانی و از هم پاشی مدنیت اجتماعی، نه از یک نگاه انسانی و مخالفت با بمب های که جامعه را به انهدام میکشاند و کشتاری که صورت میگیرد، بلکه استدلال میکند که مسئله فقط جایگزینی یک نظام سکولار به جای رژیم مذهبی نیست، مسئله روش رسیدن به آن نیز است و آن یعنی آشتی ملی و عفو عمومی که یکی از پایه های کلیدی این تغییر است و جنگ مانع آشتی ملی میداند. نگرانی ایشان از وقوع جنگ این است که نیروهای انتظامی را به دفاع از رژیم میکشاند و بعدا از ترس مردم ممکن است سر راست به شورای ملی که نام آلترناتیو ارتجاعی هنوز شکل نگرفته است، نپیوندند. تازه بعد از جنگ نیز آقای پهلوی نگران است که نکند این نیروها فکر کنند شامل آشتی ملی وعفو عمومی نمیشوند. لابد در حکومت آتی ایشان به مدافعان سختکوش مردم تبدیل خواهند شد. او میگوید منظور از نیروهای انتظامی بطور مشخص سپاه و بسیج و غیره است که راه در رو میخواهند و نباید احساس خطر و ناامنی از جانب مردم بکنند و باید به آینده خود امیدوار باشند و احساس نکنند که در فردای این نظام، جای در آینده این کشور ندارند. رضا پهلوی مخالف جنگ است. چون فکر میکند جنگ مانع از آشتی ملی است و سپاه و بسیج را میرماند. ایشان در هر حال میخواهند زمینه های آشتی ملی مورد نظرشان که بخشا تحویل گرفتن بدون تلفات و بدون محاکمه و داد خواست سپاه و بسیج و سایر نیروهای انتظامی است، مهیا نماید و در سایه آنها به دولت آشتی ملی خود جامه عمل بپوشاند، و امروز در تلاش است ماتریالی از طیف ناهمگونی از اشخاص و جریانات راست را جهت تحقق رویاهایش در آنروز آماده نماید.
ایشان مخالف جنگ است چون میترسد تمامیت ارضی ایران به خطر بیافتد. چرا که حفظ تمامیت ارضی را مهمترین مسئله و جزو تقدسات خود میداند و حاضر است بخاطر خفظ آن در کنار جمهوری اسلامی قرار کیرد و جمهوری اسلامی را بخاطر به خطر اندختن آن مورد شماتت قرار میدهد. تصور کنید این آلترناتیو ارتجاعی شکل کیرد و بطور تصادفی قدرت را در دست کیرد. چه کشتاری بین جریانات قومی و تمامیت ارضی خواهان و حافظان تقدس خاک ایران با کمترین اختلاف راه میافتد و جامعه را به چه قهقرای سوق میدهد. باید جلو آن را از همین امروز گرفت و جامعه را نسبت به خطر آن حساس کرد.
اینها بدون دخالت غرب در ایران کاره ای نیستند و نخواهند شد. هر پیام دوستانه امریکا و غرب به رژیم ایران محاسباتشان را به هم میزند، افقشان را کور و به یاس و انتظار تبدیل میکند و کعبه آمالشان را بهم میریزد. شکل دادن به چنین بدیل ارتجاعی، تماما در خدمت عقب راندن مبارزات کارگری و خواستها و مطالبات رادیکال در جامعه ایران است. این طرح ارتجاعی، هدف واحدی است که میخواهد زمین را در جامعه ایران بنفع بورژوازی داخلی و بین الملل شخم بزند و افکار عمومی را نسبت به آنان متوهم کند
. واقعیت این است حقنه کردن سناریوی لیبی به ایران بسیار مشکل است. اما خارج از هر اتفاقی، کشاندن ذهنیت جامعه به تکرار چنین سناریوی در ایران و تزریق آن توسط احزاب ناسیونالیست به جامعه، به اندازه کافی درد آور است و میتواند پروسه آگاهی و تشکل یابی کارگران و مردم فاقد سرمایه را به تاخیر بیندازد، مبارزه آزدیخواهانه کارگران و مردم معترض را بیشتر دچار وقفه کند و بر روند آن تاثیر منفی بگذارد و انتظار و انفعال جهت وقوع اتفاقاتی از این دست را حداقل برای دوره ای به ذهنیت مردم انتقال دهد. دیوار چین بین جامعه و افکار ناسیونالیستی وجود ندارد، طبقات دارا و نمایندگانشان در ایران و جریانات راست مدام در تکاپوی آن به هر دری میزنند تا حمایت مستقیم غرب را بگیرند. بویژه از طریق آماده نمودن افکار عمومی برای پذیرش و حمایت از دخالت امریکا و غرب و یا وقایعی نظیر آن هستند. چرا که اهدافشان تنها از این طریق قابل حصول و راه سهیم شدن خود را نیز در قدرت، در چنین حوادثی ممکن میدانند، نه در آگاهی و تشکل کارگران و یا مبارزات رادیکال اجتماعی، آگاهی و تشکل و رادکالیسم مبارزات اجتماعی مانع اساسی به کرسی نشاندن ایده و اهداف ارتجاعی این جریانات غیر مسئول و ممکن ترین راه جلوگیری از تحرکات و محدود کردن مانور آنها در شرایط متفاوت سیاسی است.
۲۰۱۲/۰۷/۱۹٫