سقوطی که آن را هیچ پایانی نیست! عبدالله مهتدی و صحیفه نعت منتظری

مقالهٔ عبدالله مهتدی در وصف کرامات «حسینعلی منتظری» فقط فاجعهٔ سیاه وقاحت و شناعت نیست، این طومار شوم مداحی در همان حال برای کل طیف رفرمیسم چپ ایران، برای همهٔ همراهان دیروز عبدالله، برای تمامی کسانی که روزی، روزگاری کاروان خشم و قهر و اعتراضات آزادی‌خواهانه و آرمان طلبانهٔ انسانی خود را به دار اعتقاد به عبدالله‌ها حلق آویز کرده‌اند، یک آینه تمام‌نمای عبرت و آموزش نیز هست. دربارهٔ دومی چند سطر پایین‌تر حرف می‌زنم اما پیش از آن ببینیم که عبدالله مهتدی چه گفته است، چه عوافریبی‌های زشت و چه وارونه‌بافی‌های کریه چندش باری را بر زبان خویش جاری ساخته است!

عبدالله مهتدی نیز بسان همپیوند سیاسی خویش شالگونی داغدار مرگ منتظری است و زبان به مدحت «فقیه عالیقدر» و «مرجع عظمای عالم تشیع» باز کرده است. او منتظری را مدافع راستین حقوق زندانیان سیاسی!! منتقد ولایت فقیه!! معترض به حاکمیت دولت اسلامی!! پای بند به معیارها و موازین متعالی بشری!! مجاهد راه دموکراسی!! شعله افروز آزادی‌ها و باورهای پاک انسانی!! پرچمدار ستیز علیه تبعیضات قومی!! معترض به هر گونه تبعیض جنسی!! مخالف زن ستیزی و تعدی به حریم حقوق زنان!! و صاحب بسیاری فضایل و کرامات عالیه دیگر معرفی کرده است. مهتدی در ستایش منتظری دست سروش‌ها، خاتمی‌ها، موسوی‌ها و همه مریدان و مقلدین صاحب نام او را از پشت بسته است. ماجرا چیست؟ او این اوصاف و سجایا را دربارهٔ چه کسی به هم می‌بافد؟

منتظری مدت ۱۰ سال تمام در قلهٔ قدرت دولت اسلامی سرمایه‌داری قرار داشته است. او در فاصله میان ۶۰ تا ۶۷ شاهد، صحه‌گذار و مدافع سرسخت کشتار ۲۰ هزار انسان آزادیخواه و مبارز و معترض به توحش رژیم اسلامی سرمایه بوده است، در تدوین و تنظیم منشور جنایت و خون و بشرکشی این رژیم زیر نام «قانون اساسی» نقش رئیس و مقام اول را داشته است. او خواستار خفه کردن هر نوع نفس کشیدن اعتراضی هر انسانی علیه زن‌ستیزی و سنگسار زنان یا پاشیدن اسید به صورت دختران بوده است. در لشکرکشی بربرمنشانهٔ ارتش خونریز جمهوری اسلامی به کردستان و بمباران و قتل عام سراسری ده‌ها هزار زن و کودک و پیر و جوان شهرها یا روستاهای کردستان نقش حکمران، سیاست‌گذار، مفتی، آمر و تأیید کننده داشته است. حجاب اجباری زنان، ساقط نمودن ۲۵ میلیون زن از ابتدایی‌ترین و نازل‌ترین حقوق انسانی با توافق و فتوا و نظارت کامل او صورت گرفته است. مفتی اعظم گسیل چندین میلیون انسان پیر و کودک و جوان به جبهه‌های جنگ جنایتکارانه میان دولت‌های ایران و عراق بوده است و رفتن هزاران کودک خردسال بر روی میادین مین با هدف هموارسازی راه تهاجم ارتش‌ها با توافق و تشجیع مکتبی وی انجام یافته است. آکنده شدن زندان‌ها، شکنجه‌گاه‌ها و سیاهچال‌های مرگ از ده‌ها هزار جوان آزاده و آزادیخواه و مخالف بربرمنشی دولت اسلامی سرمایه در برابر چشمان وی و با موافقت و دخالت وی روی داده است. کشتار مستمر کارگران، تبدیل کارخانه‌ها و همه مراکز کار و تولید به میدان تاخت و تاز اشرار سرمایه، خفه کردن هر جنب و جوش توده‌های کارگر، تحمیل فاجعه بارترین شکل گرسنگی و حقارت و ذلت بر ده‌ها میلیون نفوس طبقهٔ کارگر در برابر چشمان وی و توسط رژیم مطلوب و ایده‌آل او به وقوع پیوسته است. منتظری در قلهٔ قدرت دولتی بوده است که در زمینه زن‌کشی و کودک‌کشی و کارگرکشی و کشتار هر نوع آزادی و حقوق و حمام خون هر چه انسانی و انسانیت است شهرهٔ همه آفاق و ننگ همیشگی تاریخ است.

این را نیز همه می‌دانند که دولتمردان، نمایندگان، عمله و اکره  و مدافعان گوناگون نظام بردگی مزدی معمولاً بر سر چند و چون برنامه‌ریزی‌های نظم و اداره و حفظ این نظام، بر سر چگونگی مقابله با جنبش کارگری، چگونگی سرکوب اعتراضات توده‌های عاصی، چگونگی مقابله با تضادهای اندرونی حاد غیرقابل حل سرمایه و مانند اینها با هم کشمکش دارند. منتظری نیز در همین راستا با شرکای هار و درنده خود کم یا بیش اختلافاتی داشته است.

عبدالله مهتدی صحیفهٔ طولانی مداحی خود را نثار چنین فردی کرده است. چرا زیرا که او سالیان متمادی است برای ریزه‌خواری خوان قدرت در گوشه‌ای ولو حقیرترین زوایای ساختار دولت سرمایه حاضر است به هر خفتی تن دهد و به هر جنایتی دست یازد. عبدالله مهتدی مداحی منتظری را تلاشی برای باز کردن کوره‌راهی در دل اصلاح‌طلبان حکومتی، در دل خاتمی‌ها، موسوی‌ها، کروبی‌ها و خیل وقیح شرکا می‌بیند. او با طومار تکریم و تقدیس منتظری به اصلاح‌طلبان می‌گوید که از جنس آنها است، بسان آنها می‌اندیشد، امیدها و انتظاراتش عین آنان است، مثل همهٔ آنها خواستار تحکیم پایه‌های قدرت سرمایه است، برنامه‌ریزی نظم سیاسی و اقتصادی و مدنی سرمایه را به همان سیاق می‌خواهد که آنها می‌خواهند. مهتدی به اصلاح طلبان بانگ می‌زند که از پیشینه جعلی «چپ» بودن او چشم پوشند، گذشته‌ها گذشته است او از هر اصلاح‌طلبی اصلاح‌طلب‌تر است، گذشتهٔ او نیز به طور واقعی گذشتهٔ جلال طالبانی‌ها، مسعود بارزانی‌ها و شرکای دیگر آنهاست. عبدالله مهتدی در عریضه مدحیه خود به اصلاح‌طلبان می‌گوید که او در زمرهٔ اصلاح طلبان مؤمن کُرد است، طرفدارانی دارد، آدم‌هایی به حرف وی گوش می‌کنند، امکاناتی برای ترفندبازی و عوامفریبی دارد، سالیان درازی است که با همین سلاح‌ها کار کرده است و آدم‌ها را به دور خود جمع نموده است و اینک آماده است تا همه این تجارب، توانایی و ترفندبازی را برای استحکام پایه‌های قدرت جنبش سبز و سران اصلاحات به کار گیرد. عبدالله مهتدی اینها را می‌گوید و طبیعتاً اصلاح‌طلبان را انذار می‌دهد که خودش و مافیای همراهش شرکای بسیار مناسبی برای صدرنشینی قدرت سرمایه در کردستان هستند. او به کروبی و موسوی می‌گوید که صدر و ذیل خواست‌هایش کم یا بیش همان چیزهایی است که آنان زیر نام «حقوق قومها»!! اعلام داشته اند!!!

آرایش چهرهٔ یکی از قله‌نشینان حاکمیت گند و خون و توحش دینی سرمایه به صورت موجودی واجد کلیهٔ فضایل عالیهٔ انسانی و مدافع آزادی و حقوق و دموکراسی و رفع تب
یعضات جنسی و قومی و مانند این ها قرار است پیام روشن عبدالله مهتدی به اصلاح طلبان حکومتی برای اهداف بالا باشد و درست در همین جا است که ما به بخش دوم گفتگوی خود می‌رسیم. این بخش که آنچه عبدالله مهتدی و امثال وی می‌کنند آینهٔ عبرتی برای کل رفرمیسم چپ و بیش از همه انسانهای کارگر مبارز و معترضی است که سالیان متمادی به امثال مهتدی دل بسته‌ و نرد امید باخته‌اند. طیف احزاب و گروه‌های رفرمیسم چپ تاریخاً هر کاری کرده‌اند و تنها کاری که هیچ گاه، در هیچ میزانی انجام نداده‌اند مبارزه واقعی علیه سرمایه‌داری و برای الغای کار مزدی است. رژیم ستیزی فراطبقاتی بورژوایی، خودمختاری‌طلبی، امپریالیسم‌ ستیزی ناسیونالیستی، دموکراسی‌جویی، سندیکاسازی و سندیکالیسم و همه کارهای دیگری که کم و بیش برای همگان آشنا هستند. آنها در همه این میادین از طبقه کارگر و مخالفت با سرمایه‌داری حرف زده‌اند اما آنچه در عمل انجام داده‌اند هیچ چیز سوای به کجراه بردن مبارزه واقعی ضد سرمایه‌داری توده‌های کارگر، هموارسازی راه برای سوار شدن بر موج قدرت طبقه کارگر و خزیدن به عرش قدرت سرمایه چیز دیگری نبوده است. پیداست که آن ها بعضاً در همین گذر هزینه ها و تاوان ها زیاد یا بسیار زیادی نیز پرداخت کرده اند 

ما فعالین لغو کار مزدی در این گذر به وفور گفته‌ایم و نوشته‌ایم و من در اینجا قصد بازگویی هیچ نکته‌ای را ندارم. تکیه‌گاه سخن من اشاره به سرانجام رفرمیسم چپ یا حداقل بخشهایی از این طیف است. جمعیت عظیم کارگران کُرد باید و لازم است که در تاریخ گذشته خویش و به طور خاص ۳۰ سال اخیر خوب تعمق کنند. ما روزی به امثال عبدالله مهتدی اقتداء کردیم و جنگ خویش را که به حکم شرایط کار و معیشت و موقعیت طبقاتی‌مان یک جنگ واقعی و اجباری علیه سرمایه‌داری بود به دار زعامت عبدالله مهتدی‌ها حلق آویز کردیم و لاجرم به کجراه غلطیدیم. ما سالیان دراز در سنگرها با شور و صداقت و باور علیه دولتی که ساختار سیاسی و ارتش و نهاد برنامه‌ریزی و اعمال حاکمیت سرمایه بود – دولتی که منتظری‌ها در قلهٔ آن قرار داشته‌اند – پیکار کردیم و اینک همان عبدالله‌ها را در پشت تریبونی می‌بینیم که تریبون جنبش ارتجاعی و کارگرکش اصلاحات و ستایش‌پرداز روده دراز آمران عظیم‌ترین حمام خون‌های دیروز علیه کارگران  کُرد  و همه ایران هستند. آنچه مهتدی و شرکایش اینگونه از آن چون سکویی برای جهش به قدرت سود می‌جویند، جریان اعتراض و خیزش و جنگی بود که ما علیه همین حکومت آدمکش با رنج و خون و جانفشانی آرمان‌جویانهٔ خود برپا ساختیم، گرچه در آن سال ها ما بر کسر و کمبودهای اساسی آن نوع مبارزه واقف نبودیم. اما برای نقد ریشه‌ای ضد کار مزدی اشتباهات پیشین بسیار دیر شده است. وقت آن است که گذشته خود را خانه تکانی کنیم، راه مبارزه خود را نه فقط از مهتدی، بلکه از همهٔ مهتدی‌ها جدا کنیم. باید با دیدگان باز و آگاه کارگری به اطراف خود نظر اندازیم و ببینیم که چگونه این نوع آدم‌ها و «رهبران» تمامی هم و غمشان یافتن جایی در ماشین دولتی سرمایه حتی در سطح شهردار، فرماندار و استاندار منطقه کردستان است. ما کارگران صد، صد و در مقیاس سراسری و جهانی هزار، هزار و میلیون میلیون کشته داده‌ایم و نابود شده‌ایم، ما نابودی استثمار و آرمان عینی رهایی واقعی انسان را دنبال می‌کردیم اما سران رفرمیسم چپ همه صدر و ذیل آرمانشان این بوده است که نوع دیگری از برنامه ریزی و حاکمیت سرمایه را بر ما تحمیل کنند. دردناک تر از همه این است که انسان‌های ساده دل نبینند که مهتدی‌ها در دوران اوج درخشش خود در دههٔ ۶۰ هم کم و بیش از جنس همین امروزشان بوده اند. شرایط عوض شده است و آنان نیز آنچه را دیروز به زبانی دیگر بیان می کردند و در راهی دیگر می جستند امروز با زبانی دیگر ابراز می دارند و با راهکارهایی دیگر جستجو می‌کنند.

منکر این نیستم که انسان‌ها در طول تاریخ تغییر می‌یابند، دامنهٔ این تغییر می‌تواند بسیار زیاد باشد، در این جا هیچ شکی نیست، این یک حکم کلی است اما این حکم کلی نباید ما را از این حقیقت دور سازد که مهتدی و مهتدی‌های دیروز با کم و بیش تفاوت‌هایی از سنخ همین منتظری و عبدالله امروز بوده‌اند.

چه بسا کسانی یا جریاناتی از رفقای دیروز عبدالله مهتدی – امثال علیزاده‌ها و دوستانشان – با اختیار کردن سکوتی معنی‌دار، صحه‌گذار مواضع امروزی عبدالله ها باشند. این احتمال واقعی باشد یا نباشد، یک چیز روشن است. احزاب و محافل و نیروهای طیف رفرمیسم چپ، اهل هر اعتراضی بوده‌اند یا هر مبارزه‌ای کرده‌اند، هیچ گاه در جبههٔ واقعی جنگ علیه سرمایه و اساس سرمایه‌داری نبوده‌اند. آنان در نهایت جایگزینی شکلی از برنامه‌ریزی کار و تولید و سیاست سرمایه‌داری با شکلی دیگر را دنبال می‌کرده‌اند، آنان دموکراسی و آزادی و حتی برابری و رفع تبعیضات و نفی استثمار را هم در شکلی از برنامه‌ریزی و استیلای همین نظام جستجو کرده و می‌کنند. آنان که چنین هستند و چنین می‌اندیشند و چنین اندیشه‌هایی را پراتیک می‌سازند، بسیار طبیعی است که به سرنوشت عبدالله‌ها دچار آیند. فرجام کار عبدالله‌ها باید برای ما درس عبرتی باشد، هیچ عاقلانه نیست که نسل‌های متوالی طبقهٔ ما – طبقهٔ بردگان مزدی – پیاده نظام زبون احزاب و گروه‌هایی باشند که با همه تفاوت‌ها و تمایزاتشان در مجموع از سنخ جریانات متبوع مهتدی‌ها هستند.

فرهاد