دیدگاه متضاد چپ سنتی و کمونیزم کارگری در نقد لیبرالیزم , در حاشیه برچسب زنی حبیب بکتاش

مقدمه اول:

چپ سنتی دچار مشکلات درمان ناشدنی فرهنگی و سیاسی بود و به همین خاطر در باتلاق جهان سومی هم ماند و هم جامعه را نگه داشت. از میان این مشکلات، یکیش همین فرهنگ برچسب زنی بود. فرهنگ برچسب زنی ، بخشی از متد شانتاژ سیاسی است. مخالف را بدون کاویدن علمی به کفری متهم می کند و هوار می کشد و خلایق را می شوراند! البته تاریخا این صحنه ها ، حتی به گرد معرکه گیران قدیم یا روضه خوانان امام حسین هم نمی رسد و مشتری جمع نمی شود. منتهی جامعه را از هر چه چپ است متنفر می کند که کرده است و نتیجه اش هم این بود و هست که راست سیاسی از این بیگانگی چپ سنتی برای خودش آبروی سیاسی می خرد و بر خر مراد سوار می ماند!

یکی از همین برچسبها، اینست که مخالف را “لیبرال” و “بورژوا” بنامند! مخالفی که عمدتا از درون کمپ خودی انتخاب می شود. اینهم کمدی تراژدی است که چپ سنتی کمتر توانسته حتی اندیشه های راست را و سیاستمداران راست را مستقیم مورد حمله قرار دهد. بجایش تا دلتان بخواند تاریخ چپ سنتی ، تاریخ برچسب زدن به خودیهاست و “محکوم کردن” کفر خودیها!

ادبیات چپ سنتی را که بکاوید، لیبرال خودش از بدترین فحشهاست! چپی که اساسا مدرنیته و جایگاه لیبرالیزم و زاویه ای که مارکس با آن داشت نفهمیده بود و نفهمیده بلکه لیبرالیزم را آن کفر نهائی می داند که همیشه درون اذهان رفیق بغل دستی یکجوری رخنه می کند و اون “متفکر چپ” شب و روزش را می گذارد تا مگر با اورادی، فتنه اون شیطان یعنی لیبرال را از تن رفیق بغل دستیش یا بیرون بکشد یا اون رفیق را همراه فتنه لیبرال به دره “بورژوازی” پرتاب نموده، دون کیشوت وار ندای پیروزی سر دهد! این صحنه را که گفتم، همه دوستان که به تاریخ چپ اگاهی دارند بسیار دیده اند.

مقدمه دوم:

نقدهای من وقتی به لنینیزم شروع شد، هم حزبی و بیرون حزبی و ضد حزبی همه “توافق” داشتند که من دنبال ادبیات جنگ سردی افتاده ام! تلاشها انجام شد که ثابت شود که این کافر از خودیها نیست و به جبهه دشمن پیوسته! حتی پاسدار بوده ام و اسنادش دستشانست! (۱). دوره بعد، وقتی به “کمپین برهنگی” نقد کردم، عده ای برچسب “ملی مذهبی” به من زدند و هوادار سنگسار!(۲). جلوتر رفتیم و دیدیم که حریف ما را به “لیبرال” و “بورژوازی” هم متهم فرمود! این البته همان فرهنگ برچسب زنی است که چون توان فکری تحلیل منطقی را دارا نیست، به چسباندن “لیبرال” می خواهد همان صحرای کربلا را بیاد خلائق بیاورد و با هیاهو چیزی را که نمی شود ، به کرسی بنشاند! اما چرا؟ اینبار این کافر چه مرتکب شده؟ جرم ظاهرا اینست که گفته ام که معیار آزادی بیان، نمی تواند “کمونیستها” باشد! خود کمونیستها هم باید با این معیار سنجیده شوند(۳)

اینجاست که حبیب بکتاش که قبلا مقاله در رد وجود آزادی بدون قید و شرط بیان نوشته بود و اثبات کرده بود که این مقوله “فقط در سوسیالیزم” محقق می شود که در دیدگاه چپ سنتی همان بهشت مسلمانان است و تا آخر زمان نشود ، دنیا فقط قرار است تیره و تارتر شود، حالا پرچمدار مبارزه با لیبرالیزم در شکل “سعید صالحی نیا” است!(۴). تا اینجای داستانرا داشته باشید تا برویم جلوتر و ماجرا را دقیقتر بکاویم!

(۱)متد حبیب بکتاش در اثبات “درک لیبرال و بورژوا” توسط سعید صالحی نیا(۴)

حبیب بکتاش، وقت ندارد البته به بحثهای من در موضوع معیار آزادی بیان و معیارش مستقیم برسد. لذا ترجیح می دهد برود سراغ یکی دو جمله من در فیسبوک و توی همان صحنه، یک مینی مقاله نوشته با این تیتر “درک لیبرال” و متد برجسب زنی را تکرار کند و شاید هم فکر می کند کار به این راحتیهاست! همانطور که شاید همفکرانش در ماجرای نقد لنینیزم و “جنبش برهنگی” فکر می کردند که همه می دانیم خیالی خام بود و من همچنان از سنگر کمونیزم کارگری ایستاده ام و به “اردوی مقابل” و جنگ سردیها عقب ننشسته ام و شاید این بیشتر کلافه کننده و عذاب آور است برای این عده قلیل و فقط به همین مینی مقاله ها دل خوش کرده اند!

حبیب بکتاش از نقد من به درک مارکس در موضوع رابطه آزادی و درک طبقاتی و اشاره به مقاله “در باره مسئله یهود” به این کشف نائل شده که من “لیبرال” هستم و هوادار بورژوازی! در ذهن ایشان فقط می توان یا کنار مارکس ایستاد یا کنار لیبرالها و چون لیبرالها کافر هستند، ایشان پرچم ضد کفر(ضد سعید صالحی نیا) را برافراشته و فکر می کند به همین سادگی، ماری بکشد و خلائق را قانع کند که مار است! این عمق متد بکتاش!

(۲) درک من از لیبرالیزم و رابطه اش با مارکس و کمونیزم کارگری

خواننده هائی که با آثار من آشنا هستند، دیده اند که مدتهاست نقدهائی به لیبرالیزم و سیاستهایش نوشته ام.(۵و۶) البته تا همین چند روز پیش از حبیب بکتاش نقدی در موضوع لیبرالیزم ندیده بودم تا اینکه ایشان برای اولین بار، لیبرالیزم را زیر پوست من پیدا کرد و افشا!

از نقدهای من به لیبرالیزم، از ۳۳ سال فعالیتم در جبهه کمونیزم و سوسیالیزم و از فعالیتهایم در حزب کمونیست کارگری ایران  و مبارزه برای آزادی، برابری و حکومت کارگری که بگذریم، از سکوت حبیب بکتاش در نقد لیبرالیزم هم تا همین دیروز چشم بپوشیم، اجازه بدهید نظرم را در مورد چپ و نقدش به لیبرالیزم اینجا فرموله کنم:

الف: چپ سنتی و توده ایستی، از موضع جهان سومی و ضد مدرنیته با لیبرالیزم مواجه می شد. لیبرالیزم را بدتر از “بورژوازی ضد امپریالیستی” می دانست و تاریخا بر علیه لیبرالیزم “غربی” سنگر سیاسی و ایدئولوژیک ساخته بود. کوهی از ادبیات “ضد لیبرالی” از این افق دید در تاریخ چپ وجود دارد.

ب: مارکس و پایگاهش را من درون فرهنگ مدرنیته می یابم که ناقد لیبرالیزم است، نه از موضع ضد مدرنیته، بلکه از موضع ناقص بودن آن. از موضع جلوتر از لیبرالیزم، مارکس ایستاده. در حالیکه چپ سنتی و توده ایستی، تضادش با لیبرالیزم ، تضادی ضد غربی است.

ج: نزدیکیهای بسیاری بین مارکس و لیبرالیزم وجود دارد. هردوی این تئوریها ریشه در مدرنیته دارند. هردو انسانگرا هستند، فرق این دو اینست که یکی انسانگرائیش درون نظام سرمایه است و دیگری انسانگرائیش در نقد سرمایه داری.

د: مارکس، نقدش به لیبرالیزم و مفهوم آزادی، نقدی صلبی است. آزادی را با طبقاتی بودنش، از آزادی ادعائی لیبرالیزم که روی کاغذ “غیر طبقاتی” است، جدا می داند. مارکس سمت جنبه طبقاتی بودن آزادی و آزادی بیان می ایستد و همانطور که تاکیید کرده ام نتیجه منطقی احکامش این می شود که لنین در عمل پیاده می کند و آزادی بیان مخالف را تحت تئوری “طبقاتی بودن”، محکوم اعلام می کند.

ه: از دید من ، کمونیزم کارگری از نقد مارکس به درک لیبرال جلوتر است. نه تنها نقدی است صلبی و به وجه طبقاتی آزادی و آزادی بیان اشراف دارد، بلکه به آن متوقف نشده و وجه اثباتی آزادی بیان را که پاسخی است به وضعیت آزادی در جامعه طبقاتی، توصیه می دهد. آزادی بیان و آزادی را از طبقه جدا می کند و به انسان وصل می کند. این به جهت تئوریک تنها راهی است که بشود پایگاه آزادی بدون قید و شرط بیان را روشن کرد و توضیح داد که چرا در برنامه حزب ما، آزادی بدون قید و شرط بیان به “جامعه بی طبقه” محول و موکول نیست! چیزی که حبیب بکتاش در مقاله اش قبلا منکر شده بود!(۷)

اینجا خلاصه می کنم که بحث من در موضوع آزادی بدون قید و شرط بیان، دقیقا همان نگاهی است که در برنامه حزب ما ویش تاکیید شده. آزادی بدون قید و سرط بیان را ما به جامعه بی طبقه موکول نمی دانیم. درک مارکس دقیقا اینطور بود. درک “طبقاتی” از آزادی بیان و آزادی، نتیجه منطقیش رد کردن آزادی است در جامعه طبقاتی. دقیقا همان درکی که حبیب بکتاش دارد!

همینطور، تاکیید می کنم که من درک لیبرال را از آزادی و آزادی بیان بسیار عقب می دانم چرا که این درک، آزادی را بطور عموم ، درون جامعه سرمایه داری امکان پذیر می داند. آزادی را با آزادی داد و ستد و آزادی سود، گره می زند. این ربطی به مواضع من نداشته و ندارد. برچسبی است که حبیب بکتاش به سویم پرتاب می کند تا صحنه کربلایش تکمیل شود! فکر می کنم این تاکتیکش اتفاقا ربطی به متد منصور حکمت در نقد مخالف نداشته و ندارد!

(۳)بالاخره ماجرا از کجا شروع شد؟!

اگر حبیب بکتاش نمی تواند در موضوع آزادی بیان و معیارش و نقد من به نادر بکتاش، بطور مستقل وارد شود و از ادعای نادر بکتاش مستقیم دفاع کند چه باک؟! حداقل آتش جانبی می تواند بگشاید، و با لیبرال خواندن سعید صالحی نیا، خواننده را به یاد کمپینهای توده ایها بر علیه آزادیخواهان بیندازد!

من فکر می کنم که سنت کمونیزم کارگری از این متدها بسیار جلوتر است. این سنتها را ما خوب می شناسیم. برچسب زنی و پرتاب کلمات کفر آمیزی مثل لیبرال و “بورژوا” به رفیق بغل دستی، کار منصور حکمت و سنتش نبوده و نیست.

آدم اگر حرف حسابی دارد مستقیما می زند. منطق می آورد. دوران تکفیر کردنها و مینی مقاله نوشتن و وزنه سنگین را بلند نگرده ، کوبیدن بر طبل پیروزی؟ راستش بیشتر مضحک است. دنیای دیگریست! اون متدها کهنه اند!

گفتم و تکرار می کنم که آزادی بیان، برابری طلبی و حتی سوسیالیزم را نباید با کمونیستها معیار بندی کرد. برعکس خود کمونیستها را عیارشانرا باید با اینها سنجید. کمونیستها تافته جدابافته ای از جامعه نیستند و اگر مدعیند بیایند با همین معیارهای آزادیخواهی و برابری طلبی سنجیده شوند. به همین سادگی! مارکس و مقالاتش و نقدش به دنیا و لیبرالیزم و حمایت از لنینیزم، پیشکش!

منابع دیگر:

(۱)سعید صالحی نیا: یکسال و نیم بعد از شروع نقد لنینیزم از موضع کمونیزم کارگری

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=33542

(۲) جلیل جلیلی: ”مورچه و سنگسار“

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/40-hamid-t/8980-morochevasangsar3feb11.html

(۳) سعید صالحی نیا: پاسخ من به سوال رابطه معیار، آزادی، آزادی بیان و آزادی کمونیستها

http://www.rowzane.com/index.php/vije/177-1391-04-27-18-09-19/10490-b

(۴)حبیب بکتاش: درک لیبرالی و بورژوائی آقای سعید صالحی نیا از مقوله آزادی

http://www.rowzane.com/index.php/vije/177-1391-04-27-18-09-19/10519-1391-04-28-05-40-49

(۵) سعید صالحی نیا: کمونیزم کارگری و” مانیفست لیبرال” دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال(بخش اول)

http://www.rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/147–q-q-

(۶)سعید صالحی نیا: کمونیزم کارگری و “مانیفست لیبرال” دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاههای ایران (بخش دوم)

http://www.rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/267-131209saeed-s

(۷) حبیب بکتاش: آزادی بیان مطلق، بی قید و شرط، یا محدود؟

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/165-1391-01-05-19-49-03/9571-b

(۸)زهره مهرجو: “پاسخی کوتاه به نادر بکتاش در رابطه با آزادی بیان”

http://www.rowzane.com/index.php/vije/177-1391-04-27-18-09-19/10525-1391-04-28-16-29-04

(۹)سعید صالحی نیا: آزادی بی قید و شرط بیان، قانون، اخلاق و ریاضی انتخاب طبیعی سری بحثهای پایه ای

http://www.rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/10194-1391-03-26-18-47-03

(۱۰)سعید صالحی نیا: در دفاع از برنامه حزب کمونیست کارگری ایران در موضوع آزادی بدون قید و شرط بیان در حاشیه نظرات غیر قطعی رفیق حبیب بکتاش

http://www.rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/9616–q-q