اعتراضات اخیر،حال و دورنمای آینده

با نگاهی  کوتاه به وقایع و رویدادهای  روزها و ماه های اخیر، و  عکس العمل و موضع گیری های جریانات  مختلف از راست ترین تا چپ ترین آنها در قبال این اتفاقات، بر ما روشن خواهد  شد با و جودی که جریان اصلاح طلب حکومتی کنترل نسبی بر آن حرکت دارد که آنهم ذلایل خاص خود را داراست.

از یکسو به برکت مدیای غرب و احزاب و سازمانهای باصطلاح “اپوزیسیون” راست و بعضا چپ نما،و از سوی دیگر ضعف و فقدان وجود یک آلترناتیو سوسیالیستی کارگری اجتماعی در تقابل با گرایش لیبرالی مسلط بر این جنبش است. روند روبه رشد رادیکالیزم در داخل این جنبش و ناتوانی اصلاح طلبان حکومتی در جواب دادن به خواست ها و مطالبات معترضان،می رود تا تمامی محاسبات بورژوازی درونی وخارجی را برهم بزند.

جنبشی که بعد  از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ به راه افتاد برخلاف نظریه پردازان لیبرال، علت اساسی آن را نباید در کودتای انتخاباتی جناح اصول گرا و سپاه پاسدارن و عدم انتخاب موسوی در صندوق های رای جست جو کرد. بلکه بایستی تاریخ۳۰ ساله حاکمیت رژیم اسلامی را ورق زد. زمانی که این رژیم اسلامی به قدرت دست یافت، شوراهای کارگران در کارخانه و محلات منحل و سرکوب شدند،هزاران مبارز کمونیست و آزادیخواه به جوخه های اعدام سپرده شدند، با انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها به تصفیه این مکان آموزشی که از مکانهای پرورش کادرها و نیروهای چپ و کمونیست محسوب می شد،دست زدند، با حمله به کردستان و ترکمن صحرا ،نهادها و تشکل های توده ای رامورد یورش قرار دادند، همه این اعمال همزمان بود با جنگ ارتجاعی ایران و عراق، به عبارتی  این جنگ خانمان سوز خارجی بهانه ای شد برای سرکوب نیروهای مخالف در داخل. و با نوشیدن جام زهر خمینی در سال ۱۳۶۸ هزاران نفر از زندانین سیاسی قتل عام شدند. تمامی این سال ها همزمان بود با افزایش فقر و فلاکت و بیکاری عده کثیری که از جنگ بازگشته بودند. در دوران ۸ سال ریاست جمهوری رفسنجانی ، اجرای سیاستهای نئولیبرالی دیکته شده از جانب نهاد های بین المللی اقتصادی همراه با ادامه سرکوب ها و خفقان سیاسی، سر لوحه دستور کار دولت قرار گرفت. ریاست جمهوری خاتمی نیز که با هدف مهار جنبش های توده ای و ایجاد بذر توهم نسبت به ادامه حاکمیت نظام، و ادامه سیاستهای اقتصادی که در دوران رفسنجانی آغاز شده بود، به انجام رسید. در این دوران می توان به سرکوب های خونین ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و قتل های زنجیره ای اشاره نمود.

در حالی که روئسای جمهور قبلی رسالت خود  را که همانا حفظ تمامیت نظام اسلامی بود، به انجام رساندند نیاز به جایگزینی مهره دیگری که مطابق با اقتصاد در حال قبضه توسط سپاه پاسداران،و انجام وظیفه سرکوب اعتراضات و خیزشهای مردمی،محسوس گشت، احمدی نژاد را از صندوق انتخاباتی بیرون کشیدند. از همین رو در نتیجه سیاست های خانمان برانداز روئسای جمهور قبلی، که بجز افزایش بدون مرزفقر، بیکارسازی های فزاینده در نتیجه سیاست خصوصی سازی ها،کاهش حقوق مزد بگیران، افزایش بیرویه تورم، گرانی لجام گسیخته، همراه با رشد مصائب اجتماعی تن فروشی، اعتیاد، کودکان خیابانی و هزار و یک مصیبت و بلای دیگر، همراه نداشت، بذر انزجار عمومی ناشی از زندگی فلاکت بارشان کاشته شد. با انحصار قدرت در اختیار سپاه پاسداران معیشت فلاکت بار توده های کارگرو زحمتکش ابعاد وسیع تری یافت و تعرضات بورژوازی به سفره بی رونق طبقه کارگر دامنه گسترده تری به خود گرفت . این در شرایط است که ما شاهد دهها و صدها اعتراض و اعتصاب کارگری  در اقصا نقاط ایران هستیم، دانشگاه ها به میدان اعتراض علیه جمهوری اسلامی بدل می شوند، زنان حق طلب با مطرح کردن خواستهای بر حق خود به میدان می آیند،و… . و این تحت شرایطی صورت می گیرد که ماشین سرکوب و دیوار اختناق رژیم اسلامی، همچنان به مثابه سدی در مقابل رشد این جنبشهای اجتماعی با سرعتی رشد یابنده همچنان به حیات خود ادامه می دهد.

مضافا این  که دولت اسلامی علاوه بر بحرانهای داخلی  با بحران های بین المللی گریبان گیر است.مسئله هسته ای و تحریم های اقتصادی آمریکا و غرب میدان مانور را از جمهوری اسلامی محدود کرده است. انعکاس اخبار و گزارشات مربوط به سرکوب و اختناق سیاسی در داخل بیش از همیشه چهره جمهوری اسلامی را نزد افکار عمومی جهانی رسوا ساخته و زمینه های افزایش انزجار عمومی را در خارج فراهم آورده است.

این وضعیت  باعث تعمیق تضادهای میان جناح های  رنگارنگ رژیم اسلامی می شود،اگر جناح موسوم به اصلاح طلب و سپاه پاسداران از یک طرف بر سرتصاحب اضافه ارزش تولید شده توسط طبقه کارگرسر ستیز دارند و جنگ گرگها بر سر میش است ، از طرف دیگر همان گونه که بارها خود نیز به این حقیقت اذعان داشته اند  بر سر راههای برون رفت از بحرانهای دامنگیر سرمایه داری اسلامی و حفظ موجودیت این نظام استثمارگر اختلاف دارند.

در بطن  چنین اوضاع و احوالی است که نمایش  انتخابات ریاست جمهوری را تدارک می بینند. در این نمایش با سمپاشی افکار  عمومی با استفاده از امکانات مادی عظیم و وسایل ارتباط جمعی غولپیکری که در اختیار دارند در صدد برمی آیند که مردم را به پای صندوق های رای بکشانند تا از اینطریق به نظام استثمارگرخود مشروعیت بخشند.اما بنا به منافع نظام اسلامی نتایج انتخابات برعکس می شود و همین امر بهانه ای می شود تا نفرت و انزجار ۳۰ ساله در گلو خفه شده، منفجر و آزاد گردد.از اینرو بایستی ادله اساسی رویدادهای اخیر را در شرایط مشقت بار اقتصادی،سیاسی و اجتماعی ای جست که ۳۰ سال است رژِیم سرکوبگر اسلامی برای توده های مردم فراهم ساخته است نه در لابه لای اظهارات و بیانات نمایندگان این یا آن جناح رژِیم.

همانطور که تاریخ نشان داده است در چنین شر
ایطی بورژوازی خواهد کوشید تا کنترل اعتراضات را به دست بگیرد و با منافع خود همسو سازد و از جهت حقیقی خود که همانا ضدیت با کلیت نظام حاکم است منحرف سازد. در وقایع پس از انتخابات نیز شکل گیری گرایش موسوم به موج سبز بازتاب چنین ضروررتی بورژوائی بود. موسوی،خاتمی و دیگر رهبران این جریان از همان اوایل به مردم توصیه می کردند که از دادن شعارهای ساختار شکن امتناع ورزند که این نیز خود انعکاس روند رادیکالیزه شدن شعارها و خواستهای معترضین بود. که بر تن حافظان دیروز و امروز نظام اسلامی لرزه می افکند. زیرا دیگر محتوای شعارها و خواستها از شعار ارتجاعی “الله اکبر” برپشت بام ها”رای من را پس بگیر” و “یا حسن،میر حسین” فراتر رفته بود. دیگر شعارها “مرگ بر دیکتاتور” زندانی سیاسی آزاد باید گردد” و”مرگ بر جمهوری اسلامی” از صفوف تظاهر کنندگان طنین انداز می شد.

“ایده های حاکم در هر عصری ایده های طبقه حاکم است. یعنی طبقه ای که نیروی مادی جامعه است در عین حال نیروی معنوی جامعه نیز است.طبقه ای که وسایل تولید مادی را در اختیار دارد مهار وسایل تولید معنوی را نیز در دست دارد.(مارکس_ایده ائولوژیِ آلمانی) بورژوازی همانطور که در سال ۱۳۵۷ از تمامی ظرفیت های خود بهره جست تا مسیر انقلاب را به سمت منافع خود منحرف سازد امروز نیز همانطور که شاهد هستیم از تمامی پتانسیل خود برای جلوگیری از به وقوع پیوستن انقلاب اجتماعی بهره می جوید. از رسانه های خبری طبقه حاکم جهانی bbcو voaگرفته تا فشارهای اقتصادی،سیاسی و دیپلوماتیک دول غربی در خدمت نیل به این هدف قرار دارد. از ترفندهای بورژوازی در چنین شرایطی پاشیدن خاک به چشم توده هاست اذهان عمومی را از زندگی واقعی خود منحرف سازند به عنوان مثال پس مردن “آیت الله منتظری” ویا پاره کردن عکس خمینی کمپینی تبلیغی عظیمی از جانب جناح های درگیر به راه افتاد که گذشته از تحلیل مشخص همین هدف را بطور کلی تعقیب می کند و تبعا نباید به دام چنین فریبکاری هائی افتاد. ناسیونالیستهائی نیز که منافع خود را در این می بینند تمامی امکانات خود را در خدمت گرایش “سبز” قرار داده اند که این خود در یکسو از ماهیت طبقاتی شان و در سوی دیگر از سردرگمی، شکست استرتژِیک وبی افقی آنان سرچشمه می گیرد.رقص و پایکوبی ناسیونالیسم کرد و به طور کلی دست به دامان موسوی، منتظری وکروبی و دیگر رهبران جناح اصلاح طلب حکومتی شدن خود بازتاب چنین شرایطی است.

سه بدیل در برابر این جنبش و جنبش آتی قرار دارد:(۱)یا جناح حاکم ،سپاه پاسداران و قدرت اقتصادی،سیاسی و امنیتی آن چیره می گردد، مردم سرکوب می شوند،جناح اصلاح طلب خلع قدرت و قلع و قمع و قدرت سیاسی کاملا یکدست می شود. (۲)و یا گرایش لیبرالی بورژوازی درونی و اپوزیسیون در خارج با حمایت دول امپریالیستی غربی کنترل اعتراضات تودها را بدست گرفته و موفق به شکست جمهوری اسلامی می شوند. (۳)اما سومین آلترناتیوی که در برابر ما قرار دارد بدیل اجتماعی سوسیالیستی طبقه کارگر آگاه و متشکل در سازمانهای طبقاتی و سیاسی خود است.

(۱)رژیم اسلامی نشان داده است که از پتانسیل و امکانات سرکوب بالایی برخوردار است اما انچه مسلم است این است که ” با چاقو همه کار توان کرد جز این که بر آن نشست”.همانطور که امروز هم نشانه هایی از رانده شدن جناح اصلاح طلب حکومتی از قدرت و قبضه آن از جانب سپاه پاسداران دیده می شود. چنین امکانی بعید به نظر نمی رسد. در این صورت دیکتاتوری مجتمع نظامی _صنعتی سپاه پاسداران چهره کریه خود را عریان تر از همیشه خواهد کرد. تعرض بورژوازی به سطح معیشت طبقه کارگر و توده های زحمتکش دامنه باز هم وسیعتری به خود می گیرد و سطح زندگی توده های مردم از این هم که هست نازل تر می گردد. شایان ذکر است این نتیجه گیری به هیچ وجه راه سازش را رد نمی کند. (۲)اما در صورت مسلط شدن آلترناتیو لیبرالی و تشکیل دولت مطابق با الگوی کشورهای معظم امپریالیستی ، سیاست های اقتصادی نئولیبرالی دیکته شده از طرف سازمان تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول که در همه جای دنیا از آمریکای لاتین گرفته تا شرق آسیا بجز خانه خرابی و فلاکت طبقات کارگر و زحمتکش چیز دیگری را به ارمغان نیاورده است با سرعت هر چه بیشتر به اجرا در خواهد آمد.و عمر جمهوری اسلامی دیگری را ۳۰ سال تضمین خواهد کرد.(۳) بدیل دیگری که در تقابل با با مجتمع نظامی_صنعتی سپاه پاسداران و لیبرالیسم بورژوائی به طور کلی می ایستد آلترناتیو رادیکال سوسیالیستی طبقه کارگر است که منافع پرولتاریای انقلابی را جدای از جناحهای رنگارنگ بورژوازی نمایندگی می کند. با نگاهی به تاریخ ۱۰۰ سال گذشته ایران اگر در یکسو ملی_مذهبی ها و در طرف دیگر لیبرالیسم ایرانی به عنوان نمایندگان طبقات بالا و متوسط قرار داشته اند در سوی دیگر همیشه چپ ها به عنوان وزنه ای در تقابل با این نیروهای ارتجاعی و بورژوائی قرار داشته اند. پس از یک دوره رکود جریان چپ در سال ۱۳۸۲ و پس از شکست اصلاح طلبان حکومتی به رهبری خاتمی و عجز آنان در تحقق بخشیدن به خواست ها و مطالبات مردم و حتی وعده وعیدهای سر خرمن خود ، نشانه های رشد دوباره حرکت سوسیالیستی در داخل جنبش های اجتماعی سر براوردند. در این سالها ما شاهد افزایش مبارزات روزمره کارگران برای افزایش دستمزد، علیه بیکارسازی ها و دیگر مطالبات بر حق کارگران بودیم، در دل این اوضاع تشکل های کارگری شکل گرفتند و گرایش سوسیالیستی در داخل جنبش کار
گری نفوذ قابل توجهی پیدا کرد. دانشگاهها نیز شاهد رشد گرایشات چپ بود.رشد جنبش کارگری در سال های اخیر شرایطی را ایجاد کرده است که بر بستر این اوضاع چپ رادیکال و گرایش کمونیستی داخل جنبش های اجتماعی موجود موقعیت خود را بیش از پیش تحکیم کند. از اینرو در شرایط توازن قوای کنونی جامعه، جریان کمونیستی این امکان را داراست که به عنوان یک نیروی تاثیرگذار قد علم کند. برخورد مارکسیستی به جنبش اخیر موضعی فعال است. شکل گیری صف سوم در مقابل گرایشات دیگر و تغییر شعارها و مطالبات به خواستهایی که از زندگی عینی خود توده های کارگر و زحمتکش نشات گرفته باشد،است. با وجودی که گرایش لیبرالی از ظرفیت ها و امکانات فراوانی برای ایجاد توهم و تحمیق توده ها برخوردار است اما روند رادیکالیزاسیون تدریجی جنبش اعتراضی اخیر،نشاندهنده این واقعیت است که گرایش لیبرالی بنا به ماهیت طبقاتی خود از پاسخ گوئی به خواست های برحق مردم معترض عاجز است.

اینجاست که فرصت برای نیروهای چپ و کمونیست فراهم می گردد تا خواست ها و مطالبات رادیکال را توده گیر کنند. بنا به موقعیت اقتصادی طبقه کارگر در درون مناسبات تولیدی، تنها این طبقه تا به آخر انقلابی قادر به ایجاد تغییرات ریشه ای در جامعه است.این خود حضور فعال طبقه کارگر آگاه و متشکل را می طلبد.در غیر این صورت این جنبش به مثابه ابزار فشار باقی خواهد ماند و از ظرفیت های انقلابی خود محروم خواهد شد. نبایستی فراموش کرد که هنوز گرایش لیبرالی بر جنبش اخیرغالب است. پیروزی واقعی این جنبش در گرو بریدن از شعارها،سبک کار،سنن و استراتژیِ لیبرالی قرار دارد و این بغیر از تحکیم موقعیت گرایش سوسیالیستی و کمک به تشکیل جبهه سوم میسر نمی شود.