زوال وفاداری در ارتش سوریه، نشانه فروپاشی این حکومت است

در چند هفته گذشته شماری از افسران بلندپایه و جزء ارتش سوریه، صفوف آن را ترک کرده و به ارتش مخالفین که ستاد فرماندهی آن در ترکیه مستقر است، پیوسته اند. گرچه کادر و استخوابندی ارتشی که  “ارتش آزاد سوریه” خوانده می شود، از نظامیان رده های مختلف مخالفین در ارتش سوریه، و نیروهای مسلح اپوزسیون تشکیل می شود، اما پیوستن افسران سطوح مختلف فرماندهی و امرای ارتش سوریه به آن، و جدائی افسران شناخته شده و برجسته ائی چون مناف طلاس از ارتش اسد، بیانگر زوال وفاداری به حکومت خاندان اسد و بروز شکاف در ارتش این کشور است.

هرچند رهبری و بویژه ستاد فرماندهی عملیاتی ارتش سوریه در انحصار علویهای مرفه و وفادار به خاندان اسد قرار دارد. و هرچند بدنه و کادر برخی از واحدهای زبده و آموزش دیده یگانهای رزمی ارتش سوریه از جمله: گاردهای محافظ ریاست جمهوری و لباس شخصی های “شبیحه” از علویهای سوریه می باشند، و در بقاء حکومت اسد دارای منافع اقتصادی و موقعیت اجتماعی هستند، اما آنها کل ارتش و نیروهای مسلح سوریه را تشکیل نمی دهند. بخشی از رهبری و اکثریت کادر و بدنه ارتش سوریه را اقشار و طبقات و گروهای اجتماعی دیگر از جمله خانواده های کارگری، میانه و متعلق به گروههای ملی و مذهبی دیگر تشکیل می دهند، اقشار و گروههای اجتماعی که در جریان تحولات اجتماعی و با تعمیق نزاع و کشمکشهای طبقاتی و اجتماعی مطابق منافع و تعلقات طبقاتی، ملی، منطقه ائی و حتی مذهبی خود موضع می گیرند، و با اوج گیری بحران اجتماعی این تعلقات بر عملکرد و موضع گیری سیاسی  آنها تاثیر گذار است.

انقلاب اصیلی که در سوریه توسط مردم برای نان و آزادی آغاز شد، متاسفانه و در مسیر خود و در نتیجه دخالت قدرتهای منطقه ائی و جهانی روند دیگری پیدا کرده، و در حال حاضر بدور از منافع مردم زحمتکش سوریه دو نهاد قدرتمند ارتجاعی شکل گرفته؛ و هر دو برای بسیج و حفظ روحیه مردم در راستای منافع خود بشدت تلاش می کنند. در یک طرف این منازعه دولت بشار اسد و نیروهای سرکوبگرش قرار دارند، و در طرف دیگر آن ارتش بنام آزاد سوریه و نیروهای اپوزسیون قرار گرفته اند. ارتش بنام آزاد سوریه مدعی است که بر ۴۰ درصد سرزمین سوریه تسلط دارد و در روزهای گذشته دامنه عملیات نظامی خود را تا محلات شهر دمشق گسترش داده است. در تداوم این بحران ما شاهدیم که دولت سوریه و ارتش آن نه تنها بتدریج حوزه و قلمرو  حاکمیت خود را از دست می دهند، بلکه ادعاهای آنها برای بازپس گیری مناطق و نابودی مخالفین علی رغم  کشتار وحشیانه و خونریزیهای روزانه، جای باور و اعتماد نیست و روز بر روز اثرات این کشتار کاهش می یابد و قدرت سرکوب ارتش سوریه در حال تضعیف شدن است.

نشانه های تضعیف ارتش سوریه و زوال وفاداری در آن را در این فرارها و پیوستن ها به طرف مقابل باید مشاهده کرد. نشانه هائی که نه تنها شرایط داخلی بلکه موقعیت بین المللی اسد را بیش از گذشته تضعیف کرده است. بطوریکه در حال حاضر بحث بر حضور و عدم حضور او در دولت انتقالی است. خواستی که تا چند ماه پیش مطرح نبود و برای آرام کردن اوضاع و پایان دادن به خشونتها اسد طرف مذاکره بود. امروز دولت اسد تنها به حمایتهای مادی، معنوی و تسلیحاتی سه کشور روسیه، چین و ایران که هرکدام در سوریه دارای منافع استراتژیک هستند متکی است. در چنین شرایطی بسیاری از افسران عالی رتبه گرچه از محافظه کارترین بخش این نهاد سرکوبگر هستند، اما نمی توانند سرنوشت خود را به سرنوشت اشخاص و حاکمتی گره بزنند که امید چندانی به بقاء آن وجود ندارد. از طرفی دیگر تا آنجائیکه به رده های پائین و میانه برمی گردد، همانطوریکه اشاره شد، اکثریت کادر و بدنه ارتش سوریه از گروهها و اقشار اجتماعی دیگری جزء علویها تشکیل شده اند. بعید بنظر می رسد، سرباز یا درجه داری که از شهرهای “حلب”، “درعا”، “الراذقیه”، “حمص” و “حما”  و یا تعلقی بجز علویهای حاکم دارد، شاهد کشتار همشهریان،هم طبقه ایها و … خود باشد، اما همچنان ساکت بماند و عملی خلاف نظم موجود از خود نشان ندهد. بنابر منطق علوم اجتماعی و در حالیکه تعادل و توازن قوا هر روز بیشتر از گذشته به ضرر حاکمیت این کشور تغییر می کند.( و با کشته شدن وزیر دفاع، معاون فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح و رئیس سازمان امنیت و در واقع اعضای بلند پایه شورای امنیت ملی کشور سوریه که بامداد چهارشنبه ۱۸ ژوئیه اتفاق افتاد، ارتش و نیروهای مسلح این کشور بخشی از فرماندهی و انسجام خود را از دست می دهد و موقعیت دولت اسد ضعیف تر خواهد شد) در چنین شرایطی ما شاهد کاهش وفاداری و فرار نیروهای بیشتری از ارتش این کشور خواهیم بود. اما این نزاع خونین بدون هزینه و کشتار به پایان نخواهد رسید. نتیجه نهائی حاکمیت دوگانه ائی که در کشور سوریه برقرار شده یا باید به سرکوب مخالفین بیانجامد و یا به فروپاشی حاکمان کنونی، هرچه پیش آمده ایم، روند دوم منطقی تر بنظر می رسد، تمام تلاش غرب و شرق که سوریه به یکی از مهمترین نقطه تلاقی منافع آنها تبدیل شده این است که این انتقال قدرت مهار شده و در راستای تامین منافع آنها صورت بگیرد.

 اما کاهش نزولی نقش مردم در تحولات سوریه و به انحراف کشیده شدن مسیر انقلاب، آن خطری است که زندگی مردم کارگر و زحمتکش سوریه را در آینده تهدید می کند، مردمی که همانند دیگر کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا برای نان و آزادی دست به مبارزه زدند. تا آنجائیکه به نیروهای چپ و آزادیخواه سوریه و منطقه برمی گردد باید تلاش کنیم که نقش و موقعیت توده های مردم به مکان اولیه اش برگردد، و نباید انتقال قدرت بدون حضور و دخالت و نقش آنها صورت گیرد. توقعات و خواستهای اولیه مردم زحمتکش سوریه باید همچنان در سرلوحه شعارها باشد. این کمترین توقعی است که می توان از تحولات سوریه در راستای منافع کارگران و مردم زحمتکش سوریه انتظار داشت.