شکست آفرینی هزار باره ناسیونالیسم

ناسیونالیستها چنان شعبه میهنی دیکتاتوری سرمایه،تاریخ و تجربه امپریالیستها را در وقوف بر گریزگاههای ساختاری از دست جنبشهای توده ای مدل می گیرند. تحمیق، پرده پوشی،استثمار و جنگ افروزی داخلی و خارجی را جهت توجیه و حفظ شعبه ای از سرمایه که در اختیار دارند در حجم خود تکرار می کنند.انها همیشه به جای امید به توده هوشیار جامعه،دست اندر کار لالایی و به خواب بری جامعه؛با چشم بند بیرقهای ملی و مذهبی هستند.
در تمام تاریخ همیشه حاکمیتهای استثمارگر کوچک متکی به پشتیبانی امپراتوریها و مراکز بزرگ استثمار در مقابل رقبای داخلی،منطقه ای و خیزشها حکومت کرده اند.
ناسیونالیزم چنان ایدئولوژی قدرت و استثمار، شباهتها و مشترکات زبانی و فرهنگی را چون ابزاری برای پرده پوشی تفاوتهای طبقاتی قرار می دهد و مردمان را اختیاری یا با زور،حتا مردمانی که فاقد زبان و فرهنگ مشترک باشند را زیر سلطه ناسیونالیسم وابسته خود قرار می دهد.تاریخ ناسیونالیسم تاریخ وابستگی سلطه گرانی زورمند است که با اتکا به پشتوانه مراکز جهانی قدرت و استثمار، کارگران و زحمتکشان سرزمین خود را در یک شراکت گاه عیان،گاه نهان سیاسی زیر سلطه داشته اند.
جدلها و جنگهایی که حکومتهای ناسیونالیستی رابا هم ،یا با شورشها و خیزشهای داخلی ذرگیر می کند به سرعت به جنگ قطبهای سیاسی،اقتصادی و نظامی جهانی تبدیل شده و پشت پرده نه چندان پنهانش فورا به تکاپو می افتد.موارد مصر و سوریه نزدیکترن نمونه این درهم تنیدگیهاست.

چرا خیزش مردم سوریه چنین سرنوشت خونبار و طولانی مدتی را به خود می بیند،تفاوت سوریه با مصر و تونس در چیست؟
این که انقلاب مصر و تونس از بازیهای سیاسی امریکا بوده،یا بقای خونبار دولت سوریه مدیون دخالت جمهوری اسلامی از تریق سپاه قدسش است از حسابگریهای غلت و توطئه اندیشانه ای است که به تبع نتیجه گیری غلت به دنبال می آورد.
نقش جمهوری اسلامی در کشتار و جنایت،انفجار، ترور و سرکوب بر کسی پوشیده نیست،اما این نقش نقشی انچنان تعین کننده نیست که از سرنگونی یک حکومت پیشگیری کند،نقش و دخالت سرمایه داری جهانی در سرنوشت انقلابها و تلاششان جهت شکلدهی مطلوب خود به ان هم دور از واقع نیست،اما گرداب سوریه گردابی به مراتب عمیقتر از آن است که خونباریش تنها به عوامل خارج از سوریه باز گردد.
سوریه در منطقه ای قرار دارد که خواستگاه تاریخی سه دین اسلام، مسیحیت ، یهودیت جنگها و خونریزیهای این مجموعه های عقیدتی بوده است. دینها در تقابلی که با هم داشته اند با ناسیونالیسم در هم آمیخته اند.چه از پایین چه در دخالتگریهای فرا مردمی بر سر میز مذاکره آمریکا ،روسیه، اتحادیه اروپا،تورکیه،اتحادیه عرب آشکار،در پس پرده اسرائیل با احتیاط عمل میشود.
هر گونه تغیر در بافت ‌‌قدرت و جایگاه مجموعه های عقیدتی داخل سوریه در خارج از سوریه هم تاثیر خواهد داشت. مسئله مسئله ی سنیها،شیعه ها،مسیحیان لبنان،حکومت مذهبی اسرائیل و حکومت مذهبی ایران هم هست. اما تردید و عدم اعتماد در داخل ریشه اصلی خونبار شدن فجیع این خیزش است.کردها به اخوان مسلمین اعتماد ندارند و حاضر به اتحاد و نیرو بخشی به ان نیستند،مسیحیان از قدرت گیریه اسلام سیاسی در هراسند و خود را بسیار از آن دور میبینند،علویها که اقلیت فعلا حاکم هستند به همین ترتیب تکلیفشان روشن است.

هر تیری که در سوریه از دو طرف شلیک می شود،پیشاپیش از استراتیژی ضد انسانی ناسیونالیسم خارج میشود. ناسیونالیسم و مذهب، مذهب ناسیونالیستی و ناسیو نالیسم مذهبی.
ناسیونالیستها و مذهبیها چه آنگاه که جدا از هم ظاهر شده اند،چه آنگاه که در هم آمیخته اند،بودیت اقلیتى, اما متشکلشان هیچ گاه مستقل از سیاستهای استثمارگرانه پشتیبانان بیرونی نبوده، هیچ گاه بدون به کارگیری اسلحه و کشتار، انفجار و خونریزی اغرازشان پیش نرفته.سوریه نمونه آشکار و فجیعی از نقش تفرقه افکنانه و شکست آفرین و غیر انسانی مذهب و ناسیونالیسم است.

در غیاب استراتیژی فرامذهبی و فرا ناسیو نالیستی در هر تحول و تغیر خیزش و انقلابی امکان تکرار و تداوم خونریزی و جنایت محتوم است.شکست به معنی مطلق پیشاپیش با نقش آفرینی مذهب و ناسیونالیسم هر خیزشی را سقط می کند.

واقعیت شکست انقلاب در سوریه ریشه در حضور متضاد استراتیژی مذهب و ناسیونالیستی برای پیشبرد امری مشترک و فرا ناسیونالیستی دارد؛معلوم است که پیش نمی رود مادامیکه یک استراتیژی کارگری و مشترک راهبرش نباشد.

سرمایه داران عجله ای در چاره جویی مطلوب خود ندارند،فروپاشی زیر بنای اقتصادی و یک سوریه ویران شده و متفرق به نفع اسرائیل هم هست.
کارگران قربانی عدم تشکل ،سرنوشتشان به چنین ناکجا آبادی کشیده شده است.
عدم تکرار چنین فجایعی در گرو افشاگری شبانه روزی ناسیونالیسم
و مذهب است و تکرار هزار باری یک استراتیژی کارگری
سلام قادرى