رادنی کینگ، قهرمانی که نمی خواست قهرمان شود

رادنی کینگ، مرد سیاه پوستی که در سال ۱۹۹۲ به سمبل بزرگترین شورشهای ضد نژاد پرستی در آمریکا تبدیل شده بود، در ۱۷ ماه ژوئن امسال در استخر خفه شد. داستان رادنی کینگ و تبدیل شدن وی به سمبل مبارزه ضد نژاد پرستی در آمریکا بسیار جالب است. در سال ۱۹۹۱ انتشار ویدئوی کتک خوردن وحشیانه یک مرد سیاه پوست توسط ۳ نفر پلیس سفید پوست در لس آنجلس، خشم مردم را برانگیخت. این مرد سیاه پوست که رادنی کینگ نام داشت ، جرمش این بود که به ایست پلیس توجه نکرده و توقف نکرده بود. بدلیل فشار افکار عمومی و برای خاموش کردن سرو صدای مردم، ۳ پلیس مزبوردستگیرو محاکمه شدند. ولی دادگاهی که هیات منصفه آن تماما سفید پوست بود، در سال ۱۹۹۲، ۳ پلیس سفید پوست را بیگناه شمرد و تبرئه کرد. تبرئه این ۳ پلیس در حالیکه ویدئوی عملیات وحشیانه آنها را مردم دیده بودند، خشم خاموش شده بسیاری واز جمله سیاه پوستان را در لس آنجلس و حومه برانگیخت. لس آنجلس بمدت چندین روز در آتش میسوخت. دولت آمریکا فقط با ارسال نیروهای ارتش توانست بر این شورش غلبه پیدا کند. اگر چه این شورش توسط باندهای مختلف مورد سوء استفاده قرار گرفت و در جریان آن به بسیاری از کره ایها و سفید پوستان زحمت کش نیز حمله شد، اما اساس این شورش، اعتراضی بود بر علیه سیستم نژاد پرستانه ای که خون مردم را توی شیشه کرده بود و کتک زدن رادنی کینگ فقط بهانه ای برای ابراز این خشم و نفرت بود. رادنی کینگ در یک مصاحبه بسیار جالب با بی بی سی که فقط ۳ هفته قبل از مرگش انجام داد، توضیح میدهد که چگونه بدلیل فروش مواد مخدر و کتک زدن همسرش چندین بار توسط پلیس دستگیر شده بوده و به همین دلیل وقتی پلیس به اوایست میدهد، از ترس اینکه دوباره دستگیر شود و کتک بخورد، از توقف خودداری می کند. وی در مصاحبه اش می گوید، وقتی که حکم دادگاه را می شنود، در خانه بوده که دوستانش بوی زنگ میزنند و از شورش مردم به حمایت از وی خبر می دهند. وی میگفت که از خانه خارج می شود و وقتی می بیند که مردم در خیابانها مغازه ها را آتش میزنند و شورش شده است، از ترس دوباره به خانه بر میگردد و تا شورشها پایان نمی یابد، از خانه خارج نمیشود. داستان رادنی کینگ بسیار جالب است. بخوبی نشان میدهد که مردم وقتی تحت فشار هستند، چگونه بدنبال سمبل یا قهرمان می گردند. اولین کسی را که بتوانند، به سمبل اعتراض خود تبدیل می کنند، آنرا روی دست بلند کرده و وی را قهرمان می کنند، حتی اگر خود قهرمان هم نخواهد. مردم از قهرمانان خود امتحان ایدئولوژیک نمی گیرند، آنها را می سازند. ما در ایران در جریان جنبش انقلابی سال ۲۰۰۹ نیز این پدیده را دیدیم. وقتی مردم ندا را روی دست بلند کردند و به سمبل مبارزه خود تبدیل نمودند، به شناسنامه ندا و اینکه چه عقاید سیاسی داشت و یا اینکه برای چه در خیابان بود ، کاری نداشتند. مهمترین مساله این بود که ندا یک زنی بود که توسط رژیم جمهوری اسلامی بجرم اعتراض کشته شده بود. به همین دلیل مکتبی ها، فرقه ایها متوجه نشدند که چه اتفاقی افتاد. عده ای ادعا می کردند که وی دخالت فعال در تظاهراتها نداشته است. عده ای دیگر بدنبال وصل کردن وی به این یا آن جریان سیاسی بودند. غافل از اینکه مردمی که به خشم آمده باشند، بدنبال سمبل برای مبارزه شان میگردند. اگر رادنی کینگ در ایران بود، احتمالا همین عده بدلیل اینکه وی سابقه قاچاق فروشی داشته یا زنش را کتک زده است ، دبه در می آوردند که این سمبل نیست ، این مبارز نیست و به نفی مبارزه مردم می پرداختند. چیزی که خود وی هم صادقانه به آن اعتراف کرده بود. اما دینامیسم مبارزه اجتماعی بگونه ای دیگر است. مبارزه اجتماعی نه بر اساس مکتبی فکر کردن، بلکه از قوانین خاص خودش پیروی می کند. جنبش اعتراضی مردم علیه نژاد پرستی به منفذی احتیاج داشت که نفرت خود را ابراز دارد و رادنی کینگ بدون اینکه خودش بخواهد ، تبدیل به پرچم اعتراضی مردم به خشم آمده شد. برای مکتبی هایی که دنبال هزار و یک بهانه میگردند که مبارزه مردم را نفی کرده وآنرا خفه کنند، درک این مساله آسان نیست. فقط فعالین جنبش های اجتماعی که پایشان بر زمین است و بجای تفسیر جهان، قصد تغییر آنرا دارند، میتوانند این پدیده را در جامعه درک کنند و آنرا سازمان دهند

ارژنگ سپاسی

۰۵-۰۷-۲۰۱۲