سرقت آمریکائی – اسلامی در مصر( ۲ )

اسلامیست های ایرانی و اخوان المسلمین
روز یکشنبه بیست و چهارم ژوئن ۲۰۱۲ ، رئیس کمیسیون نظارت بر انتخابات مصر، با مقدمه چینی ، ترس و لرز و حالتی که ریا و اضطراب درونی او را در چهره و حرکاتش منعکس می کرد، به اطلاع مردم رساند که اخوان المسلمین ریاست رسمی مردم مصر را به کف آورده است. اخوان المسلمین و حزب نور، پیش از آن نیز در صف های طویل ایستادند تا مجلس خود را زیر چتر حمایتی ارتش آمریکائی مصر تشکیل بدهند. و البته زمانی که شورای نظامی مجلس را برای پیش بردن هدف های پان اسلامیسم انگلیسی – آمریکائی و بخصوص انجام انتخابات مطلوب خود یکدست تشخیص نداد، دستور انحلالش را صادر کرد ، کما این که اگر محمد مورسی و حرکت کنونی را هم منطبق با مصالح پان اسلامیسم اخوان المسلمین به مثابه متحد امپریالیسم مسلط تشخیص ندهد ، ممکن است به مرحله ای دیگر برود. 
از۲۸ دسامبر ۲۰۱۱ تا ۲۴ ژوئن ۲۰۱۲ راه درازی نیست . و از ۲۸ ژانویه ۲۰۱۱ تا ۲۸ دسامبر ۲۰۱۱ هم که شورش در مصر در گرفت ، راه چندانی نبود.
روز چهارشنبه بیست و هشتم دسامبر ۲۰۱۱ ( که برابر باشد با هفتم دی ماه ۱۳۹۰ ) ، سید علی خامنه ای در نشست « مسئولان دیپلماسی نظام » ، که مرکب از سفیران حکومت اسلامی ایران و اعضای وزارت امور خارجه ی آخوندها بود، در ژستی به ظاهر ضد آمریکائی ، اولا حاکمیت شورای نظامی مصر به ریاست فیلد مارشال تنتاوی را تائید کرد، ثانیا پیامبرمابانه پیش بینی کرد که پان اسلامیسم ، به رهبری اخوان المسلمین و در کنف حمایت و اقتدار آن ارتش یکدست آمریکائی ، به رهبری مصر خواهد رسید . « رهبر عظیم الشان » جماعتی که « خمیر» مطلوب عوامفریبان اسلامی – آمریکائی را تشکیل می دهند ، به راحتی و با وجدان آسوده ی همه ی دماگوگ های جهان ، گفت :
« … مصر انور سادات ، مصر حسنی مبارک ، مصری که به شاه پناه داده بود ، امروز در اختیار مردمی است که شعار الله اکبر می دهند ، نماز جماعت می خوانند و حکومت اسلامی را مطرح می کنند. قدرت و استحکام یعنی این . آزادی یعنی این . حرفی که ما سی سال پیش زده ایم ، اکنون در شمال آفریقا و خاورمیانه سبز شده است. بعضی ها توهم دارند که آگاهی و بیداری این مردم از طرح های آمریکاست . این ها سی سال پیش در مورد انقلاب اسلامی [ ایران ] هم همین را می گفتند . این توهم است … »
خامنه ای به عنوان دومین بازمانده از پنج موسس حزب جمهوری اسلامی ( آیت الله بهشتی ، آیت الله موسوی اردبیلی ، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی ، حسن آیت ، و حجت الاسلام سید علی خامنه ای ) ، با کمی دست کاری در تاریخ های وقوع، و پس و پیش کردن ملایم این وقایع، مساله را در زمان وقوع ، پس از وقوع و آینده ، چنان شفاف بیان می کند که اگر « خمیر » ها اندکی هم که شده ته مانده ی مغزشان را به کار می انداختند ، سیر وقایع و درجه ی وابستگی های وقایع به امپریالیسم جهانی به رهبری ایالات متحده ، نیازی به توضیح و تفسیر نمی داشت . بنابراین ، با عطف به سخنان خود او و نتیجه ای که تا کنون از « بهار عربی » به زعم غربی ها و « بیداری اسلامی » به تعبیر اسلامیست های حاکم بر ایران حاصل شـده است ، حـرف هــای خامنــه ای ، رابطه ی نوع نگاه و پیش بینی او در مورد اخوان المسلمین و « توهم » مورد نظر او در مصر و جریان «بهار عربی – بیداری اسلامی » را به صورت فشرده مرورکنیم .

 نیروی غالب در خیزش ژانویه ۲۰۱۱ مصر ، اخوان المسلمینی ها بودند . در تظاهرات پر جمعیت میدان تحریر ( میدان آزادی ) قاهره ، راه به راه دولا می شدند به نماز خواندن و فرستنده های تلویزیوتی هم ( بخصوص سی ان ان و الجزیره ) که در نقاط مسلط و مشرف بر میدان دوربین کاشته بودند ، اصرار داشتند که از میان آن همه جمعیت ، بخصوص تکه های ادای نماز جماعت پان اسلامیست ها را نشان بدهند، اما در عین حال با تنی چند از شرکت کنندگان در تظاهرات مصاحبه کنند که قدرت غالب بر اوضاع مسلمان ها نیستند و نیروی مسلط بر صحنه نیز، اخوان المسلمینی ها و « نور» ی ها و سلفی ها نیستند .
درک خامنه ای از نماز جماعت اخوان المسلمینی ها در میدان تحریر قاهره این بود که شعار الله اکبر مسلط خواهد شد و حکومت پس از حسنی مبارک ، حکومت اسلامی خواهد بود . اگر چه محمد مورسی که کراوات می زند ، در تعریف صوری از اسلامیست ها « آخوند مکلا » تلقی می شود ، و در ظاهر قضیه هم نامزد حزبی بوده به نام « آزادی و عدالت » ؛ که البته اخوان المسلمین وابستگی آن به خود را انکار نمی کند ، مجبور بوده ، یا بنا به سیاست سازمان جهانی اخوان المسلمین، در مصر باید این چشمه را بازی می کرده ، به صراحت در مصاحبه های مستقیم و غیر مستقیم خود گفته است که قصدش ایجاد « جمهوری اسلامی مصر » و تحمیل حجاب اجباری اسلامی نیست ، و اساسا قصد دارد از حقوق زنان دفاع هم بکند !
در روند وقایع پس از ژانویه ۲۰۱۱ ، و بنا به گزارش های مختلف و تطبیق آن گزارش ها با واقعیت ها ، نیروهای ملی ، سوسیالیست ها ، گروه های متعلق به جنبش های اجتماعی ، و بخش های از نیروی کارگری و دانشگاهی ، در میدان ها – چه در قاهره ، یا اسکندریه و سایر شهرهای بزرگ مصر – فعال بودند، اما نیروی مسلط ، که ضمنا از عناصر خود در جنبش های اجتماعی و کارگری نیز برخوردار بود، اخوان المسلمین بود .
خامنه ای می دانست که اخوان المسلمین ، اساسا به عنوان بزرگترین سازمان فراگیر اسلامی، در سال ۱۹۲۸ در مصر تشکیل شده و در همه کشورهای اسلامی – و نه فقط عربی – اعم از عربستان و تونس و لیبی و اردن و یمن و بحرین و سوریه ، یا ایران و ترکیه ، شاخه ها ، واحدها و سیاست های خاص خود را دارد و از زمان تشکیل تا کنون ، بنا به هزاران صفحه سند و مدرک ، همواره در حاکمیت های منطقه دست و نفوذ داشته و تا سال ۱۹۷۹ که روح الله موسوی خمینی به عنوان یکی از قدیمی ترین فعالان این سازمان بتواند ایران را فتح کند ، همیشه به عنوان حکومت در سایه صاحب چنان اقتداری بوده که می توانسته دولت ها و روسای دولت ها را جا به جا کند .
 در مورد خود خمینی ، بنا به همان هزاران صفحه سند و مدرک و اسناد خارج شده از طبقه بندی محرمانه ؛ حضرت ایشان در سال ۱۳۳۲ ، یعنی ۲۵ سال پیش از وقوع « انقلاب اسلامی ایران! » ، دستیار آیت الله ابوالقاسم کاشانی بودند . دریکی از آخرین اسناد به نام « بازی شیطان » نوشته ی رابرت دریفوس که صاحب این قلم آن را به فارسی برگردانده ، به صراحت ثابت شده است که ابوالقاسم کاشانی نماینده اخوان المسلمین در ایران بود و می خواست تا محمد رضا پهلوی که از ایران فرار کرده بود ، به قدرت باز گردد . پس روح الله خمینی که در آن زمان آخوندی پر شور بود، در قلب تظاهراتی فعال بود که مطالبه اش بازگشت شاه بود . ماجرای ۲۸ مرداد سال ۳۲ را که دیگر هر طفل ابجد خوانی هم می داند . به قول آقای دریفوس ، همین آدم ، بنا به تغییر خط و سیاست سی آی ا و اخوان المسلمین در ایران ، ۲۵ سال بعد ماده را برای حرکت کردن از سایه به آن آفتاب مردم سوز آماده دید و پس از پاکستان ، دومین جمهوری اسلامی اخوان المسلمین انگلیسی – آمریکائی را در منطقه تشکیل داد.
 بنابراین ، سید علی خامنه ای وقوع واقعه را پس و پیش کرده که می گوید : « حرفی که ما سی سال پیش زده ایم ، اکنون در … سبز شده است » . سابقه ی اخوان المسلمین در « شاخ آفریقا و خاور میانه » ، آنقدر روشن است که جائی برای این معلق زدن ها باقی نمی گذارد . رابرت دریفوس ( در صفحه ۱۷۴ کتاب بازی شیطان ) می نویسد :
« … همان گونه که ( آمریکائی ها ) در مصر اخوان المسلمین را علیه ناصر به خط کردند ، نیروهای تند رو اسلام سیاسی در ایران هم ، با بد گمانی علیه مصدق بسیج شدند . همان رهبر جناح راست اسلامی که در سال ۱۹۷۹ شاه را سرنگون کرد ، در سال ۱۹۵۳ از سی آی ا پول گرفت تا از او حمایت کند …
« … دو سازمان جاسوسی انگلیسی و آمریکائی ( CIA و MI6 ) ، تنگاتنگ با روحانیان و علمای ایران کار کردند که در مرحله ی نخست ، مصدق را تضعیف کنند ، و در نهایت ، او را براندازند . جمعیت انبوهی از اوباش به خیابان ها ریخته بودند که سران شان را سی آی ا خریده بود و به خیلی شان پول نقد داده بود . این جمعیت نا آگاه که اغلب از اراذل بودند ، در پیوند با علما و به وسیله آنان به حرکت در آمده و سازماندهی شده بودند، و مطالبه شان برکناری مصدق و بازگشت شاه بود . آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی ، نماینده اصلی اخوان المسلمین در ایران و آیت الله روح الله خمینی تعزیه گردان روحانیون اسلامیست ، در مرکز این جدال سازماندهی شده به وسیله سی آی ا قرار داشتند . خمینی آن زمان آخوند گمنام و میان سالی بود که از پیروان کاشانی بود و در جریان طرفداری از شاه ، علیه مصدق در مرکز تظاهرات سازماندهی شده به وسیله ی سی آی ا شرکت داشت . آیت الله ابوالقاسم کاشانی پدر خوانده روح الله خمینی بود … »

 درست در همان زمانی که سید علی خامنه ای از پیروزی اسلامیست ها در مصر خبر می دهد ، اخوان المسلمین خود را از تظاهرات میدان تحریر قاهره و سایر شهرهای بزرگ مصر کنار می کشد و به تائید شورای نظامی مصر به رهبری فیلد مارشال تنتاوی و رفتن پای صندوق های رای برای ورود به مجلس می پردازد .
ارتش آمریکائی مصر ، از آغاز هم از حمایت اخوان المسلمین برخوردار بود . اخوان المسلمین نمی توانست همصدا با مردم به تنگ آمده از جور و ظلم ، از ارتش بخواهد که به پادگان ها برگردد. اخوان المسلمین می دید که ارتش آمریکائی بیش از سیزده هزار تظاهر کننده و فعال سیاسی را که متعلق به جریان های اسلامی نبودند به زندان افکنده ، بیش از سه هزار تن از آنان را روانه ی بیمارستان ها کرده و بسیاری شان را کشته است ، اما ادامه تظاهرات ، یا به تعبیری ادامه ی جنبش انقلابی را مفید نمی دانست ، چرا که قرار بود ستاد مرکزی این سازمان در مصر ، قدرت سیاسی را از طریق انتخابات به دست بگیرد و اطمینان داشت که چنین خواهد شد .
سید علی خامنه ای هم این اطمینان را داشت . هم او و هم رهبری اخوان المسلمین در ستاد قاهره ، می دانستند که اساسا خود اخوان المسلمین از ارتش در خواست کرده است تا به خیابان ها بیاید و جانشین پلیس و نیروهای امنیتی که فرار را بر قرار ترجیح داده بودند شود . زمانی که حسنی مبارک دید دیگر نمی تواند حریف شورش شود ، از ارتش خواست تا به خیابان ها بریزد . مردم مخالفت کردند ، اما رهبر اخوان المسلمین رسما در خواست حسنی مبارک را تائید کرد .
در ژانویه ۲۰۱۱ که شورش در گرفته بود ، فرماندهان عالی ارتش مصر در ایالات متحده بودند . آنان ، از جمله فیلد مارشال تنتاوی ، همزمان با ایلچی اوباما به قاهره برگشتند و منتظر درخواست حسنی مبارک و اخوان المسلمین بودند تا به خیابان ها بریزند .
ارتش آمریکائی مصر می دانست نیروی اصلی شورش که قرار است به حاکمیت برسد ، با خروج آنان از پادگان ها مخالفتی نخواهد کرد . و چنین شد . تازه ، آمریکائی ها برای آن که خیال شان راحت تر باشد ، علاوه بر حضور هزاران مامور سی آی ا و بخصوص ماموران ویژه ی عملیاتی در سراسر این کشور ، آقای جیمی کارتر را که همیشه به عنوان میانجی صلح ! عمل می کند، به قاهره فرستادند . درست همان زمان که سیدعلی خامنه ای داشت می گفت « بعضی ها توهم دارند که آگاهی و بیداری این مردم از طرح های آمریکاست » ، علاوه بر آن که ارتش آمریکائی مصر علنا حاکمیت را به عنوان « شورای نظامی » ، به دست گرفته بود ، تلویزیون های جهان تصاویر جیمی کارتر را پخش کردند که با فیلد مارشال تنتاوی صمیمانه دست می دهد و آرزو می کند که او با موفقیت به اوضاع مصر سر و سامان بدهد .
عجیب است این حد از وقاحت در وجود مردم فریبان مذهبی که حکومتی آمریکائی را رسما تائید می کنند و در عین حال شعار ضد آمریکائی سر می دهند ! مگر با حامد کرزای در افغانستان و همتای منصوب او در عراق جز این کردند ؟

 در سال ۱۹۵۲ ( همزمان با فراهم شدن زمینه های کودتای آمریکائی علیه دکتر محمد مصدق ) که افسران آزاد در مصر به قدرت رسیدند ، حواس شان جمع بود که با اخوان المسلمین وحدت نکنند، اما اخوان المسلمین که به عنوان حاصل تفکر پان اسلامیستی سید جمال الدین اسدآبادی و با طراحی دقیق انگلیسی ها و سعودی های عربستان در مصر پادشاهی تشکیل شده بود ، دارای چنان قدرتی در مصر و عربستان و سایر کشورهای مسلمان بود که جمال عبدالناصر به عنوان رهبر جنبش افسران آزاد مصر ، با وجود آن همه اعتباری که برای خود به هم زده بود و از حمایت علنی اتحاد جماهیر شوروی هم برخورد دار بود ، جرئت نکرد دست به ترکیبش بزند . در سال ۱۹۵۳ ، همزمان با وقوع کودتای آمریکائی علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق که رژیم جدید مصر احزاب سیاسی را ممنوع اعلام کرد ، اخوان المسلیمن در فهرست قرار نگرفت .
در کودتای ۱۹۵۲ افسران مصری علیه ملک فاروق ، ژنرال نجیب به ریاست جمهوری و نخست وزیری مصر رسید ، و عبدالناصر معاون نخست وزیر شد. پشت صحنه اما ، قدرت واقعی در دست جمال عبدالناصر بود.
در تاریخ سیاسی مصر آمده است که در رقابت میان ناصر و نجیب ، اخوان المسلمین حرف آخر را می زد و سرانجام نجیب از حسن اسماعیل الحدایبی که جانشین حسن بنا رهبر سازمان جهانی اخوان المسلمین بود حمایت خواست ، اما جنگ قدرت را ناصر برد . و اساسا در دهه ی چهل ، اغلب افسران عضو جنبش افسران آزاد برای براندازی حکومت پادشاهی در مصر، روابط تنگاتنگی با اخوان المسلمین داشتند . حتی انورسادات که بعدها جانشین جمال عبدالناصر شد، از اعضای اخوان المسلمین بود که چون در نهایت به سازمان خود وفادار نماند ، تاوانش را پس داد . در واقع مشکل اصلی حسنی مبارک هم آن بود که پا روی دم اخوان المسلمین گذاشته بود. همه ی مطلعان می دانستند که اخوان المسلمین به عنوان قدرت اساسی کشورهای اسلامی ، زیر چتر حمایتی انگلیسی ها و آمریکائی ها حرف آخر را می زند، منتها قرار براین نیست که مستقیما در حاکمیت سیاسی مصر، یا سایر کشورهائی که در آن ها نفوذ دارد قرار بگیرد.

 تضاد اصلی اخوان المسلمین با جمال عبدالناصر آن بود که این سازمان خواهان جامعه ای اسلامی بود ، اما ناصر به عدم دخالت دین در دولت اعتقاد داشت .

 اکثر مفسران و نویسندگان و تحلیل گران جهان ، از هر گروه و قماشی که باشند ، بر آنند که بریتانیائی ها و آمریکائی ها ، هرگز مایل نبوده اند روابط رسمی خود با اخوان المسلمین را از هم بگسلند . و اسناد بسیاری وجود دارد که اسرائیل نیز هرگز روابط پنهانی خود با اخوان المسلمین را قطع نکرده است .

 در رابطه با ژانویه ۱۹۵۴ که درگیری جمال عبدالناصر و اخوان المسلمین به اوج خود رسید، « رابرات بائر » کارشناس عملیات محرمانه ی سی آی ا ، در گزارش محرمانه خود ( که در صفحه ۱۶۳ کتاب بازی شیطان آمده است ) ، تاکید می کند که از اخوان المسلمین علیه ناصر استفاده ابزاری شده است . رابرت بائر در بخشی از کتاب خود به نام « همخوابگی با شیطان » می نویسد :

« . . . در اساس ، اقدام سری و کثیف واشینگتن [ در حمایت ابزاری از اخوان المسلمین علیه ناصر ] ، در این واقعیت نهفته بود که کاخ سفید ، اخوان المسلمین را متحدی خاموش و سلاحی علیه کمونیسم می پنداشت … »

 شکل جاری وقایع ، بخصوص وقایع زمینه ساز ژانویه ۲۰۱۱ و وقایع ۲۰۱۱ تا کنون ، نشان دهنده این واقعیت است که این متحد خاموش ، به مثابه سلاحی کار ساز و جلادی فعال علیه ناسیونالیسم و کمونیسم و هر گونه جنبش اجتماعی و کارگری ، هنوز و همچنان وجود دارد ، و سیدعلی خامنه ای هم با علم به این است که مجموعه عناصر تشکیل دهنده واقعه را صمیمانه تائید و از آن ها پشتیبانی می کند . خامنه ای خود از عناصر شاخص تشکیل دهنده ی این « سلاح » است .
رابطه ی تائیدیه سیدعلی خامنه ای را در همین زمینه باید پیدا کرد که همسانی سرقت انقلاب مردم ایران در سال ۱۹۷۹ و پرتاب شدن اخوان المسلمین به قله ی قدرت سیاسی در مصر ، در کجاست ؟
نگاهی به گذشته نشان می دهد که در جریان درگیری ناصر و اخوان المسلمین ، فدائیان اسلام ایران که تجربه ی موفق کودتای آمریکائی ۲۸ مرداد سال ۳۲ در همکاری با کرمیت روزولت را در آستین داشت ، اخوان المسلمین را برای سازماندهی علیه جمال عبدالناصر تقویت کرد . بنابراین ، حرکت اسلامیست های حاکم برایران در حمایت از اخوان المسلمین و ارتش آمریکائی آن ها ، تازگی ندارد و پیشتر به صورتی دیگر ، انجام گرفته است .

 خامنه ای به عنوان شاگرد ارشد اخوان المسلمین در واحد ایران ؛ ممکن است به پس و پیش کردن وقایع ، یا ، بنا به خصلت های این جماعت ، به نفی واقعیت ها بپردازد، اما می داند که آخوندهای همراه و همکار خمینی ، بنیادهای سرکوبی و شیوه های ریاکاری و خشونت و ضرب و شتم و مانورهای مرحله ای را ، از سازمان جهانی اخوان المسلمین آموخته اند. درست به همان شیوه ای که اعضا و هواداران اخوان المسلمین در قاهره و سایر شهرهای مصر علیه جمال عبدالناصر خود را در هیئت های اتحادیه ها و انجمن های اسلامی سازماندهی کردند و دست به خشونت های هولناک زدند ، پان اسلامیست های ایران نیز پس از پرتاب شدن به قله قدرت توانستند خود را علیه نیروهای آزادیخواه و دموکرات و کمونیست سازماندهی کنند . بنابراین ، واقعیت نشان می دهد که دست کم در این مقطع تاریخی ، الگو برداری از اسلامیست های ایرانی بوده منتها روابط متقابل است .
اگر به زعم خامنه ای ، قدرت و استحکام و آزادی مترادف با تحمیل عقیده و روش زندگی و باورهای دینی باشد ، لابد اخوان المسلمین مصر می تواند در رابطه ای متقابل ، به استخدام آدمکشان حرفه ای حکومت اسلامی ایران بپردازد تا زودتر بتواند تجربه های خمینی را در شمال آفریقا و خاور میانه سبز کند.
این که خامنه ای علنا ، و البته با نعل وارونه که روش قدیمی آخوندهاست ، به طرح آمریکائی « سی سال پیش در مورد انقلاب اسلامی » اشاره می کند ، که اثبات این رابطه نیازی به اعتراف غیر مستقیم ندارد ، فضا را برای بازنگری جدی وقایع و رابطه های پیش از به سرقت رفتن قیام مردم ایران – که البته بسیار از آن گفته اند و گذشته اند – باز تر می کند . اما، در این بازنگری، آن چه جدی تر از هر موردی است ، وحشت خامنه ای از بیان این واقعیت است که جای آمریکا در وقایع مصر و سایر کشورهای خاور میانه وشاخ آفریقا کجاست ؟ و در مصر که راس کشورهای تحت سلطه ی پان اسلامیست هاست ، قرار است با قرار گرفتن اخوان المسلمین در حاکمیت مستقیم سیاسی ، چه اتفاقی بیفتد ؟
آیا باید نگران این باشیم که نیروهای ملی ، دموکرات و کمونیست مصری ، باید تجربه ای را که نیروهای مشابه آنان در سی و چند سال گذشته ی ایران از سر گذرانده اند ، از سر بگذرانند ؟
به قول فاروق سلطان رئیس دیوان عالی قانون اساسی مصر و رئیس کمیسیون نظارت بر انتخابات ، نزدیک به ۵۲ میلیون مصری در سن رای دهی بوده اند که کمی بیش از ۲۶ میلیون شان رای داده اند . تقریبا نیمی از این جمعیت رای نداده اند ، و از آن ۲۶ میلیون هم ، کمی بیش از ۱۳ میلیون به محمد مورسی رای داده اند . آیا این اقلیت منسجم ، البته با برخورداری از وحدت انگلیسی – آمریکائی و تشکیلات و ثروتی کلان ، می تواند سرقت اسلامی انقلاب ایران علیه نیروهای ملی ، دموکرات و سوسیالیست را تکرار کند و در تداوم دیکتاتوری حسنی مبارک ، تسمه از گرده جامعه بکشد ؟
در فوریه ۲۰۱۱ ، ارتشی که به در خواست حسنی مبارک و اخوان المسلمین به خیابان ها آمده بود تا اوضاع را پس از کشتار نیروهای پلیس و امنیتی و فرار آنان از چنگ مردم آرام کند ، خود ؛ بنا به گزارش منابع خبری ، تسمه از گرده ی مردم کشید . یعنی می شود باور کرد حالا که اخوان المسلمین قدرت سیاسی را دزدیده است ، ارتش و نیروهای امنیتی و پلیس که بی درنگ و به سرعت باز سازی شده اند ، به سرکوبی و اختناق ادامه نخواهند داد ؟

تیر ماه ۱۳۹۱