غرور کمونیست بودنم

غرور کمونیست بودنم
بگذار بنگارم غرور کمونیست بودنم
عمق تفهم انسان

آزادگیم از غربت مذهب
از شور فریبندی میهن.

بگذار بنگارم خطوط روشن ترقیم
گریزم از برتر انگاری مرد
از تحمیق وتاراج
زحمتکشان
از دروغ وطن پرستی به مردمان ساده دل هم میهنیم

بگذار تاریخ شهادت بدهد
از بیباکی پیشاهنگی من
از بیمناکی کوردلانه ی تو.

به نسیم گوش بسپار
موج دریا ها را بیاموز
زیبایی را از گل بپرس
از تابش افتاب مگریز،

چرا که من مسمم
به گشودن زمین
مسمم ،همچنان همان گل باشم،
که ازموواجی دریا آبستن میشود و
از تابش انسان بالندگی میگیرد.

بگذار بنگارم غرور کمونیست بودنم
تا تو، از انسان بیگانه نمانی

و از حرکت
که پاهای من ممکن میکند،
پاهایی که هنوز نباخته ام به خودخواهی،
به حقارت خوشبختیهای فردیم