سینه ام در آتش سرخ سوخت

احساس همدردی با خانواده شیرخان نبوی (آسنگران)
و مرگ زود هنگام او

سینه ام در آتش سرخ سوخت

وجودم از ناله ها جانسوز دل مردم آغشته به غم سوخت
آتش شد پریشان و دلش بر من سوخت
جانم در سفر روزگار از نابرابریها سوخت
هوای آرزوی دلم غروب کرد باز
دلم می خواست همچو کوه بلند و قوی،
و تا زنده ام استوار و محکم میزبان زیبایی ها باشم
دلم می خواست همچو کوه آتشفان شعله ور به هر سو
تا ستمگر و مستبد، جانی را بسوزانم
دلم می خواست همچو دریا در حال طغیان باشم …
تا زشتی ها را جا رو کنم
و باغها را آباد
بیشه ها را پر از گل
و جهانی را در هیجان و شادی غرق کنم
دلم می خواست
……………..می خواست
اما زمان سریع بود و عمر من کوتاه !

شمی صلواتی