نگرشی سوسیالیستی، به مسئله ملی و ناسیونالیسم در کردستان

وجود مسئله ملی و سوء استفاده ناسیونالیست ها ازآن، گرایش سوسیالیست کارگری را ملزم می کند با تدقیق کردن مباحث حول آن راه های اثباتی رفع ستم ملی را در مقابل کارگران و زحمتکشان قرار دهد.

ملت معضلی است پیش پای توده هاى وسیع مردم که کسى منشاء آن را نمیداند و سعی شده آنقدر طبیعى جلوه داده شود که همه آن را بخشى از وجود جوامع بدانند. ازاین دیدگاه ملیت نمونه ای براى دسته بندى و آرایش دادن به انسانهای یک منطقه خاصی در رابطه با تولید و سازمان سیاسى و فرهنگ جامعه و محیط زیست آن منطقه می باشد. شرایط ملت بودن و ملت نام گرفتن توده هاى مختلف مردم هر روز در متن تاریخ تولید، و باز تولید میشود. پروسه “تعریف یک ملت” بر خلاف طبقات یک پروسه علمى و دیالکتیکی نیست، یک اتفاق مادى است که بنا بر مقتضیات اقتصاد، فرهنگ، سیاست و ایدئولوژى شکل میگیرد.

مسئله ملی و ناسیونالیسم، تحت عنوان دو مقوله، و پدیده بهم ربط دارند، ناسیونالیسم بر ملت مقدم است. در واقع از نظر تاریخی ملتها محصول سیاسی و ایدئولوژیک ناسیونالیسم اند.

در دوران بعد انقلاب تا به امروز گرایشات ناسیونالیستی با تحریک کردن احساسات ملی توده های مردم کرد در کردستان تلاش نموده اند، سمت وسوی مبارزاتی کارگران و زحمتکشان کرد را منحرف نموده و رنگ و لعابی ملی و ناسیونالیستی به آن بدهند.

مبارزه علیه ستم و تبعیضات ملى، و جلوگیرى از نشر سموم ملى گرایى در جنبش طبقه کارگر یکی از وظایف مهم سوسیالیستها بوده است. ملی گرایی و ناسیونالیسم از حربه های بورژوازی است که برای تفرقه پراکنی در صفوف کارگران و مردم زحمتکش بکار گرفته، و مانع وحدت کارگران و تقویت گرایش سوسیالیستی می شود. در مقطعى که ملى گرایى و ملت تراشى میلیونها انسان را در اقصى نقاط جهان  به خون میکشد و بیخانمان میکند، در مقطعى که جهانى شدن سرمایه و تولید، پوچى تعلق ملى را در افکار طبقه کارگر جهانی بی اهمیت نموده است. ملی گرایی و ناسیونالیسم نخواهد توانست آن آلترناتیو موجودی باشد که به رفع ستم ملی پاسخ دهد. مدافعان این گرایش در واقع همان اهداف بورژوازی را دنبال می کنند، هدفشان نه خاتمه دادن به این ستم بلکه یافتن جا پایی در قدرت است. در مناسبات ظالمانه و نابرابر سرمایه داری طبقه کارگر استثمار شده با هویت ملی اش تداعی نمیشود، بلکه این کارگر کرد، فارس، بلوچ و ترک است….که بدون در نظر گرفتن هویت ملی اشان استثمار میشوند. و بالعکس این سرمایه دار ترک، کرد، بلوچ و فارس است که از نظر طبقاتی بعنوان بخشی از بورژوازی به استثمار کارگران و سود آوری هر بیشتر برای سرمایه دست میزند. در واقع این منافع طبقاتی است که صف طبقاتی انسانها را در یک منفعت مشترک مشخص می کند نه هویت ملی اشان.

مسئله ستم ملی در قالب یک جنبش ملی سراسری برای ملت کرد در کردستان ایران بلکه برای مناطق کردنشین کشورهای دیگر همیشه مطرح بوده و بعنوان یک معضل جهانی مورد توجه امپریالیستها، و همچنین نیروهای چپ و آزادیخواه قرار داشته و هر کدام برای حل آن در طول این سه دهه راه حلهای خود را ارائه داده اند. تا قبل از سقوط بلوک شرق دفاع از جنبش کرد و مبارزه برای حل آن از نظر استراتژیکی به عنوان یک معضل همیشه مورد توجه چپ قرار داشت. اما بعد از سقوط شوروی و دیوار برلین و تهاجم وحشیانه بورژوازی به سوسیالیسم و کمونیسم بخشی ازچپ به سوسیال دمکراتهایی تبدیل شد، که راه حلهای حل مسئله ملی را نه در راه حلی سوسیالیستی بلکه در راه حل امپریالیستی جستجو می نمایند. امروزه نمونه مشخص آن را در رابطه با ملت کرد عراق و دولت دست نشانده آمریکا در این منطقه می توان مشاهده نمود. که بجز بلاتکلیفی، فقر بیشتر، بیکاری، آوارگی و مصیبت چیزی بهمراه نداشته است. اما تا جاییکه به کردستان ایران بر میگردد، و موضوع بحث این نوشته میباشد. در طول این دو دهه اخیر ما شاهد عروج استراتژی ای بوده ایم که در غیاب یک استراتژی چپ و سوسیالیستی روشن آشکارا خواسته سرنوشت جنبش ملی کرد را به عملکرد نیروهای راست جامعه ایران با سیاستهای قدرتهای امپریالیستی گره بزند و در این رابطه توانسته هم امیدهایی را برانگیزد، و تلاشهایی در این راستا از طرف جناح راست جنبش در سطح کشوری در ایران با عروج جنبش اصلاحات بعمل آمده  تا در کردستان نیز حرکتی مشابه با جنبش اصلاحات سراسری  شکل بدهند اما با ناکامی روبرو شد. گرچه این تلاش هنوز کماکان ادامه دارد. علت عدم موفقیت گرایش راست را در نیرومند بودن جنبش چپ در کردستان ایران باید جستجو نمود. آن هم محصول تاریخی بیش از سه دهه جانفشانی و مبارزه بیوقفهً کمونیستها در کردستان بوده است. آنچه بعد سیاسی و تاریخی مسئله ملی کردستان ایران را برجسته و متفاوت می نماید. بعد از انقلاب، مبارزه انقلابی مردم کردستان علیه ستم ملی به مبارزه ای توده ای و رادیکال تبدیل شد که تا به امروز تدوام یافته است. این مبارزه به یک جنبش اجتماعی تبدیل شد که در واقع چپ از سردمداران این جنبش محسوب میشد.

برای روشن شدن نقش و سیاست ناسیونالیسم و نیروهای چپ و سوسیالیسم در طول این سه دهه لازم به توضیح مختصری است. در آن دوره هم سیاست ناسیونالسیتها در کردستان از همان ابتدا نه تنها ربطی به منافع کارگران و زحمتکشان نداشته بلکه به عنوان نیروی باز دارنده نقش ایفا می نمود. و تا به امروز هم بیربطی آن را میتوان مشاهده نمود. ویژگی که به کردستان سیمای برجسته ای میداد، وجود جنبش توده ای در آن دوره بود. رادیکالیسم چپ درون این جنبش توده ای بود که آن را از سایر جنبشهایی که در دوره های قبل در کردستان بوقوع پیوسته بود متمایز می ساخت که باعث میشد حیات سیاسی خود را با طبقه کارگر جامعه کردستان تعریف نماید. بر خلاف جنبشهای قبلی کردستان که بیشتر جنبه ملی بودن و مطالبات مربوط به آن را نمایندگی می نمودند. از ویژگیهای جنبش توده ای این بود که برای اولین بار در تاریخ مبارزات سیاسی کردستان جمهوری اسلامی را با تحمیل مطالبات و خواسته های خود به عقب نشینی واداشت، و مجموعه این مطالبات به شکل پلاتفرمهای مشخص سیاسی و روشن که با زندگی روزمره وخواسته های توده های کارگر و مردم زحمتکش ربط داشت تعریف میشد. آزادیهای وسیع دمکراتیک، برخورداری از حق بی قید وشرط تشکل و اعتصاب، برابری کامل حقوق زن و مرد، جدائی مذهب از دولت، افزایش دستمزد، کاهش ساعات کار، بیمه بیکاری و…..، این خواسته و پروسه ای که در این راستا انجام یافت دقیقا نشانی از عروج رادیکالیسم طبقه کارگر و بی افقی ناسیونالیسم کرد بود.

در این دوره مبارزات همه جانبه ای برعلیه جنگ ارتجاعی ایران و عراق از اعتراض بر علیه تحریم عمومی عوارض و مالیاتهایی که در ارتباط با جنگ مطالبه میشدند صورت گرفت. تظاهرات ضد جنگ تا حدود زیادی عرصه را بر جمهوری اسلامی تنگ نمود. مبارزه و اعتراضات توده های کارگر و زحمتکش شرایط و فضای سیاسی ای را ایجاد نمود که  مبارزات کارگری و ارتباط  درونی آگاهانه این مبارزات گسترش یافت. در این دوره دهها اعتصاب کارگران کوره پزخانه ها در داخل و خارج شهرهای کردستان بو قوع پیوست. این اعتصابات تاثیرات عمیقی را چه به لحاظ آگاهی سیاسی و حول هماهنگ کردن دستمزدها ایجاد نمود. طبقه کارگر کردستان فاقد تشکلهای توده ای وسیع بود اما در همان حال اشکال مبارزاتی در ابعاد مختلف خود نمایانگر درجه ای از آگاهی سیاسی و ارتباطات درونی شبکه های محافل کارگری و رهبران عملی کارگران بود. البته اعتراضات و اعتصابات کارگری تنها مختص به کوره پزخانه ها نبود،  کارگران فصلی بخش وسیعی از طبقه کارگر کردستان را تشکیل میدهند. محیطهای کارگری دیگر هم شاهد این اعتراضات و اعتصابات بودند. اما از حرکتهای بر جسته در کردستان در آن دوره مراسمهای مستقل و با شکوه اول ماه مه ها در شهرهای کردستان بود. هزاران کارگر هر ساله علیرغم ممانعت دولت و دستگیریهای بعد آن، با خواستهای سیاسی رادیکال و انترناسیونالیستی مراسم اول ماه مه را برگزار نمودند. سال ۶۸ طبقه کارگر کردستان و توده های زحمتکش شاهد یکی از با شکوه ترین مراسمهای اول ماه مه در شهر سنندج بود، شش هزار کارگر در این مراسم شرکت نموده بودند و سخنران این مراسم جمال چراغ ویسی یکی از کارگران سوسیالیست بود که به جرم سخنرانی در این مراسم اول ماه مه بدست جنایتکاران رژیم اعدام شد. در این مراسم قطعنامه هایی صادر شد، همزمان با این مراسم در شهر سنندج هزاران کارگر در شهرهای دیگر کردستان نیز مراسمهای اول ماه مه را برگزار نمودند. قطعنامه کارگران سنندج توانست تصویری روشن از تاثیرات، این حرکت و اهداف و آرمانهای آن را بدست بدهد. قطعنامه اول ماه مه سنندج کاملا محتوایی طبقاتی و انترناسیونالیستی داشت ضمن اینکه در همبستگی با کارگران جهان این روز را برگزار می نمودند، متن قطعنامه خواسته و مطالبات کارگری را طرح می کرد: از جمله خواست تعطیلی اول ماه مه، خواست آزادی تشکلهای کارگری، خواست برابری کامل حقوقی زنان و مردان، خواست بیمه بیکاری، خواست ممنوعیت کار کودکان، خواست افزایش دستمزدها، اعلام همبستگی بین المللی از مبارزات کارگران در سراسر نقاط جهان. اینها چهره مبارزه سیاسی و طبقاتی را در کردستان آن دوره نشان می دهد. این مبارزات طبقاتی در تغییر دادن فضای سیاسی، ایجاد سنتهای مبارزاتی که بویژه طبقه کارگر آن را نمایندگی می نمود تاثیر بسزایی داشت. برگزاری مراسم با شکوه اول ماه امسال در سنندج و سایر شهرهای کردستان بازتابی از تداوم این سنتهای مبارزاتی قوی طبقه کارگر کردستان بوده و  نشانی از رشد و تقویت گرایش سوسیالیستی موجود در آن جامعه میباشد.

اما نقش چپ در این سه دهه در تاثیر گذاری بر جامعه کردستان و نقش آن در رابطه با ناسیونالیسم قابل تعمق است. روی سخن با چپی است که انتظار میرفت زمینه و فضای سیاسی جامعه کردستان را برای رشد گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر تقویت نماید! تا جایی که به مبارزه برای رفع ستم ملی بر می گردد از ویژگیهای این مبارزه در کردستان ایران این بود که با مبارزه طبقاتی همسویی داشت. مبارزه طبقاتی ای که با شرکت مستقیم طبقه کارگر کردستان و به نمایش گذاشتن قدرتش در صحنه سیاسی جامعه با وجود اختناق جمهوری اسلامی از پتانسیل قوی برخوردار بود. انتظار میرفت کردستان با حفظ جو انقلابی بدرجه ای پرچمدار مبارزات طبقه کارگر ایران باشد. اما بدلایلی این اتفاق نیافتاد. و بمراتبی که بخش اصلی  از این  چپ به سانتر و راست چرخید زمینه برای پیشروی راست و افول ناسیونالیسم  خودمختاری طلب مساعد شد. این نوع چپ تقریبا به حاشیه رانده شد و محور اصلی کار و فعالیتش را به تبلیغ سازمانی، حفظ آن و مطرح کردن خود اختصاص داده، و کمترین تاثیر در زمینه کار و فعالیت اجتماعی و توده ای از خود بر جا نگذاشت. کمترین نقش را بدون موضعگیری سیاسی و بموقع در قبال تغییر و تحولاتی که در صحنه سیاسی ایران اتفاق می افتاد ایفا می نماید. از وظیفه ای که بعهده داشت و بعنوان قویترین نیروی چپ در منطقه  قرار بود در امر سازماندهی طبقه کارگر نقش داشته باشد، خود را بی وظیفه نموده و دامنه مبارزاتش تا حد دفاع سطحی از مسئله ملی تقلیل یافت و مدعی است که برای رفع ستم ملی برنامه دارد ولی ما باید نشان دهیم که داشتن برنامه زیبا و آراسته بدون وجود طبقه کارگر متشکل در میدان که رفع ستم ملی هم برایش یک مطالبه اساسی باشد هیچ کارساز نیست و نخواهد بود . طیف چپ موضعگیری کمونیستى اش در قبال ناسیونالیسم و احزاب بورژوایى چه در عراق و چه در ایران با سکوت اختیار شد. این چپ تحت عنوان سوسیالیستهای منطقه موظف بود حقایق سیاسى جامعه را براى طبقه کارگر روشن کند. هنگام  بمیدان آمدن دو دوره جنبش توده‌ای مردم ایران، مردم کردستان در این جنبش شرکت نکردند. استدلال چپ در این منطقه این بود که مردم کردستان در رای گیری شرکت نکرده اند بنابراین شرکت در جنبش را درست ندانستند. البته این موضعگیری بی افقی این چپ را از نظر استراتژیکی نشان می داد و همین بی افقی را در سرنوشت یک ملت با عدم شرکتشان در جنبش سراسری توده ای و به حاشیه راندن آنها رقم زد. و در عوضِ ماندن در فضای خویش و دیر شرکت جستن در جنبش اعتراضی؛ همه ​و​همه نشانه​های انفعال، فرقه​ای بودن و غیر کارگری بودن چنین چپی است. چپِ کارگری و رادیکال در جنبش شرکت می​کند و آن را در جهت رادیکالیسم و مبارزه​ی ضد سرمایه​داری هدایت می​کند. یعنی دخالت​گر است، یعنی تاثیرگذار است و با این دخالت​گری و تاثیرگذاری در جامعه و بین مردم و کارگران حضور زنده و عینی دارد. جدایی​ جنبش اعتراضی​ مردم کردستان از سراسر ایران هشد​اری برای کل چپِ ایران است که در فرصتهایی دیگری که جنبش کارگری و چپ برایش پیش خواهد آمد حداکثر استفاده را بنماید.

این چپ در کردستان در طول سه دهه بجای مبارزه فعال و موضعگیریهای رادیکال و دخالتگریهایش در سوخت وساز مبارزه طبقاتی طبقه کارگر کردستان به نیرویی تبدیل شد که کل فعالیت سیاسی اش را به پاسداری از تعدادی نیروی مسلح غیر فعال، و حتی بدون سلاح سنگین و به درد یک مبارزه نظامی به خور، اداره کردن چند سایت اینترنتی و رادیو و تلویزیونی اختصاص  داد. در طول این سالهای مبارزاتی بجای تبلیغ و ترویج کمونیستی، بیشترین افتخار سرتیتری برنامه ها ی تلویزیونی اش را به تعریف و تمجید از نیروهای رزمنده پیشمرگایتی اش اختصاص داده شد، بدون اینکه حتا یک عمل نظامی نیز داشته باشد و نیز بدون توجه به اینکه درعرض این سالها چه تغییر و تحولات مهمی در جامعه ایران و جهان اتفاق افتاده است. این چنین است که همچنین چپی با نظاره گری، ماهیت سیاسی و طبقاتی خود را با عقبگرد و چرخیدن هر چه بیشتر به سانت نمایان میسازد. و این چپ به جای تقویت گرایش سوسیالیستی و تقویت پتانسیلی که در طبقه کارگر کردستان موجود است، عملن با نقشی که ایفاء می نماید، به شکلی بر این پتانسیل مهار زده است.

دو اتفاق مهمی که در صحنه سیاسی ایران و جهان در حال جریان است، بر این چپ تاثیراتش را گذاشته است و آن را ناگریز به بازنگری در موضعگیریهای جدیدی نموده است . اولاً با رشد گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر در کردستان و فعال شدن سوخت و ساز درونی این عرصه، چپ را در کردستان با معضلات و مشکلات سیاسی جدیدی مواجه ساخته است. چپ در بین دو راهی است چاره ای جز این ندارد، که یا با گرفتن موضع رادیکال و حضور فعال خود این گرایش را تقویت نموده، و وفاداری خود به سوسیالیسم و جنبش سوسیالیستی را به اثبات برساند یا با چرخیدن بیشتر به سانت حل مسئله ملی را از نه از طریق طبقه کارگر و مبارزاتش بلکه از طرق دیگر دنبال کند. دوماً تغییر و تحولات سیاسی موجود در خاور میانه، بخصوص نقش نیروهای امپریالیستی ناتو، آمریکا و اروپا در لیبی جنب و جوش و امیدهای واهی را در دل احزاب بورژوایی و ناسیونالیسم کرد در منطقه بوجود آورده است. بخش عمده اپوزیسیون کرد که مدتها است که با دادن چراغ سبز به حکومت مرکزی که از دوره جنبش اصلاحات در ایران شروع شده وفاداری خود را بنوعی نسبت به آن اعلام و اثبات نموده اند.  آنها با برجسته نمودن مسئله کرد و دفاع از جناح اصلاح طلبان و لیبرالها به این امیدند جا پایی در حکومت مرکزی پیدا نمایند. در ضمن حل مسئله کرد را  در ایران همچون کردستان عراق در را ه حل امپریالیستی جستجو نمایند. شروع و محور نقد سوسیالیسم کارگری در اوضاع  نه توهم به حمایت امریکا از اپوزیسیون کرد بلکه حمایت خود اپوزیسیون کرد از امریکا است.

افشای ناسیونالیسم و احزاب بورژوایی که در پشت سانتر و گرایش راست پنهان شده است امروز جزء وظایف اصلی سوسیالیستها و گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر کردستان میباشد. ما سوسیالیستها موظفیم حقایق سیاسى را رو به جامعه براى ملت کرد ، کارگران و زحمتکشان کردستان افشاء نمائیم. اجازه داده نشود یکبار دیگر از احساسات ملی مردم کرد در جهت اجرای سیاستهای شوم بورژوازی بویژه امپریالیستها استفاده شود . این حرکت ناسیونالیستی و متحد شدن احزاب ناسیونالیست کرد و تمایلشان به سمت امپریالیسم و راه حل هایش می تواند یک مانع و چالش جدی در راه پیشروی گرایش چپ سوسیالیستی طبقه کارگر باشد. طبقه کارگر کردستان بنا به سابقه مبارزایتش باید متحد تر و متشکل تر برای خنثی نمودن این موانع جدی قدم برداشته و راه را در اتحاد با طبقه کارگر در کل ایران  برای ایجاد حزب طبقاتیش هر چه بیشتر هموار نماید. نه تنها رهایی طبقه کارگر کردستان بلکه حل مسئله ستم ملی فقط و فقط در رسالت این طبقه و راه حل های سوسیالیستی آن میباشد.

جون ۲۰۱۲

http://www.socialist-workers.org

kargar.socialist@gmail.com

Kanone Socialisthaye Kargari: Facebook