سرقت آمریکائی- اسلامی در مصر

سرانجام پس از هجده ماه کشمکش ؛ که در جریانش باید خون مردم به زمین ریخته می شد و عمله ی ظلم با چوب و چماق و گلوله و تانک و زره پوش و اسب و شتر به مطالبات آنان پاسخ می دادند ، راس هرم راهزنان پان اسلامیستِ انگلیسی – آمریکائی ، در جائی که باید بر اساس طراحی معماران سیاسی واشینگتن و لندن قرار می گرفت ، قرار گرفت: محمد مورسی نامزد اخوان المسلمین که در صورت مساله به عنوان حزب آزادی و عدالت به میدان تزریق شده بود، با چیزی در حدود سیزده میلیون رای از میان بیش از پنجاه میلیون رای که باید، یا می توانست ، به صندوق ها ریخته شود، از صندوق در آمد تا در مقام مظهر و حاصل « بهار عربی » یا « بیداری اسلامی » ، به بیش از ۸۵ میلیون مصری ریاست کند و در ملازمت ارتشِ تا خرخره آمریکائی مصر و صهیونیست های کشور مجاور و اسلامیست های حاکم برایران به رهبری سید علی خامنه ای ، نگذارد که خدای نکرده لرزه ای براندام اقتدار همه جانبه ی امپریالیست ها در منطقه بیفتد و مبادا که آن « بهار » عوام فریبانه ، در جریان تداوم تنش ها ، واقعا روزی معنی حقیقی پیدا کند و « بهار»ی شود از آن گونه که مردم ایران در سال ۱۹۷۹ آرزویش را داشتند ، نه از این گونه که به ایشان تحمیل شد . جنبش اجتماعی مصر هم ، باید مثل جنبش ۱۹۷۹ ایران به سرقت می رفت تا بستر منطقه برای تداوم اقتدار امپریالیست ها و اسلامیست های دست پرورده ی آنان ، آماده می شد.

واقعه ای که تا زمان در آمدن نامزد اخوان المسلمین از صندوق ، در حدود هجده ماه طول کشیده تا باعث شعف کامل کاخ سفید و اتحادیه اروپا و « بیت رهبری » در تهران و ستاد صیهونیسم در دفتر نتان یاهو و خمیده کمرهای سعودی و … عجیب نیست که همه ی اهل بخیه شود، در زبان سیاسی دماگوژی Demagogie ست . در این زبان ، دماگوژی معادلی جز عوام فریبی ندارد . در فرهنگ می گویند مردم فریبی یا همان دماگوژی ، سوء استفاده از احساسات و علایق و گرایش ها و تعصب ها و نیازهای عامه ی مردم است . بنابراین ، در زبان سیاسی جدید، دماگوگ برابر و معادل است با عوام فریب و مردم فریب .
یعنی وقتی باراک اوباما قرار است آمریکائی ها را به خود جلب کند تا سرمایه داری مقتدر بتواند از کنار موج های سنگین بگذرد و به تخته سنگ های مهیب نخورد ، باید اصول عوام فریبی را رعایت کند و طوری به دماگوژی بپردازد که تو گوئی راست می گوید و حتی توانسته است خود را هم بفریبد. « تغییر » شوخی نیست . اوباما آدم با سوادی است، ادبیات خوانده ، فلسفه خوانده ، سیاسی مرد ایالات متحده است، از پشت میز کار اداره و ماشین کارخانه و گاو آهن مدرن که برش نداشته اند به میدان رقابت ریاست جمهوری تزریقش کنند . می داند که « تغییر » عمل ناشی از «حرکت » است و در دیالکتیک بالاترین مفهوم رشد انسان و جامعه را که حاصل « حرکت » است تداعی می کند . از طرف دیگر ، اوباما ؛ حتی اگر اصول فلسفه ی مارکس را خوانده باشد ؛ که من اطمینان دارم خوانده است ، مارکسیست و معتقد به انقلاب علیه نظام سرمایه داری مسلط که نیست ، هست ؟ پس برای ایفای نقش خود به مثابه دماگوگِ مدرنِ متعلق به حزب دموکرات ، باید از ابزاری استفاده کند که غیر مستقیم ارتباطی هم با مفاهیم دموکراتیک داشته باشد . اوباما و حزب او و ستاد انتخاباتی حزب دموکرات و مغزهای متفکر بورژوازی حاکم برایالات متحده که خود را علنا رهبر جهان معرفی می کنند و هیچ جائی برای پنهان کردن دم خروس نگذاشته اند و در شرایط کنونی ضرورتی را هم برای این پنهان کاری احساس نمی کنند ، عمیقا اصل «تغییر» را در «ماتریالیسم دیالکتیک » می شناسند و می خواهند با سوء استفاده از آن ، مردم آمریکا را سرکار بگذارند و رای بگیرند و با رای آن ها و چاپیدن و تحمیق بخش های وسیعی از مردم جهان ، اساس مفهوم « تغییر» و مقدمه ی آن « حرکت » را از اعتبار بیندازند . و موفق می شوند . یعنی که هنوز هم می شود نه تنها در ایران و مصر و عراق و تونس و ترکیه و سوریه و هرجائی دیگر از جاهای تحت سلطه ، بلکه خود جامعه سلطه گر، مردم را فریفت .

خمینی در ایران با بهره گیری نادرست از احساسات و علایق و تعصب ها و نیازهای عامه ی مردم ، از صندوق جهانی در آمد. خمینی هم دماگوگ بود. دماگوژی سیاست حاکم بر جهان است . بالاترین بخش توده ها که در چنبره ی علایق برنیامده و احساسات سرکوب شده و نیازهای در بیراهه مانده به تله افتاده اند ، همیشه مستعد فریب خوردنند . خمینی و کسانی که مانیفست و کنش و واکنش او را تنظیم کرده بودند ، می دانستند که از سال های ۱۵۶۳ تا ۱۹۷۹ که به بیش از چهار قرن سر می زد ، مردم ایران ملعبه ی سلسله های پادشاهی و رقابت های استعمارگران بوده اند و همواره قدرتمندان خارجی و نوکران داخلی شان ؛ که گاهی مثل مظفرالدین شاه کشور را به سه میلیون تومان فروخته اند و گاهی ، مثل پیشینیان او ، با قراردادهای گلستان و ترکمن چای ، فروش بخش های وسیعی از کشور را به صورت عقدی دایمی در آورده اند ، احساسات و تعصب ها و نیازها و علایق مردم را به سمت منافع و مطامع بی در و پیکر خود جهت داده اند و آن مردم تشنه که در اسارت صدها سال شیعه گری مدام پای علم قدرتمندان و تصویرهای جعلی بر سر و سینه کوفته بودند ، همواره ماده ی مستعدی بوده اند تا به یک اشاره ی « دماگوگ » به اسارت او در آیند و داوطلبانه رشته های مبارزه ای دیرینه را که سر به سال های ۱۹۰۷ می زد ، پنبه کنند . ( و تازه پس از سی و چهار سال تاوان پس دادن ، بر بام ها شوند و بانگ بر آرند که « الله اکبر » و « یا حسین میر حسین» ! )
خمینی در مفهوم و در مصداق ، درست مثل باراک اوباما و حکومت های وابسته به معماری سیاسی امپریالیست ها ، نیاز مردم به تغییر را فهمیده بود و می دانست که شعارهای سوسیالیستی که در جامعه نفوذ پیدا کرده ، می تواند اسلام را به طور اعم و اسلام انگلیسی – آمریکائی را به طور اخص ، به خطر بیندازد . خمینی می دانست که در جنگ جهانی دوم ، سی هزار سرباز مسلمان در خدمت هیتلر قرار گرفتند تا در جبهه ی قفقاز بجنگند . و می دانست که وجه مشترک سربازان مسلمان و ارتش هیتلر و به طور کلی نازی ها ، یهودی ستیزی آنان بود.
بنابراین ، می شد از کمونیسم ستیزی اسلامی ها و کمونیسم ستیزی آمریکائی ها و اروپائی ها ، وجه مشترک و جبهه ی مشترک ساخت ، اما برای پیش بردن این طرح که می توانست به کشتار کمونیست ها و نیروهای دموکرات بینجامد – که انجامید – ، براندام هدف اصلی همان کمونیست ها لباس اسلامی پوشاند و عوام فریبی کرد : پیش بردن هدف های ضد سوسیالیستی ، با شعار های سـبز شـده ی سوسیالیستی !
از نخستین مداخله های خارجی در امور ایران تا « ظهور ! » خمینی ، این جدی ترین مورد بود که هدف قدرت های خارجی با هدف های قدرتمندان داخلی ، بدون هیچ گونه اختلافی منطبق می شد : از آزادی و استقلال و فرو دستان حرف بزن ، اما زمینه را برای انهدام آزادی و قدرتمند تر شدن فرا دستان و هولناک تر کردن اختلاف طبقاتی و وابستگی های بی حد و حصر فراهم کن . این حرف های فریبنده ، جز با معیارهای جهانی دماگوژی قالب گیری نمی شد.
اختلاف طبقاتی ، تمایلات ضد آمریکائی ، تمایل به آزادی اندیشه و بیان ، کینه نسبت به حاکمیت ، زمینه های انفجار علیه سرکوبی و اختناق ، نفرت نسبت به زنجیره ای موسوم به هزار فامیل و تا حدود قابل تاملی زمینه های گرایش سوسیالیستی و دموکراتیک در جامعه تشدید شده بود. خمینی باید می توانست با بهره گیری از این حالت ها و احساسات و نیازها و قالب گیری آن ها با فریبکاری های مذهب ، توده ها را در جهت خود سازماندهی می کرد . مسجدها و ملاها و آبادی های عقب نگه داشته شده و تکیه ها و هیئت ها و ذهن های واپس گرای قالب پذیر را هم شرایط مادی حاکم بر جامعه برایش آماده کرده بود . باید با استفاده از موقعیت کاریسماتیکی که در بستر مذهبی داشت، آس عوامفریبی را برای آرایش جدید خاورمیانه به زمین می زد و موضع مشخص طبقاتی و ضد آمریکائی می گرفت تا می توانست همه ی این مراحل را در اوج موفقیت های دماگوگیک از سر بگذراند و استحکامات مردم فریبی را به صورت های افقی و عمودی برای حال و آینده بسازد . مانع این حرکت دماگوگیک را هم که نیروهای سازمان یافته و عناصر سوسیالیست و ملی و دموکرات بودند، می توانست با موافقت و همکاری صمیمانه ی فریب خوردگان از سر راه بردارد. و چنین کرد.
فریاد زد : ویلاهای شمال را خراب کنید و به جای شان گندم بکارید ! اما خبر می رسد که حالا قیمت ویلاهای شمال به چند میلیارد تومان هم رسیده است ! گفت : مستکبران از صحنه می روند و مستضعفان در صحنه می مانند . یعنی غنی و ثروتمند می رود و فقیر و فرو دست می ماند . اما درست به عکس شد . گفت و فریاد زد و گفت و فریاد زد ، اما گویا حالی جامعه نشده بود که نظام جهانی ، دماگوگ تازه ای را کشف کرده و پرورش داده تا زمینه های نا مطلوب بستر منافع خود را هموارتر کند .

ابزاری هم که نظام جهانی برای دماگوگ های خود ساخته ، دموکراسی یا همان مردم سالاری است که اتفاقا کامل ترین معادل فارسی را دارد . « دموس » به معنی همان « مردم » و ( البته عموما مردم فقیر) ، « کراتوس » به معنی قدرت است . دماگوگ ها برای گیج کردن عقربه ی شناخت جامعه ، انتقال قدرت به مردم را با استفاده از ترکیب « دموکراسی » مطرح می کنند و عموما تکیه شان از مبنای حرکت بر این پایه ، آموزش و تنظیم در آمد و بهبود معیشت و بیمه و بازنشستگی و ایجاد تعادل در دخل و خرج و ایجاد محل کار و تعمیم آموزش و بهداشت و مفاهیم و مواردی از این دست است . استعمار گران هم با خرج کردن همین ترکیب ها شیره جان ملت ها را مکیده اند . امپریالیسم جدید هم برای اشغال عراق و افغانستان از همین کلمات استفاده کرده است . منتها ، « همه با هم » برای حرکت در شریان های جامعه ، مجبور شده اند از لابه لای باورها و علایق مذهبی فریب خوردگان ستمدیده ، یا ستم دیدگان بمب خورده بگذرند. به هر حال ، خیال مذهبی هائی که هم راحت فریب می دهند و هم راحت فریب می خورند ، باید راحت باشد که اگر در بغداد و کابل و حلبچه و خرمشهر و میدان تحریر مصر و آن همه و این همه جای جهان ، مردم قتل عام می شوند ، هیچ لطمه ای به ساحت مقدس خدا و پیامبران خداوند و سایر وابستگان به خداوند وارد نمی شود . مهم آن است که گنبدهای واقع در نجف و کربلا و اسرائیل و قم و مشهد سالم بمانند ، مردم گور پدرشان .

مارکس در نقد اقتصاد سیاسی ( ۱۸۵۹ ) می گوید « این آگاهی انسان ها نیست که زندگی شان را تعیین می کند ، بلکه بر عکس ، زندگی اجتماعی آن هاست که آگاهی شان را تعیین می کند. »
زندگی اجتماعی انسان ها را در نظام مسلط جهانی چنان تنظیم کرده اند که در هر پیچ و معبر و گذری ، راه را بر آگاهی و تعمیم آگاهی در جامعه می بندد. بنابراین ، حتی اگر مارکس را چنین تعبیر کنیم که رابطه ی میان زندگی و آگاهی به صورت رابطه ای متقابل عمل می کند ، شرایط مادی حاکم بر جهان را چنان تنظیم کرده اند که این رابطه عملا در جهت ارتقای انسان قرار نمی گیرد . بنابراین ، انسانی که در برهوت بر سر می زند تا به لقمه نانی کفایت کند ، برای مردم فریبان ، یا دماگوگ های ساخت کارخانه های مطلق سازی و بحران سازی و ثروت سازی ؛ چه از قماش مذهبی های صرفا عمامه ای باشند ، یا از قماش مذهبی های کراواتی مثل محمد مورسی ، و جرج واکر بوش ، خمیر مطلوب را تشکیل می دهد . چه گوارا می گوید سرمایه داری انسان ها را به صورت خمیر خام می خواهد و آنان را به همین صورت نگه می دارد تا به هر شکلی که می خواهد درشان بیاورد و در فرصت هائی که برای خود ایجاد می کند ، قالب های سازنده ی آن شکل ها را طراحی کند و بسازد .
زندگی اجتماعی انسان ها ، در کشورهای عربی و به طور کلی کشورهائی که به جوامع زیر توسعه و در حال توسعه معروفند ، با اهرم های مذهبی و روحانی و نهادها و موسسه های گوناگون سرمایه داری حاکم ، و با تعمیم و تعمیق مبانی و صورت های اجتماعی مذهبی، راه را بر حرکت به سوی آگاهی می بندد. بنابراین است که می تواند با طراحی دقیق و سوء استفاده از غفلت حاکم بر جامعه ، توان اجتماعی را از طریق شکل دادن به خمیر، تباه کند. وقایعی مثل سرقت توان و مطالبه ی اجتماعی مردم ایران در سال ۱۹۷۹ ( ۱۳۵۷) ، سرقت توان و مطالبه ی اجتماعی مردم مصر در سال ۲۰۱۲ ( ۱۳۹۱ ) ، شکل دادن به همان خمیری ست که نظام اقتصادی – سیاسی حاکم بر جهان ، قالب هایش را ، بنا به تجربه و تخصص ، از پیش آماده کرده بوده است .

تیر ماه ۱۳۹۱