کشمکش لاشخورها! مصر، انقلاب، کودتا و …

مصر شاهد برگزاری “انتخابات” ریاست جمهوری است! (۱) احمد شفیق، کاندیدی به نمایندگی از نظام سابق و محمد مورسی کاندیدی از اخوان المسلمین باهم رقابت میکنند! در سیمای احمد شفیق، این آخرین نخست وزیر مبارک است که میخواهد اولین رئیس جمهور دوران پسا مبارک شود. در سیمای محمد مورسی، این شخصیتی مرتجع از یک حزب ارتجاعی است که میخواهد فرصت فراهم شده توسط انقلاب را به فرصتی علیه آرمانهای همان انقلاب تبدیل کند.

حقیقت سیاسی لحظات حاضر مصر را میتوان در این چند جمله خلاصه کرد: بر فراز میدان تحریری که به سمبل شکوهمند انقلابات معاصر تبدیل شد؛ روی شانه های نسلی که یک انقلاب عظیم را پیش بردند؛ در متن سردرگمی سیاسی نسل جوانی که “نان، آزادی و حرمت انسانی” را به شعار انقلابشان تبدیل کرد؛ در متن اعتراضات تعطیل ناپذیر طبقه کارگری که نتوانسته است در قامت یک طبقه سیاسی، یک طبقه رهبر انقلاب ظاهر شود؛ نمایندگان دو ارتجاع، نمایشی از دمکراسی راه انداخته اند. مگر دمکراسی مورد نظر دول غرب و بورژوازی مصر که قرار بود به عنوان مضمون انقلابات معاصر، نقش آلترناتیو سیاسی را بازی کند چیزی غیر از این است؟

در حال حاضر، در زمینی که انقلاب مصر شخم زده است، لاشخوران سیاسی مرتجع نظم سابق و اپوزیسیون اسلامی به همان اندازه مرتجع، برای تصاحب لاشه سیاسی باقیمانده از نظام سابق دست و پنجه نرم میکنند.

در این میان، سلسله تصمیمات “شورای عالی نیروهای مسلح” (مشهور به اسکف) و اتفاقات مربوطه بسیار تماشایی و بسیار پرمعنا هستند. بر طبق یک سلسله فرمانهای اسکف:

پارلمان مصر مغایر با قانون اساسی تشخیص داده شد و منحل شد (تا اطلاع ثانوی، حق قانونگذاری در اختیار اسکف خواهد بود). نظارت بر تدوین قانون اساسی  حق اسکف اعلام شد. (قبلا پارلمان تحت تسلط اخوان المسلمین کمیته تدوین پیش نویس قانون اساسی را بر طبق میل خود انتخاب کرده بود). رئیس جمهور منتخب فرمانده کل قوا نخواهد بود. اختیار تصمیم در باره جنگ و نحوه بکارگیری نیروهای مسلح حق اسکف خواهد بود. حق نظارت و تصمیم گیری بر بودجه و به طور مشخص بودجه نیروهای مسلح در حوزه اختیار اسکف خواهد بود. رئیس جمهور موقت خواهد بود و در برابر شورای عالی نظامی سوگند خواهد خورد و با تصویب قانون اساسی جدید با رئیس جمهور جدید جایگزین خواهد شد.

معنای سیاسی واقعی این فرمانها چیزی نیست جز اینکه در میان توطئه گران اصلی علیه انقلاب مصر، یعنی در میان اسکف و اخوان، اسکف با این فرمانها میخواهد دست بالا پیدا کند. این به سادگی جنگی میان نیروهای متنوع ضد انقلاب بر سر هژمونی سیاسی است.

نقش اسکف در اوج انقلاب مصر حتما یادتان هست. سرکوب انقلاب را به پلیس و نیروهای امنیتی سپرد و خود در نقش یک ارگان “بیطرف” ظاهر شد. زیر نگاه “بیطرف” همین ارتش مسلح، پلیس مسلسل بدست و چاقوکشان شتر سوار به  جان انقلابیون میدان تحریر افتادند. توحش کار نکرد. زور انقلاب چربید. مبارک ساقط شد. طبقه حاکم بر سرجایش ماند و همان ارتش “بیطرف” به جان هر کسی افتاد که در فکر ادامه انقلاب بود. سعی کردند این تصویر را بدهند که گویا این بار ارتش مدافع “انقلاب” در مقابل جوانان و کارگران و زنانی ایستاده است که دیگر نقش “ضد انقلاب” را بازی میکنند! اما در خودآگاهی نسل انقلاب کرده، ارتش “بیطرف”، رسما داشت کار پلس و نیروهای امنیتی را در دوره پسا مبارک بازی میکرد. امروز، ارتش “بیطرف” لحظات شکوهمند انقلاب دارد نقش ارتش طرفدار ضد انقلابی که ضربه خورده است اما تماما شکست نخورده است را علنا بازی میکند.

ارتشی که با ظاهر بیطرف توانسته بود طرف ضد انقلاب حاکم را بگیرد و هم خود را و از این طریق طبقه حاکم را از تعرض انقلاب نجات دهد الان دارد به عنوان صاحب جامعه، صاحب قانون اساسی، صاحب مجلس، صاحب سرنوشت سیاسی کل جامعه مصر ظاهر میشود. آن ارگانی  که همیشه به زبان سلاح سخن گفته است و فقط زبان سلاح را میفهمد؛ این بار با سلاح قلم به میدان آمده است. قلم بر کاغذ گذاشته است و به نام انقلاب مصر فرمان صادر میکند. قلمی که با اولین عروج مجدد انقلاب مصر به سلاح آتشین تبدیل خواهد شد. اینها بازماندگان نظامی ۔ سیاسی رئیس جمهوری هستند که الان دارد برای حفظ فیزیکی اش تقلا میکند. رئیس جمهور ضد انقلاب حاکم سابق ساقط شده است اما ارتش وفادار نظام سابق دارد ضد انقلاب ضربه خورده را بازسازی میکند. (۲)

اخوان المسلمین که بیشترین صندلیهای پارلمان مصر را اشغال کرده است این حرکت را البته باز هم به نام انقلاب مصر “کودتا علیه انقلاب” توصیف کرده است.

نه اسکف در موقعیتی است که به نام انقلاب مصر فرمان صادر کند و نه اخوان المسلمین در موقعیتی است که از طرف انقلاب علیه این فرمان حرف بزند. اخوان خود بخشی از ضد انقلاب در مقابل انقلاب شکوهمند مصر بود و هست. اولا، مجلسی که اخوان المسلمین در آن نیروی غالب است محصول توطئه مشترک همین جریان با اسکف است. به خاطر بیاورید که در متن اعتراضات وسیع کارگری، در متن اعتراضات وسیع در خود میدان تحریر، و در شرایطی که طبقه کارگر و چپ و نیروهای پیشرو بشدت سرکوب شده در دوران مبارک هنوز در موقعیتی نبودند که نقش سازمانیافته در انتخابات بازی کنند، همین اخوان المسلمین پشت اسکف رفت و به کمک هم “انتخابات” مجلس را با عجله تمام به پیش بردند. چرا؟ چون نمیخواستند کارگران و نسل پیشرو کمر راست کنند، نفس تازه کنند، متشکل شوند و به مثابه یک نیروی سازمانیافته در صحنه ای به نام انتخابات ظاهر شوند. آنهایی که دیروز در اوج انقلاب مشترکا علیه آن توطئه کرده بودند، امروز در متن سردرگمی انقلاب دارند بر سر سهم لاشه سیاسی بازمانده از حکومت سابق دعوا میکنند. این به سادگی، کشمکش لاشخورها بر سر لاشه سیاسی، یعنی دولت بازمانده از نظام سابق در مصر است.

انقلاب مصر، از اعماق جامعه شروع شد و عمیقترین مسائل جامعه را رو آورد. اما مثل خیلی از انقلابها، نتوانست خود را و پاسخ خود را و آلترناتیو سیاسی خود را در قالب خواسته های متعین و از طریق سازمان سیاسی متعلق به انقلاب در مقابل کل جهان کهنه ۔ از بازماندگان رسمی و شناخته شده نظام سابق تا اپوزیسیونی که بیشتر اپوزیسیون انقلاب است تا نظام حاکم ۔ قرار دهد.

انقلاب مصر با عظمیترین، شریفترین و انسانی ترین آرمانهای سیاسی پا به میدان گذاشت. اما این شورانگیزترین اتفاق آغاز قرن بیست و یک، موضوع کشکمش لاشخورهای سیاسی نظم سابق و اپوزیسیون ۔ که نسخه های حاکم واپوزیسیون ارتجاع سیاسی هستند ۔ شده است. این یک تراژدی است. این تراژدی تنها و تنها به این خاطر امکانپذیر است که انقلاب مصرنتوانست آرمانهای انسانی اش را در قالب یک آلترناتیو سیاسی روشن، یک حزب سیاسی منسجم، یک تلاش مشترک و متحد و متشکل و سازمانیافته کارگران، جوانان، زنان و همه انسانهای ستمدیده جامعه مصر به میدان بیاورد.

انقلابی که عظمیترین جانفشانیها و فداکاریها را به میدن بیاورد اما نتواند آلترناتیو سیاسی روشن خود را در مقابل شیادی سازمانیافته سازمانها و ارگانها و شخصیتهای نظام سابق و “اپوزیسیون” خواهان حفظ نظم حاکم به میدان بیاورد، هرگز نخواهد توانست نظم حاکم را در هم بشکند و آرمانها و آرزوهایش را متحقق کند.

آیا  طبقه کارگر ایران، زنان آزادیخواه و جوانان پیشرو ایران میتوانند حتی از یک لحظه این تجربه همسرنوشتهایشان در مصر غفلت کنند؟ *

۲۰ ژوئن ۲۰۱۲، ۳۱ خرداد ۱۳۹۱

**************

۱۔ بر طبق محاسبات رسانه های رسمی، در انتخابات دور اول ریاست جمهوری مصر، ۵۰ درصد واجدین شرایط شرکت کردند. از میان این ۵۰ درصد، ۲۵ در صد به اخوان رای دادند. ۲۴ و نیم درصد به احمد شفیق رای دادند.  ۲۱  درصد به حمدین صباحی که رسانه ها به عنوان کاندید چپ ناصریت معرفی کردند. با فرض درست بودن این اطلاعات، معنای سیاسی این آمار چیست؟ معنایش این است که بالاتر از ۲۵ درصد واجدین شرایط مشروعیت این انتخابات را به رسمیت نشناختند و حاضر نشدند در چنین انتخاباتی شرکت کنند. از میان نصف واجدین شرایط، دو نیروی ارتجاعی مجموعا نصف آرا را بدست آوردند. یعنی هر دو باهم یک چهارم کل آرای واجدین شرایط را بدست آورده اند و هر کدام به تنهایی یک هشتم آرای واجدین شرایط را نصیب خود ساخته اند. به این معنا، اخوان المسلمین یک هشتم آرای واجدین شرایط را پشت خود دارد. اگر موقعیت بی سازمان و پراکنده نیروهای چپ و سکولار را به این تصویر اضافه کنید متوجه میشوید که اخوان المسلمین حتی در همین “انتخابات” عجله ای هم نماینده اقلیت بسیار ناچیزی از مردم مصر است.

۲۔ درهمین لحظاتی که این سطور را مینویسم اخبار رسانه ها از وضعیت بحرانی مبارک صحبت میکنند. از یک طرف، رئیس جمهور مادام العمری که به قدرت انقلاب عمر سیاسی اش تمام شده است، الان دارد برای ادامه حیات فیزیکی اش تقلا میکند. از طرف دیگر، افسران ارشدی که سی سال در خدمتش بوده اند دارند برای ادامه حیات سیاسی نظام حاکم هما ن رئیس جمهور تقلا میکنند. این نشان میدهد که شخصیتها میروند و اما نظامها همچنان میمانند. این نشان میدهد که برای تغییرات بنیادی در نظام حاکم باید از شخصیتهای کلیدی آن نظام فراتر رفت.