طبقه کارگر در ایران اینها را دید و درسهایی گرانبهایی از آن گرفت

طبقه کارگر در ایران اینها را دید و درسهایی گرانبهایی از آن گرفت
مصاحبه کمونیست هفتگی با جمال کمانگر به مناسب “سومین سالگرد ” جنبش ارتجاعی سبز

کمونیست: اخیرا تعدادی از جنبش سبزیها به مناسب “سومین سالگرد” جنبش شکست خورده خود بیانیه ای صادر کرده اند. سوال این است که چه ضرورتی ایجاد کرده است که این لاشه مرده به این شکل میخواهد مجددا سربلند کند؟ و جامعه چگونه میتواند با توجه به درسی که از این جنبش ارتجاعی گرفته در شرایط کنونی به آن پاسخ منفی محکمتری بدهد؟ به ویژه طبقه کارگر چه نقش و وظیفه ای در این خصوص بر عهده دارد؟
جمال کمانگر: قبل از پرداختن به این سئوال ابتدا باید حساب مردم و نفرتشان را از جمهوری اسلامی جدا کرد. اعتراض به جمهوری اسلامی و تضعیف صفوف آن از اولویتهای اقشار مختلف مردم و حق طبیعی آنهاست. این اعتراضات از ابتدای سر کار آمدن جمهوری اسلامی در جریان بوده است. استفاده از شکافهای دورنی رژیم برای پیشبرد مبارزه مردم به جان آمده از جمهوری اسلامی قابل درک و حمایت است. مستقل از نیت و آرزو مردم عادی که درحرکتهای معین و از جمله سال ۸۸ شرکت کرده اند باید این کشمکش را شکافت تا معنی شکست و پیروزی آنرا هم از زاویه جنبشهای اجتماعی درگیر نشان داد. اتفاقات خرداد سه سال پیش را باید ادامه تلاشهایی قبلی جناحهای بورژوا-رفرمیست بر سر قدرت و ثروت موجود در جامعه دید. خرداد ۸۸ ادامه خرداد ۷۶ بود در لباس و رنگ جدید! نزاع جناحهای درون بورژوازی اسلامی ایران هێج ربطی به آزادی و خواست دیرینه جامعه برای سرنگونی جمهوری اسلامی نداشت. پرچم این دوره اعتراضات در دست جنایتکاران دهه شصت و کسانی مانند موسوی و کروبی، نخست وزیر و رئیس مجلس دوران جنگ و عاملین کشتار بیشمار آزادیخواهان و تثبیت کنندگان قدرت جمهوری اسلامی بودند.
باید ضرورتش را از مبارزه حاد طبقاتی دید. جنبش بورژوا –رفرمیستی درون جمهوری اسلامی مانند همه جنبشهای دیگر فراز و نشیبهای را از سر گذارنده است و متحمل شکستهایی شده است. اما به معنای این نیست که ضرورت خود را برای بورژواها و حاکمیتشان از دست داده است. جامعه میدان جدال طبقاتی است و اگر این جنبشها هزار بار هم شکست بخورند مادامی که جامعه را از دیدگاه طبقات متخاصم تحلیل کنید دوباره این جنبشها جان میگیرند و در مقابل هم صف آرایی میکنند! و طبیعی است که جمهوری اسلامی مانند هر نظام سرمایه داری دیگر این جنبش ها را درون خود پرورش میدهد. مضاف بر این معضل قدیمی جمهوری اسلامی در عدم تطابق روبنای سیاسی آن با کارکرد نظام سرمایه داری باعث تشدید جدال درون حکومتی میشود. جامعه به طور کلی علیه این یا آن جنبش طبقاتی نیست. بخشی از آن منفعتهای سیاسی و اقتصادی خاص خود را دارند.و حاضر نیستند به هر قیمت این منفعت ها و منافع خود را از دست بدهند. جامعه میدان بکری از طبقات نیست و این جنبشها را باید در متن و جایگاه طبقاتی خود گذاشت تا تصویر روشنی از اتفاقات داشت. اعتراض و “نه” به جمهوری اسلامی برای جنبشهای اجتماعی مختلف مفهوم معینی دارد.
تا آنجا به اعتراضات حول انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بر میگردد مردم معترض به تقلب در انتخابات بودند به همین سادگی اما برای اپوزسیون چپ و راست -منهای حزب حکمتیست- انگار قبلا تقلبی صورت نگرفته و یا خیلی انتخابات در جمهوری اسلامی “مشروعیت” داشته است که این یکی مورد اعتراض بوده است. با شعار “یا حسین میر حسین” و “رای من کو” یا “رای من را پس بدین” ویا سر در آوردن از مناسبتهای ارتجاعی مانند نماز جمعه رفسنجانی و “روز قدس” و مراسم “عاشورا” معلوم بود معنی پیروزی این حرکت چی خواهد بود. اینکه در گوشه ای تعدادی شعار علیه جمهوری اسلامی داده اند تغییری در کل هژمونی این حرکت ارتجاعی نمیدهد. این حرکت اگر موسوی رئیس جمهور میشد به مشروطه اش میرسید! پرچمش و رهبرانش از قبل معلوم بودند. این یا بلاهت سیاسی است یا منفعت طبقاتی است که شما با شرکت در دل این ارتجاع فکر کنید خرد خرد رادیکالش میکنید. بعضی از چپ ها آنرا “انقلاب” و شعارهای خود را تقلیل دادند. انقلاب کارگری را به “انقلاب انسانی” و حکومت کارگری را به “حکومت انسانی” تغییر دادند تا شاید در عقبه این جنبش ارتجاعی جایی برای خود پیدا کنند. حتی تا آنجا پیش رفتند که گفتند:”ما حاضر نیستیم با موسوی و کروبی کشتی بگیریم.” تعداد دیگری از همین چپها آنرا “خیزش انقلابی” نامیده اند و کماکان بر آن پای میفشارند که به نظر من تعدیل شده “حکومت انسانی” هستند.
طبقه کارگر در ایران اینها را دید و درسهایی گرانبهایی از آن گرفت. معلوم شد “مستضعف پناهی” احمدی نژاد و جناحش چقدر بی پایه و اساس بود. معلوم شد “دزد گیر” چپ ضد امپریالیستی خود بزرگترین اختلاس مالی تاریخ سرمایه داری ایران را رقم زده است. و این احمدی نژاد “خاکی” و با “درایت” چه فقر و فلاکتی را به طبقه کارگر و مردم زحمتکش تحمیل کرده است.و اپوزسیون را هم دید و معلوم شد دوستان مردم کیانند!
آنچه در مبارزه طبقاتی مهم است خودآگاهی طبقاتی است. ممکن است بخشهای از طبقه کارگر به هر دو جناح جمهوری اسلامی بورژوا –رفرمیست و مستضعف پناهش توهماتی داشته اند! اما سیر حوادث و حادتر شدن جدال طبقاتی باعث فروریختن این دیوار توهمات شد. البته هیچ جنبشی واکسینه نیست! ما به عنوان بخش متحزب جنبش طبقاتی کارگران از همان روز انتخابات و روز بعد از آن مرعوب “حضور میلیونی توده ها در خیابان” نشدیم و با چشم باز و شجاعانه در مقابل آن ایستادیم و گفتیم جنبش سبز ربطی به آزادی و برابری ، ربطی به خواست جوان و زن معترض برای خلاصی از قید بندهای موجود ندارد. گفتیم نباید فریب آنرا خورد و باید صف خودتان را جدا کنید و صف مستقل طبقاتی خود را سازمان دهید. طبقه کارگر در آن جارو جنجال بخشی از روی آگاهی و بخشی بصورت غریزی در آن حرکت شرکت نکرد. احمدی نژاد با سیاستهای پوپولیستی و ژست های ضد سرمایه دار و مستضعف پناهش بخش دیگری از کارگران را به سکوت کشاند. بزرگترین درس این تحولات زدودن توهمات از هر دو بخش این جدال در میان کارگران بود. معلوم شد رئیس جمهور سبز و مستضعف پناه هر دو یک دستور دارند حفظ نظام بردگی مزدی و تحمیل فقرو فلاکت بیشتر به طبقه کارگر. معلوم شد طبقه کارگر نباید دنبال هیچ نجات بخشی از طبقه سرمایه دار باشد و خود اگاهی طبقاتیش را بالا ببرد و به گوشت دم توپ جدال های درون بورژوازی اسلامی تبدیل نشود. صفوف خود را متشکل تر و برای نبرد نهایی برای انقلاب کارگری خود را آماده کند.
۲۴خرداد۱۳۹۱