بحران سقوط! قربانى بعدى کیست؟

ما در تحلیل روند اوضاع سیاسى ایران در دوره اخیر٬ جدال جناح هاى حکومتى براى هدف مشترک بقاى نظام را "راه بدون بازگشت" نامیدیم. تاکید کردیم که بحران جمهورى اسلامى به مرحله اى رسیده است که مکانیزم سابق "جنگ – سازش" پلکانى تغییر کرده است. حتى اگر سازشهاى موقتى در مراحلى متصور باشد٬ اما به حکم مولفه هاى عینى اوضاع سیاسى جدال در بالا و تشدید آن تا حذف کامل یک جناح راهى بدون بازگشت است. روند واقعى اوضاع در شش ماه گذشته بر صحت این دیدگاه تاکید دارد و امروز بیشتر ناظران سیاسى ایران این حکم را پذیرفته اند. 

آنچه در پس پاره کردن و آتش زدن عکس خمینى روى صحنه آمد صرفا واکنشى به این اقدام نبود. قبل از پاره شدن عکس خمینى فلج جمهورى اسلامى به اوج رسیده بود. وضعیت برزخى فعلى براى حکومت قابل ادامه نیست. همه نوع مذاکره و پیام و طرح و ریش سفیدى صورت گرفته و همه به تخت سینه دیوار خورده است. جناح خامنه اى دردش پاره کردن عکس خمینى نیست٬ مسئله اش شعار محورى مرگ بر خامنه اى و پاره کردن هر روزه عکس خامنه اى است. "رهبر" بى اعتبارتر از هر زمانى شده است و چهره خامنه اى آئینه موقعیت جمهورى اسلامى است. این بحران سقوط و سرنگونى است. همه راهها بسته است. دو جناح تلاش میکنند نظام را از خطر سرنگونى نجات دهند در عین حال دقیقا به همین دلیل ناچارند سیاست جناح مقابل را نپذیرند. جنبشى میلیونى براى سرنگونى که هر روز عزمش را محکم تر نشان میدهد٬ هر سازشى در بالا را غیر ممکن کرده است. نفس راه هاى هدف نجات نظام به بن بست رسیده و شکست خورده است. 

پاره کردن عکس خمینى و خامنه اى اول بار در ١۶ آذر صورت نگرفت٬ در ١٣ آبان صورت گرفت و در ١۶ آذر تکرار شد. قبلتر در ایران پاره کردن عکس خمینى از کتابهاى درسى توسط دانش آموزان امرى عادى بود و در رویدادهاى مختلفى بویژه در شورشهاى شهرى بارها عکسهاى سران رژیم از جمله خمینى به آتش کشیده شده است. این وضعیت بحرانى حکومت و ضرورت تشدید جنگ جناح ها براى نجات نظام است که آتش زدن و زیر پا گذاشتن عکس خمینى را در ١۶ آذر به زلزله اى سیاسى در درون حکومت تبدیل میکند و نه نفس خود این اقدام و یا منحصر بفرد بودن آن. در ١۶ آذر دو جناح زمینگیر شدند. هم سیاست حکومت نظامى و سرکوب خامنه اى ها شکست خورد و هم سیاست دفاع از بسیج و "امام خمینى" موسوى ها. شعار مرگ بر بسیج و مزدور برو گمشو و پاره کردن عکس خامنه اى و خمینى هرگونه توهمى به "رهبرى" موسوى ها و جمهورى اسلامى دوره خمینى را دود کرد و هوا برد. در ١۶ آذر کلیت جمهورى اسلامى تا بنیانگذار قاتل آن مورد حمله قرار گرفت و این دلیل زلزله سیاسى درون حکومتى است. تبدیل واقعه آتش زدن عکس خمینى به جنجالى بزرگ – حتى اگر سناریو بوده باشد- مقدمه شروع مرحله بعدى تصفیه هاى درون حکومتى است. 

خامنه اى با فرمول "جذب حداکثرى- حذف حداقلى"٬ یعنى سیاست یا بفرمائید زیر پرچم من و یا کارتان تمام است٬ شیپور را بصدا درآورد. او با ضجه زدن براى "اقدام نابخشودنى اهانت به امام" پیشنهادش را به جناح مقابل داد؛ اعلام برائت کنید و صف تان را بعنوان خانواده نظام جدا کنید و یا حذف از نظام و زندان اوین. خامنه اى براى پیروزى دراین سیاست باید از منتظرى و انواع دایناسور آیت الله ها و مهمترین مهره هاى حکومتى را بکوبد. اشتهاى این کار در میان سران راست حکومت البته زیاد است اما جرات ندارند. میدانند اوضاع فعلى قابل ادامه نیست و باید کار را تمام کرد در عین حال اطمینان ندارند که بدنبال تصفیه ها و ترورها و موج دستگیرى ها روزهاى بعد سرکار هستند یا نه؟ خامنه اى در یک دو راهى مرگبار قرار گرفته است. اگر بکوبد جنبش سرنگونى از رویش رد خواهد شد و اگر تمکین و سازش کند خود سقوط میکند. عقب نشینى براى این جناح به معنى پایان کار خامنه اى است حتى اگر هنوز سر پست اش باشد. مضافا اینکه جناح موسوى امکان عینى عقب راندن خامنه اى و خیل برادران اوباش را با روشهاى تاکنونى ندارد. سیاست "جذب حداکثرى- حذف حداقلى" خامنه اى در روزها و هفته هاى آتى تعرضى میکند. امکان دستگیرى٬ ترور٬ پیچیده و امنیتى کردن فضا و اعلام رسمى اوضاع فوق العاده محتمل است. وزیر اطلاعات وعده تکرار "عاشورا"ى کربلا در تهران را داده است. جنگ جناح ها به مراحل خرد کننده رسیده است. هر سیاست جمهورى اسلامى و جناح هایش چند روز دوام ندارد و توسط مردم شکست میخورد. پاره کردن عکس خمینى در تظاهراتهاى ماههاى گذشته٬ مستقل از جنجال و پروپاگاند تبلیغاتى جناح ها٬ تصویر فروپاشى همه جانبه و عزم مردم براى عبور از جمهورى اسلامى را جلوى چشم همه شان قرارداد. سران امنیتى و نظامى اعلام کردند که مسئله انتخابات و دعواى خانوادگى نظام نیست بلکه قیام مردم علیه نظام است.

و اگر مسئله قیام مردم علیه نظام است آیا سیاست "جذب حداکثرى- حذف حداقلى" خامنه اى چشم اندازى دارد؟ آیا موسوى میتواند نظام را نجات دهد و وقت بخرد؟ آیا سازش ممکن است و اصولا نقطه تعادل طلائى براى دو جناح وجود دارد؟ پاسخ همه این سوالات منفى است. فرمول خامنه اى را باید وارونه کرد. یعنى "حذف حداکثرى و جذب حداقلى" و این شرط را گذاشت که مردم خانه نشستند٬ ویدئو گیم نگاه میکنند و کارى به اوضاع ندارند! در آنصورت سیاست خامنه اى پیروز میشود و گرنه شکست اش قطعى است. سناریوى حذف خامنه اى و احمدى نژاد و تشکیل شوراى موقت رهبرى و به تحت نشاندن موسوى٬ حتى اگر عملى باشد٬ جمهورى اسلامى را کوتاه مدت هم سرپا نگه نمیدارد. با پایان خامنه اى جمهورى اسلامى با تمام ارکانش فرو میریزد. موسوى دریچه اى به تعادل سیاسى بعدى میشود. راه سازش کور شده است. مردم با دیدن شکاف جناح ها پا بمیدان گذاشتند اما با سوت آنها متوقف نمیشوند. ایندوره نشان داد که سرعت عبور از موسوى و سبز حکومتى بسیار تندتر از عبور از خاتمى بود. پلاتفرم آشتى ملى اسلامى و درون خانواده نظام براى کوبیدن جنبش سرنگونى و "ضد انقلاب" دوره اش گذشته است. وضعیت حکومت به امروز و فردا و حکومت نظامى مستمر بند است.

و
مسئله اینست که این وضعیت قابل ادامه نیست. خامنه اى نمیتواند هر روز شاهد شنیدن مرگ بر خامنه اى و پاره کردن عکسش باشد و هنوز به موسوى و دیگر برادران قاتل نظام فخر بفروشد و یا بتواند آنها را وادار به تمکین کند. تنها راه این جناح بازى با برگ آخر است؛ تعرضى به سران جناح دیگر٬ دستگیرى و تروریزه کردن فضا٬ ماجراجوئى نظامى و بحران سازى٬ اعلام حکومت نظامى و اوضاع فوق العاده و بصف شدن با تمام قدرت سرکوب در مقابل مردم براى نجات نظام. معضل این سیاست اینست که اگر کودتا شکست بخورد حکومت با ضد کودتاى مردم سرنگون میشود. و در شرایط امروز که جنبشى میلیونى پشت در کاخ هاى اسلام سنگر گرفته است٬ چنین سیاستى بسرعت شکست میخورد و تومار رژیم اسلامى را درهم میپیچد. ترس خامنه اى از اینجاست. تسلیم نشدن جناح مقابل نیز به همین دلیل است. آنها میدانند خامنه اى دارد همه جمهورى اسلامى را به زباله دان تاریخ میبرد. دو جناح ناچارند جنگ آخر را بکنند. اما این جنگ بازنده هاست. این بحران سقوط جمهورى اسلامى است. این راه بدون بازگشت است. *    

١۵ دسامبر ٢٠٠٩