این ترانه اخیر شاهین نجفی را اولین بار امروز صبح شنیدم و فکر میکنم صد باری آن را گوش کردم ! راستش آن آواز «نقی» را یکی دو بار بیشتر گوش نکردم و قبل از خود آن به عنوان موسیقی و شعر، به بازتابهای سیاسی ـ اجتماعی اش توجه داشتم.
اما این موزیک و شعر که در گوشهای تحت محافظت پلیس آلمان خوانده حقیقتآ شاهکاری از کلام و آهنگ و صداست. فکر میکنم که همه نیروهای مخالف جمهوری اسلامی باید به دولت آلمان هشدار بدهند که باید از این جوان (ربع قرنی از من جوان تر است!) مراقبت بکنند. به احتمال قوی هم پلیس های آلمان، با او هم دردی و همبستگی دارند. زمانی که آخرین مصاحبه ام برای گرفتن ملیت فرانسوی را انجام می دادم، مقابلم افسر مأمور امنیت خمینی و بعد بنی صدر بود. به جای سؤال و جواب، تمام مدت درد دل میکرد که خیلی بینظم و کثیف بودند!!! در آخرش هم گفت چرا سیاست را ول می کنی؟
حتمأ پلیس های بلوند و یوغور آلمانی هم با او آواز میخوانند و می رقصند و آبجو ی تگری میروند بالا (سلمان رشدی هم خاطرات خوبی از پلیس های انگلیسی محافظش دارد).
شعرش، اصلأ نوعی دیگر از شعر است. در ادامه جیغ بنفش و شعرهای بی پرده و جسمی و داغ فروغ فرخزاد، به علاوه دوز بالایی از زمان حال و آینده و فلسفه (به شبهه های من به اصل هستی که خلقت و خدا را زیر سؤال می برد). شاملو و نیما و اخوان شاعران و فرزندان یک دوره تاریخی دیگر بودند، نجفی فرزند هنرمند و مبتکر زمانش و بزرگ شده در این نظام اسلامی است : طنز و لودگی تاریخ در این است که جمهوری اسلامی جوانانی را به دنیا تحویل داده که حتی کسانی مثل مرا هم شگفت زده می کنند.
شعر و آن شور و خشمش برای زندگی ـ نمی دانم چرا؟ ـ بلافاصله کتاب خرمگس را به یادم آورد. مطلقأ نمیدانم که آیا خود را یک انقلابی و مارکسیست میداند یا نه، اما کسی که میخواند، فریاد میزند : که رمز ماست ایستاده مردن، رفیق و دوست همه آدمهای شریف و مبارز این دنیاست.