بحث حزب و قدرت سیاسی عبور از خط قرمز بورژوازی است! / مصاحبه اسماعیل ویسی با سلام زیجی

بحث حزب و قدرت سیاسی عبور از خط قرمز بورژوازی است!

مصاحبه اسماعیل ویسی با سلام زیجی بمناسبت هفته منصورحکمت  ( سال ٢٠١٢)

 

اسماعیل ویسی: بحث و تز ” حزب و قدرت سیاسی  و حزب و جامعه ” یکی از  مباحث اساسی و بر جسته منصور حکمت می باشد. در این بحث منصور حکمت ضمن تاکید بر حزبی قدرتمند، مطرح و غیر قابل  حذف و قابل انتخاب در ابعاد اجتماعی و نقشی اساسی و تعیین کننده آن در صحنه سیاست در ایران ، بر تصرف قدرت سیاسی و قدرت دولتی توسط حزب  کمونیستی وکارگری تاکید  ویژه ای دارد. مخالفین  منصور حکمت در مقابل نقش و جایگاه و وظایف چنین حزبی بر تصرف قدرت توسط “طبقه کارگر” تاکید دارند.  نظر شما د ر این مورد چیست و کلا از نظر شما  طبقه کارگر در  دیدگاه و متد حکمت در مبحث حزب و قدرت سیاسی  چه جایگاهی دارد؟

سلام زیجی: پاسخ جامع به این سوال با توجه به زمان محدود که در اختیار دارم و اینکه پاسخ هایم نیز خلاصه باید باشد کار ساده ای نیست. به منظور رفع این کمبود خوانندگان را مستقیما به خود حکمت و همچنین به بحث نسبتا مفصلی از من در هفته حکمت سال گذشته از طریق دو لینک در پایین مطلب رجوع میدهم. اجازه بدهید که ابتدا بحث را با مخالفان حکمت و “حزب و قدرت سیاسی” شروع کنم. قبل از هر چیز باید تاکید کنم که مخالفین مبحث “حزب و قدرت سیاسی” مخالف کل پدیده ای بوده و هستند که کمونیزم کارگری حکمت آنرا از همان اوایل انقلاب ۵٧ در ایران نمایندگی کرده و به  پرچم یک جنبش بزرگ اجتماعی طبقاتی تبدیل شده است. در نتیجه از آن چپ های “کارگری” و طرفداران کسب قدرت توسط “کارگر” نباید پذیرفت که به این بهانه علیه حکمت بایستند و راه را برای کمونیزم غیر مارکسی  و غیر کارگری خود  هموار کنند.  مشکل آنها با کلیت کمونیسم مارکسی حکمت بوده و در سی سال اخیر کمونیسمی که حکمت آنرا نمایندگی و به پیش برده است بخش اساسی این نوع کمونیسم ملی و خلقی و یا “کارگر گرا”ها را به نقد کشیده و به حاشیه رانده  است. از اینرو مخالفت آنها با تز ها و راحلهای مبحث “حزب و قدرت سیاسی” جزئی از مخالفت و مقابله آنها با کمونیزم کارگری مرتبط به مبارزه واقعی طبقه کارگر است.تمام سنت فدائی، سنت کومه له ای و مائوئیسم و خلقی و ملی آنها و همچنین چپی که از روز اول در کنار خمینی “ضد امپریالیست” قرار گرفت و یا بعدا در دوره پدیده ارتجاعی دو خردادی  به افق “اصلاحات”، “رشد و انکشاف سرمایه” و یا روند “متعارف شدن” رژیم رسیدند در اصل و از روز اول  نوعی  از “کمونیسم”  وچپی را نمایندگی میکردند که ضد مارکس و در مسیر سنگ اندازی  در مقابل پیروزی  کمونیسم وطبقه کارگر  بوده و هستند. حقیقتا وجود موقعیت نامساعد امروز طبقه ما بخشا به نقش و نگاه این جریانات در پوشش کارگر و کمونیسم به جامعه، طبقه کارگر و راه به پیروزی رسیدن کارگر و کمونیزم در ایران ربط دارد. ادعای مخالفت همه اینها با کسب قدرت توسط حزب کمونیستی طبقه کارگر نیز دقیقا به بی ربطی آنها به مارکس و روند پیروزی  مبارزه طبقه کارگر علیه بورژوازی بر میگردد.

متاسفانه برخی از آنها نیز در بحث خود  و مخالفت شان با حکمت صادق نیستند. از جمله جریان کومه له حزب کمونیست بعداز جدائی حکمت و کمونیزم کارگری از آنها. کومه له جدید تا ٢٠ سال پیش، زمانی که حکمت در راس حزب کمونیست و کومه له قدیم بود، زمانی که ما در حزب کمونیست و کومه له قدیم در کردستان اعمال قدرت میکردیم و با اعمال قدرت حزب دمکرات به عنوان حزب بورژوازی کرد وجمهوری اسلامی مقابله میکردیم ، هم برای “حزب کمونیست” و کومه له ای های جدید و هم برای کارگر و جامعه اعمال قدرت یک سازمان چپ برابر بود با اعمال حاکمیت و قدرت یک طبقه با سیاست و اهدافهای خاص زمانه خود. اینها اگر در نقد حکمت صادق باشند اول باید  آن تجربه “مشترک”، ولو با هر نواقصی که داشته را، نقد کنند. لابد تئورسینهای جدید امروز کومه له حزب کمونیست در تحولات فردا پرچم ریاکارانه “کارگر باید قدرت را بگیرد” در دست میگیرند، اسلحه هایشان را زمین میگذارند،  میروند خانه شان، کار کارگری میکنند. تمرین دمکراسی میکنند علیه  تلاش و تعرض و گردنه بگیری و اعمال کسب قدرت بورژوازی کرد، از جمله حزب دمکرات کردستان ایران، تحصن راه می اندازند و اعتراض میکنند و فراخوان میدهند کارگران بیائید  خیابان و حکومت کارگری ایجاد کنید!

بخش زیادی از سنت فدائی نیز امروز با تصرف قدرت توسط حزب کمونیستی طبقه مسئله دارند. همه شاهد بودند که در قیام سال ۵٧ جریان فدائی بزرگترین جریان چپ بودند و دها هزار نفر در تهران به فراخوان آنها جواب مثبت میدانند اما از انجا که خیز برداشتن برای کسب قدرت و از میدان بدر کردن ارتجاع اسلامی در ماهیت وهدفشان نبود، به این دل خوش میکردند که مردم روی تخم مرغ هایشان مینوشتند “زنده باد فدائی”. این نوع سنتها به اسم کمونیسم و کارگر دست بالا داشت در آن دوره و به همین دلیل ساده و روشن جریان بورژوا اسلامی توانست قدرت را بدست بگیرد. این سنت  که بند ناف و افق سیاسی اش به طبقه متوسط و روشنفکر ناراضی وصل بود، آن تحولات عظیم را نتوانست نمایندگی کند. تنها افق و برنامه ای که آن نوع چپ در مقابل خود نگذاشته بود مسئله کسب قدرت و خلع ید از جریانات بورژوازی اسلامی و ملی گرا بود. به همین دلیل به سرعت موقعیت و قدرت خود را از دست داد و دوباره برگشت به لاک تاریخی خود و سر گرم باز سازی “موتور کوچک” خود برای به تحرک در آوردن “موتور بزرگ شد”. حاصلش البته پیوستن بخش اعظم این سنت به خمینی “ضد امپریالیست” بود، که جامعه و طبقه کارگر زخم این اقدام ارتجاعی را هنوز بر پیکره خود حس میکند.  کل طیف فدائی و بقیه جریانات چپ سنتی  دیگر نیز با “کسب قدرت توسط حزب” مخالفند و اینها هم ریاکارانه خواهان کسب قدرت توسط کارگرانند!

خواستم با اشاره کوتاه به این دو تجربه و سنت بگویم که اولا مخالفت ها تنها با کسب قدرت “توسط حزب کمونیستی طبقه” نیست بلکه در ابعاد وسیعتر این اختلافات و تفاوتهای پایه ائی ، طبقاتی و جنبشی موجود است و باید آنرا برسمیت شناخت. انتظار از مخالفین ما ومنصورحکمت و مبحث “حزب  و قدرت سیاسی” این است که هم با حکمت و هم با جامعه و طبقه کارگر روراست باشند. این راه مناسبتری برای ابراز مخالفت با تنها مسیری که کارگر با عبور از آن میتواند به قدرت برسد، یعنی همین “حزب و قدرت سیاسی” نیز هست. از جونیوریسم و سایه ” کارگر کارگری” باید بیرون آمد و تمام قد و روشن عرض اندام کرد و به جامعه و مبارزه طبقاتی پاسخگو بود. چنین جریاناتی اگر در ادعا خود مبنی بر “کسب قدرت توسط کارگر” صادق باشند لابد قبل از هر چیز سازمان خودشان را منحل اعلام میکنند، اصلا سازمان و حزب  آنهم از نوع “کارگری و کمونیستی” را برای چه میخواهند اگر قرار نیست قدرت را به نفع کارگر بگیرد و نقشی در زندگی بشریت ایجاد کنند؟

یاد آور میشوم که بحث “حزب و قدرت سیاسی” حکمت را باید در کنار و تداوم دیگر مباحث پایه ای کمونیزم کارگری و همچنین مباحث “حزب و جامعه” و اینکه “آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود” قرار داد که بتوان از آن نتیجه درست تری گرفت و فهمید که چرا طبقه کارگر در ایران و در همه جای دنیا بدون متشکل شدن در حزب کمونیستی و سیاسی خود راه به جائی نمیبرد و چرا تنها از طریق همین حزب کمونیستی خود است که میتواند قدرت سیاسی و دولتی را کسب کند، بورژوازی را شکست دهد و حکومت کارگری را بر قرار کند.

 جالب و البته تعجب آور این است که  امروز چپ هایی که لباس کارگری بر تن کرده اند با کسب قدرت توسط حزب کمونیستی کارگران مخالف هستند. لابد از تجربه تلخ دوره استالین این  درسها را گرفته و فهمیده اند!. در واقع بورژوازی موفق شده است که تجربه ضد لنینی و ضد کمونیستی استالین را به عنوان تجربه  زشت “کسب قدرت توسط حزب کمونیستی” را به خورد جامعه ، بخشی از طبقه ما و مارکسیستهای سابق و چپهای نوین بعداز تجربه انقلاب اکتبر بدهد. به دلیل همین مهندسی افکار  و همچنین سرکوب مداوم کارگر و کمونیزم از سوی دولتهای بورژوائی است که جریانات چپ  امروز ضد خلعید قدرت سیاسی و دولتی از بورژوازی به وسیله حزب کمونیستی طبقه کارگر شده اند. عملا اعلام میکنند بله تصرف قدرت توسط حزب کمونیستی “دیکتاتوری است”،  “ما دمکراسی خواهیم” و “طرفدار قدرت گیری همگانی و کارگری هستیم.”، بورژواها! بدانید ما از استالنین فاصله گرفته ایم و قواعد بازی را رعایت میکنیم!. اینها پیام و ماحصل اجتماعی ضدیت با تصرف قدرت توسط حزب کمونیستی طبقه است. بیشتر این چپ ها حتی کوچکترین اعتراضی به سیستم “پارلمانی دمکراسی” ندارند، این در حالیست نه تنها احزاب بورژوائی  که چپ بورژوا نیز دقیقا از همین کانال به عنوان احزاب برای کسب قدرت خیز بر میدارند. حتی در جائی که طبقه کارگر متشکل است، از جمله در کشورهای اروپائی که در ابعاد میلیونی در اتحادیه ها متشکل هستند، هیچگاه نه تنها شاهد پیروزی کارگر و استقرار حکومت کارگری نبوده ایم بر عکس به دلیل عدم وجود حزب کمونیستی طبقه و متشکل نبودن این طبقه در چنین احزاب کمونیستی ما فقط شاهد دست بدست شدن قدرت دولتی بین جریانات مختلف بورژوا و چپ “کارگری” هستیم. ماشین سرکوب سرمایه داری و خرد کردن  حرمت انسانی اکثریت جامعه و  تداوم کار مزدی بردگی نیز همچنان به حیات کثیف خود ادامه میدهد.

سوال این است که آیا حزب بلشویک و لنین مگر جز از مجرای حزب بلشویک به رهبری لنین توانست قدرت را بدست بیاورد؟  پاسخ آن نه است! آیا هرحزبی با هر برنامه ای میتواند قدرت را بگیرد؟ باز پاسخ نه است! منصور حکمت به روشنی خصوصیات آن حزب و میزان رابطه اش با طبقه و همچنین شرایط و ملزوماتی که امکان میدهد به عنوان حزب طبقه کارگر قدرت را بگیرید توضیح داده است. کسی که بدون نادیده گرفتن همه ابعاد این بحث  صرفا به کلمه” حزب و قدرت سیاسی” گیر بدهد جدی نیست! سیاست بازی میکند! و کلاه سر خود و طبقه کارگر میگذارد! بی ربطی مطلق خود و سازمان و جنبشش را به منافع و قدرت طبقه کارگر درپوشش”  کارگر گرائی” به نمایش میگذارد که نباید  اجازه داد و پذیرفته شود.

در نتیجه من فکر میکنم بر عکس آن ادعایی که در سئوال شما مطرح شده است، که گویا “مخالفین  حکمت در مقابل بر تصرف قدرت توسط طبقه کارگر تاکید دارند”، آنها، مستقل از نیت درونی و خوش قلبی و مبارزه جوئی افراد آن، به عنوان جنبش و سازمان مطلقا باوری به کسب قدرت “توسط کارگر” هم ندارند. بیشتر پلتیک میزنند و “عامه پسند” رفتار میکنند. در بهترین حالت این فقط یک ادعای ایدئولوژیک صرف است. همانطوری که گفتم  این واقعییت تلخ گویای پذیرش ادعاهای سرمایه داری وتحمیل آن از سوی بورژوازی است. پذیرفتن شکست دائمی انقلاب اکتبر است. ظاهرا پز مرزبندی گرفتن با بورژوازی است که نباید مانند بورژواها دولت را تصرف کرد. این دقیقا تامین نیاز و اهداف بورژوازی است. شانتازوسیع وتبلیغات دروغین بورژوازی  علیه حکومت کارگری، “دیکتاتوری پرولتاریا” و قدرت گیری احزاب کمونیستی، از طرق مختلف و ازجمله به وسیله روشنفکران بورژوا و رفرمیست خود به کارگر و چپ حقنه شده که “مگر شما از طبقه حرف نمیزنید،” پس چرا ادعای قدرت گیری توسط حزب تان را دارید!بطوریکه توانسته اند این عوامفریبی بورژوائی را به نرخ مارکسیسم و کمونیسم به خیلی  ها بفروشند.

فکر میکنم خود حکمت به بهترین وجه این جریانات را توصیف میکند:” …این من را یاد آن گراچو مارکس کمدین مشهور آمریکائى میاندازد که میگفت: من عضو باشگاهى که آدمى مثل من را به عضویت خود قبول کند، نمیشوم! دیدگاه طرف مقابل ما هم شبیه این است. میگوید که من حاضرم در جامعه تحت حاکمیت دولت بورژوا لیبرالى زندگى کنم، حاضرم تحت حکومت کنسرواتیوها زندگى کنم، حاضرم تحت حکومت لیبرالى زندگى کنم، ولى تحت حاکمیت حکومتى که دولت آن از آدمى مثل من تشکیل میشود، حاضر نیستم زندگى کنم!…”

 

در مورد نکته آخر سوالتان مبنی بر رابطه طبقه کارگر با متد و بحث حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت باید بگویم که مسئله بسیار روشن است.  منصور حکمت از حزبی صحبت میکند که پرچمش “یک دنیای بهتر” است، حزب کمونیستی کارگری که  طبقه کارگر و اهدافش را در برنامه و سیاست و تاکتیک هایش نمایندگی میکند، از حزبی که خود بخشی از طبقه، پیشروان طبقه، و کمونیستهایی که هیچ منافعی جز منافع طبقه کارگر را نمایندگی نمیکنند. یک حزب رزمنده ، اهل عمل کمونیستی، حزبی فعال و دخیل در فعل و انفعالات روزمره جامعه و طبقه که مصمم است با قدرت و روشنبینی خود و طبقه کارگر و در دوره ائی که شرایط برای خیز برداشتن برای کسب قدرت سیاسی و دولتی باز شده است میرود قدرت را بگیرد. این عین مارکسیم و واقعی ترین و ممکن ترین راه پیروزی و قدرت گیری طبقه کارگر وکمونیسم و تنها راه ممکن برای دست یابی به حکومت کارگری و خلع ید از بورژوازی است.

منصور حکمت خود به روشنی پاسخ این جنبه را  نیز میدهد:”…به نظر من تئورى خام همیشه حزب را بدون طبقه و طبقه را بدون حزب در نظر میگیرد. وقتى از حزب صحبت میکند به عنوان سازمان انقلابیون بى‌ رگ و ریشه با این تفاوت که این انجمن انقلابى است و این کاملا بیرون طبقه است و موجب هیچ فعل و انفعالى در درون خود طبقه نیست. این مسأله را قبلا در ادبیات خود مورد بحث قرار داده‌ایم. و وقتی که راجع به طبقه حرف میزند این طبقه کوچکترین تحزبى ندارد، خود کارگران هستند که در یک موقعیت تحصنى، اعتصابى به سر میبرند و با همان قیافه و به طور دسته جمعى قدرت را میگیرند و اگر اینها به خودشان ساختار بدهند و یا سازمان سیاسى در آنها نفوذ کند، فورى انقلابشان مخدوش میشود!…”، “…حزب کمونیست کارگرى میتواند در صورتی که بخش مؤثرى از کارگران را داشته باشد، بخش اقلیت ولى اقلیتى مؤثر و بُرّائى از کارگران، اقلیتِ با صدائى از کارگران در جامعه و اقلیت فعالى از کارگران را داشته باشد، اگر حزب کمونیست کارگرى حزبى باشد که به این معنى رابطه‌اش با طبقه کارگر محکم است، برنامه انقلابى دارد و نفوذش را در دوره‌هائى به حدى رسانده است که در سطح اجتماعى و در متن عالم سیاست به صورت یکى از بازیگران اصلى صحنه سیاست در آمده باشد و اگر این حزب این شمّ را داشته باشد که شرایطى را که بحث قدرت سیاسى در جامعه باز شده است وبه موضوع جدال اجتماعى تبدیل شده است، تشخیص بدهد، میتواند قدرت سیاسى را بگیرد. در غیر اینصورت نمیتواند قدرت را بگیرد.

 

 منصور حکمت علاوه بر نکات فوق که رابطه کسب قدرت و طبقه را روشن کرده است همچنین به عنوان یک اقدام سیاسی و عملی از آن نام میبرد که مشروط به فراهم کردن و فراهم شدن ملزومات این پروسه و دست یابی به قدرت توسط حزب کمونیستی طبقه کارگر میداند. از جمله اینکه “تبدیل شدن به یک سنت سیاسى و مبارزاتى زنده در درون جامعه و در درون طبقه کارگر…” ،”… به عنوان یک حزب، شرایط و اوضاعى را که براى کسب قدرت سیاسى آماده هست، بشناسید و دست بکار تأمین ملزومات آن بشوید…”. در غیاب چنین ملزوماتی نه میتوان قدرت را گرفت و نه میتوان به حزب اکثریت طبقه و جامعه تبدیل شد. بدین ترتیب از نظر من بحث حزب  و قدرت سیاسی منصور حکمت تماما متکی به طبقه کارگر و بخش پیشرو و موثر آن،متکی به تامین شرایط و ملزومات آن توسط  حزب کمونیستی طبقه کارگر و متکی  به برنامه کمونیستی کارگری ، متکی به رهبران و شخصیتهای سیاسی و اجتماعی و همچنین اراده، درایت و تشخیص رهبری و  توانائی خود حزب میباشد.

 

مسئله اینجا است که جامعه سرمایه داری و دولت و احزابشان از راه زور وسرکوب و پروپاگاند و بازتولید مداوم دروغ چنان فضائی را خلق کرده اند که “گورکنان خودشان” را نیز بخشا به داده ها و الگوهای این نظام وارونه و پر از جنایت و استثمار و جنگ و نابرابری “متقاعد” کرده اند و راه بی انتها و هرگز به مقصد نرسیدن را در مقابل ما قرار داده اند.  بورژواها و دولت و احزابشان به ما میگویند: “دنیا همین است بپذیرید”، “البته حق اعتراض هم دارید”، “میتوانید متشکل هم شوید” ،”اما انتظار وتوقع و تلاش برای پائین کشیدن ما ممنوع است”، “عبور از خط قرمز است.”

من میگویم بحث حزب وقدرت سیاسی حکمت عبور از این خط قرمزهای بورژوازی است! همینجا از هم طبقه ای هایم واز دوستداران حکمت و همچنین از این منتقدین محترم حزب وقدرت سیاسی حکمت میخواهم با پیوستن به حکمت و خط کارگری مارکسیستی اش، از جمله بحث و راه حل”حزب وقدرت سیاسی”اش از الگوها، داده ها ، پروپاگند دروغین و ضد حقیقت و خط قرمزهای بورژوازی عبور کنند.

برای کسب اطلاع بیشتر در مورد این بحث لطفا به این دو لینک رجوع کنید:

http://www.hekmatist.org/attachments/article/2839/zamimekomonist130.pdf

 بحث حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت در ضمیمه کمونیست، ویژه هفته حکمت

http://www.youtube.com/watch?v=u20ZdgVs7rM

حزب و جامعه و حزب و قدرت سیاسی از سلام زیجی

http://www.hekmatist.org/

١۴ خرداد ١٣٩١

٣ جون ٢٠١٢

با تشکر از شما!