“مسئله” هواداران اتحاد نیروهای مترقی! نگاهی از نزدیک به درماندگی فعالین “هواداران اتحاد”

“پاسکال می گوید عظمت انسان به بدبختیهائیست که می‌داند، یک درخت خود را بدبخت حس نمی‌کند . فقط بشر بدبخت است . چون بدون آگاهی، نمی‌توانیم بدبخت باشیم. 

هر چه انسان تر باشیم زخمها عمیق تر خواهند بود. هر چه بیشتر دوست بداریم بیشتر غصه خواهیم داشت . بیشتر فراق خواهیم کشید . و تنهائی هایمان بیشتر خواهد شد.
شادی ها لحظه ای و گذرا هستند شاید خاطرات بعضی از آنها تا ابد در یاد بماند ، اما رنجها داستانش فرق میکند تا عمق وجود آدم رخنه می کند و ما هر روز با آنها زندگی می کنیم. انگار که این خاصیت انسان بودن است! ”

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد / اوریانا فالاچی
————————————————————–

 

مقدمه اول:

هر کس که فعالیت سیاسی داشته، چه در ایران و چه در خارج ایران، تجربه درگیریهای فعالین سیاسی را برای کارگردن با هم دیده و سردرد و نا امیدی ناشی از بن بستهای اینجور فعالیتها را لمس کرده. من همیشه طرفدار نا انید نشدن بوده ام و بازنگری در متدها . طرفدار اینکه دستها و آغوشها را دوباره بگشایم تا مگر اینبار ، دستی از سوی دیگر دراز شود و اینبار ، با دفعات قبل فرقی داشته باشد و بر پایه بهتری ، ادامه کاری و همکاری رشد کند.

خود اینکه ما بتوانیم با هم کار کنیم، پروژه ای را پیش ببریم بنتدریج شده موضوع علاقه من. چرا در این ماجرا ما عقبیم و فرهنگ کار گروفی اینقدر در ما ضعیف است؟ کار سیاسی بکنار، توی هر کار جمعی مسئله داریم. ژنتیک نیست! حتما فرهنگی است و مرتب باید رویش کار شود. زندگی در غرب  و خصوصا در ح این چند ملیون نفری که بالاخره در غرب دارند زندگی می کنند باید تکانی بدهد بما. حتی نظام سرمایه داری و مدیریتش هم در موضوع فرهنگ کار جمعی ، خیلی جلو رفته و بخاطر نیاز تولید سرمایه داری به کار جمعی انسانها، آموزش کار جمعی بخشی از نظام آموزشی است. اما با اینهمه، در همین غرب هم ماها گاها دهها سال زندگی کرده ایم ، اما دورمان سپری نامرئی هست که دورمان می کند ار آنچه باید یاد می گرفتیم! گاها با “غیر ایرانی” بلدیم کار کنیم اما وقتی نوبت کار کردن با خودمان می رسد! انگار نه انگار!…ماجرا طولانی است و فرصت این مقاله کوتاه!

مقدمه دوم:

از میان مخالفین حکومت اسلامی در ایران، شاید بیش از نیمی شان، “منفردین سیاسی” هستند. اینها معمولا یا سابقه فعابیت سیاسی تشکیلاتی ندارند یا قبلا داشته اند و “حالا ترک کرده اند” و به هر دلیل بخاطر علاقه ای که به سرنوشت جامعه دارند، خصوصا سر پیچهای بحرانی سیاسی و عروج جنبشها، وارد فعالیت سیاسی می شوند و به حمایت از “جنبش” به خیابانها کشیده می شوند.

این “منفردین” بخاطر اینکه تحزب را نمی پذیرند، و چون کار کردن فردی را هم بالاخره نتیجه نمی گیرند، طبعا دست به ساختن “سازمانهای محلی” می زنند. مثلا “اتحاد برای دموکراسی” یا اسامی از این دست. تا اینجای کار هم بد نیست. بالاخره جمع شدن و کار گروهی را از هر جا شروع کنی، خودش تجربه ای است!

مشکل اینجا شروع می شود که این منفردین  که حالا جمع های خودشانرا دارند، “تحزبی” ولو کوچک تشکیل می دهند که قرار بود “حزبی نباشد”! اما چون نمی توانند از دینامیک تعیین عژمونی فرار کنند، بالاخره یک خط سیاسی درش قالب می شود و اون خط سیاسی هم معمولا معدلی از خطهای رفرمیستی خواهد بود. (توده ای اکثریتیها، چپی های سابق، هواداران مسروطه پادشاهی، اسلامیهای رفرمیست، ….) همه اینها “متحد” می شوند تا به “پروژه دموکراسی سازی” کمک کنند! این اتحادها و سرنوشتشان خودش شاید یک تحقیق سیستماتیک لازم داشته باشد و باز از حوصله این بحث خارج است، اما خواننده را خواستم نزدیکتر کنم به بحث اصلیم.

(۱)واشنگتن دی سی و داستان طولانی “اتحادها”

توی منطقه واشنگتن دی سی هم چندین دهه است این دینامیک “اتحاد” سازی ادامه دارد. بازیگران مشابهی هم دارد. محفلهای هفتگی بنام کانونهای فرهنگی و شب شعر و موسیقی همه ابزارهای لانسه سیاستهای رفرمیستی حکومتها در ایران بوده اند و بخط کردن مردم برای “شرکت فعال در انتخابات رژیمها” چه در زمان شاه و چه زمان حکومت اسلامی.

اونها که “چپ تر” هستند هم محفل “اتحاد چپشان” را زده اند که در حین فعالیت “درون محفلهای فرهنگی”، “خط اصولیشان” لک برندارد! لذا این اتحاد چپیها که معجونی از رنجبریهای خجول و طوفانیها و راه کارگریها تا منفردین چپ باشند، جلسات خودشانرا دارند و از دفاع سرسختانه از “مصدق کبیر” و محکوم کردن سالانه کودتای ۲۸ مرداد تا “یادمانهای کشتار زندانیان” اگر جلوتر بروند و جلوی دفتر حفاظت رژیم پیداشان بشود، همه ما بسیار خوشحال خواهیم بود!

ظاهرا در میان این دو “قطب”، یک قطب جدیدی سروکله اش پیدا شده که اسمش را فکر می کنم گذاشته “اتحاد برای دموکراسی”. من چون به شعر : “هر گلی نو که در جهان آید       ما به عشقش هزار دستانیم ”    هنوز بسیار معتقد بودم ، شال و کلاه کردم و به دعوت یکی از فعالین این “اتحاد” رفتم محل قراری تا ببینم اینها چه برنامه هائی دارند. حالا باقی داستان:

(۲)گروه جدید التاسیس “اتحاد برای دموکراسی” یا چیزی در همین حدود!

در بعد از ظهر یک روز آفتابی تعطیل افتخار ملاقاتی دست داد به دو تن از فعالینی که خودشانرا “اتحاد برای دموکراسی” می نامند و یک لیست بلند بالا از اهداف هم برای خودشان نوشته اند ، از جمله دستگیری همه رهبران رژیم اسلامی و محاکمه بین المللی آنها و بستن همه سفارتخانه های رژیم در خارج کشور و ….که من را سخت تحت تاثیر قرار داد و بخودم گفتم که اینها باید جدی باشند و احساس غرور کردم کنارشان یک فهوه ای بخورم!

این دوستان از من خواستند که در کنارشان ، در کمپین جهانی روز زندانیان سیاسی شرکت کنم که بسیار استقبال کردم و بخودم گفتم که خواب نمی بینم و بالاخره یک گروه مترقی و هوادار “دموکراسی” پیدا شده که درش باز است برای فعالین حزبی و غیر حزبی و آن “ظرف مشترک” عملی در حال ساخته شدنست!

چون اونها را خودی یافتم، دل گشودم و ازشان خواستم اونها هم در کمپین جهانی دفاع از شاهین نجفی شرکت کنند. البته الان که برمی گردم فکر می کنم که بیخودی “تند رفتم”! اولش این بود که اون دو نفر گفتند کار خوبیه و بعدش توی ایملهای بعدی جا زندند و گفتند که اون “رفقای دیگرشان” هم مخالفند یا کار دارند یا ….!

اما قضیه حتی به این خاتمه نیافت و یک ایمیل بی نام با متن زیر در پی اش نازل شد:

(۳) نظری به پیام “اتحاد برای دموکراسی “به فعالین کمونیزم کارگری و ارائه “مسئله شان”

آخر شبی بود توی همین هفته که یک ایمیل چشمانم را چنان باز کرد که خواستم با شریک شدن با شما، شاید  آرامش بیابم!

دوستان حزب کمونیست کارگری

 با سلام و تشکر از حضورشما در جلسه هفته ی پیش. همانطور که در جلسه ی مذکور به اطلاع شما رسانده شد، ما علی الاصول از همکاری، اتحاد و ائتلاف با همه ی جریانات مترقی و مخالف رژیم استقبال می کنیم، لیکن به دلیل عملکرد های گذشته (عملکرد های درست یا غلط شما یا دیگران که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست)، برخی حساسیت ها نسبت به شما در سطح شهر وجود دارد که سعی ما بر فائق آمدن بر آنهاست و هموار کردن راه همکاری بین نیرو های ترقی خواه. از جمله اعمالی که رعایت آن می تواند به رفع جو بد بینی بلکه عناد کمک کند، تقلیل حجم “بنر” شماست. دوستان و رفقای ما متفق القولند که بنر شما بسیار بزرگتر از حد متعارف است و این شبهه را در بیننده (یا خواننده ی گزارش تظاهرات) بوجود می آورد که این حرکت از سوی حزب شما سازماندهی شده است، حال آنکه اصرار ما بر متکثر بودن طیف های فکری شرکت کننده در تظاهرات است و نشان دادن این تکثر. رفیق ما ساسان پاسخ شما در مورد مشکل بنر را در جلسه ی عمومی مورخ ۲۷ می ۲۰۱۲ اتحاد مطرح کرد، اما دوستان ما قانع نشدند و همگی همکاری با شما را مشروط به رعایت نکته ی فوق کردند. لطفا تصمیم خود را در این باره ظرف دو روز اطلاع دهید.

با تشکر

مسوول سیاسی اتحاد

rpejman358@yahoo.fr

خواننده گرامی توجه بفرمایند:

این گروه محلی، بطور “اصولی” با همه جریانات مترقی، نه تنها می خواهد همکاری کند، بلکه اتحاد و “ائتلاف” را هم همینطور!

لیکن! و ماجرا همین لیکن است! ایشان می فرمایند که :

عملکردهای گذشته(شما و دیگران؟) که “غلط یا درست ممکنست باشد؟ باعث شده که “رفقای اینها” متفق القول شوند که:

“بنر ما” (یعنی بنر کمونیستهای کارگری)، “حجمش بزرگ است”! این حجم بزرگ باعث می شود که “بیننده” (؟) درش شبهه بوجود می آید که این “حرکت” از سوی شما (یعنی کمونیستهای کارگری) سازمان داده شده! لذا:

اینها در جلسه مورخ ۲۷ می ۲۰۱۲ یک بررسی کردند و دیدند که “شرط ” همکاری اینست که ما “بنرمان” حجمش کم شود! من سعی کردم رعایت امانت کنم و فقط خلاصه بکنم حرفهای این بزرگان عالم آزادیخواهی را! اگر اشتباه فهمیدم حتما خوانندگان اعنراض بکنند!

(۴)نظری به ارتباط حجم بنر و تئوری “اتحاد” !

اصل ماجرا چیست؟ آیا این ادعا درست است که جچک بنر باعث ایجاد “شبهه” می شود؟ راستش بزرگترین بنرها را تو آمریکا حکومتها بلند کرده اند! پرچم آمریکا گاهی به اندازه چند ساختمان بزگی دارد که خودش “بنر ناسیونالیسزم” اون جامعه است! ما کمونیستهای کارگری هیچوقت خودمانرا کوچک و زیر سایه این بنرهای راست ندیدیم! به کسی شرط نگذاشتیم که اندازه بنرش را “کم حجم  بگیرد” تا شبهه نشود!

نکند “حجم بنر نباشد”؟ نکند رنگش باشد؟ نکند مضمونش باشد؟ نکند شعارهایش؟ مرگ بر جمهوری اسلامی یا زنده باد آزادی و برابری؟ نکند این”اتحاد برای دموکراسی” خواهان که خواهان اتحاد که هیچ دنبال “ائتلاف” هم بودند اون مضمونها را بر نمی تابند؟

حتی اگر همین هم بود باز منطق این بود که بر نتبایند اما بگویند که با وجود اختلافات سیاسی شاید بشود کنار هم ابستاد اگر اونها حداقل در شعار مرگ بر جمهوری اسلامی، چیزی مشترک احساس می کردند؟

اما نه!

مشکل عمیقتر از اینهاست از دید من! مشکل اینست که اینها اصلا اتحاد را نمی فهمند. اتحاد یعنی همینکه تو اجازه ابراز بیان  آدم دیگر را نه تنها تحمل کنی بلکه ابراز بیان طرف دیگر را بعنوان بخشی از فرهنگ اتحاد بپذیری. اتحاد و فرهنگش اینست که نگران نباشی اندازه بنر طرف دیگر چقدر است. اگر دوست داشتی تو یک بنر بزرگتر درست نی و اگر واقعا فکر می کنی اندازه بنر کارساز است، که نیست، تو بزرگترش را بیاوری! تا اون مشاهده گر” دچار شبهه نشود!

از دید من این پیام درش همان درد قدیمی “اپوزسیون” را در خود دارد. دردی که اسمش نفهمیدن مفهوم اتحاد است و عدم تحملی که وقتی هزار رنگ “اتحاد و دموکراسی” بهش می زنند هنوز دم خروس عقب افتادگی جهان سومی می دهد!

اینها اون دردها و بدبختی هائی هم نیست که فالاچی بعنوان تعریف انسان بودن ارائه داد! از اون بدبختی هائی است که سر راه انسان بودن و جهانی شدن انسان و آزادیش ایستاده و جان سختی می کند!

اون بدبختی هائی که باید شناختش و هر جا به هر شکلی که ارائه می شود و تئوریزه می شود به جنگش رفت! اتحاد امری امکانپذیز و حیاتی است. برای اعمالش از سلولهای کوچک محلی و منطقه ای باید تمرینش کرد. فرهنگی لازم دارد که باید ساخت و یاد گرفت. با لباسهای تنگ درک فرقه ای و محدودنگریها ، امکانپذیر نیست! خواننده قضاوت خواهد کرد!

منابع دیگر:

سعید صالحی نیا: توهم “عبور از هژمونی” و کوبیدن تکراری بر طبل “اتحاد جبهه ای” پاسخی دوباره به نظریه “اتحاد های سیاسی”

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/3176-1389-04-11-12-38-16

سعید صالحی نیا: بدنبال شادی خروج از پیله! پاسخی به دوست عزیزم، اسماعیل هوشیار و سوالاتش

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/1415-1388-12-13-18-59-58.html

سعید صالحی نیا: معضل منفردین سیاسی و نیاز به سازمانیافتن آنها , نگاهی به پیشنهادات آقای حسن ماسالی

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=19738

سعید صالحی نیا: معضل تحزب گریزی در چپ- بخش دوم

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/5647-1389-11-06-09-08-22

سعید صالحی نیا: مختصری در موضوع سانسور و انواعش در حاشیه بحث آزادی بدون قید و شرط بیان

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/9949-1391-02-29-17-55-29