من و حامد خاکی، چند نکته و پایان بحث

رفیق حامد خاکی، آخرین مطلبش را  چنین شروع می‌کند: ” شاهو پیرخضرانیان  به اصطلاح جواب نوشته اخیر مرا داده است. مقداری بدو بیراه به من گفته و استدلالات مشعشی در رابطه با پراتیک سیاسی حزبشان بیان کرده.

اگر هیستری مفرط شاهو را فاکتور بگیریم  نوشته ایشان….” ( باز هم در باره حزب کمونیست کارگری، سایت آزادی بیان ١٨ خرداد ٩١)

– اگر خواننده‌ای در هیچکدام از نوشته‌های من، “بد و بیراهه” به حامد خاکی و یا هر کس دیگر پیدا کرد، من از او و حامد خاکی عذرخواهی خواهم کرد.

هیستری هم که یک عارضه اجتماعی است و بعید نیست من هم دچارش نباشم. درجه افراطش را، تا جائی که به نوشته‌هایم برمیگردد، لابد خواننده متن بهتر از خودم تشخیص می‌دهد. اگر رفیق حامد مرا بهتر متوجه بکند از او ممنون خواهم شد.

– من حامد خاکی را با آخوندها لیست نکرده‌ام و نخواهم کرد. بلکه او را تا زمانی که خود را کمونیست می‌داند، رفیق خطاب می‌‌کنم (بدون تعارف) و در ظرفیت شخصی به خودم حق نمی‌دهدم او را کمتر از خودم کمونیست بدانم. اختلاف نظر و به ویژه عضویت در احزاب سیاسی مختلف تاثیری بر این روش من ندارد.

در بحث مربوط به “اکس مسلم” رفیق حامد خاکی نوشته بود تشکیل این سازمان از نظر کمونیسم کارگری (کمونیسم کارگری مورد نظر ایشان) جرم است و اگر کمونیسم کارگری (کمونیسم کارگری مورد نظر ایشان) به قدرت برسد پیگرد قانونی خواهد شد. من در جواب نوشته بودم نه از نظر کمونیسم کارگری بلکه از نظر آخوندها و امامان جماعت و کسانی که قطبنمای مبارزاتیشان را گم کرده‌اند جرم است. فرض من این است که این “و”ها به اندازه کافی ممیزند با وجود این نوشته بودم هفت کوه و هفت دریا فی مابین. مگر اگر کسی بنویسد “انجیل و ایلیاد” هردو کتابند آنها را با هم لیست کرده است؟ مگر این لیست کردن معنیایش هم ارزشی آنها است؟

اما در این مورد مشخص، رفیق خاکی خودش خودش را با آخوندها لیست کرده است، کاش این کار را نمی‌کرد. همه می‌دانند که تشکل اکس مسلم  از نظر آخوندها جرم است و اکس مسلم بودن مورد پیگرد قانونی است و هرجا به دام پلیس آخوندها افتاده‌اند به سزای اکس مسلم بودنشان رسیده اند. حالا اگر کسی به مثل حامد خاکی بگوید از نظر او هم جرم است و باید مورد پیگر قانونی قرار بگیرد، چه گله‌ای از دیگران دارد؟ داستان گم کردن قطننما هم در همین است. اگر خواننده این مطلب یک بار دیگر مطلب قبلی رفیق خاکی را بخواند، موضوع برایش روشن می‌شود.

– در مورد سیاست تحریم رفیق خاکی برای بار سوم و هرباره ناشیانه‌تر از دفعه پیش شانتاژ می‌کند. آدرس می‌دهد که سیامک بهاری آنجا چنین و چنان گفت. خوب گیرم سیامک گفته باشد. سیامک بهاری یک نفر و من یک نفر و حالا رفیق خاکی نطر هردوی مارا شنید. بهتر نیست به جای  نظرات من و سیامک بهاری خواننده مطالبشان را به سیاست رسمی حزب ارجاع بدهند؟

و اما سوسیالیسم، انقلاب انساسی و شعبده بازی من

 

در واکنش به اینکه من نوشته بودم انقلاب انسانی آلترناتیو سوسیالیسم نیست، رفیق خاکی می‌نویسد:” از این خنده دار تر نمی شد استدلال کرد. پذیرش این جملات از کدام راه ناشناخته و با کدام شعبده بازی “انقلاب انسانی” را از کلاه بیرون می آورد؟”

شعبده باز اگر خودش دستش را رو کند و جلو چشم بینندگان خرگوش را در کلاه بگذارد، قاعدتا دیگر کسی هنگام بیرون آوردن خرگوش شگفت زده نمی‌شود، مگر کسی که سر لجاجت چشمش را ببندد. من شعبده باز ماهری باشم یا نه، دوست دارم همین کار را بکنم. می‌خواهم از سوسیالیسم حکومت انسانی استنتاج کنم. گرچه این هنر من نیست اما مادام  رفیق حامد نمی‌پزیرد که هم برای مارکس و برای منصور حکمت و برای کمونیسم کارگری این خود انسان است که اصل است و سویالیسم دقیقا مترادف است با حکومت انسانی ( باز گرداندن اختیار به انسان) من مسئولیت این شعبده بازی را به عهده می‌گیرم.

رفیق خاکی می‌نویسد.”.. قضیه این است که در جواب به شانتاژهای به اصطلاح دمکراتها علیه کمونیسم و سوسیالیسم و در بوق و کرنا کردن اینکه در سیستم سوسیالیستی انسان فراموش می شود و محوریت با جامعه به طور عام است، از یک طرف و از طرف دیگر چهره کریهی که انحرافات ریز و درشت چپ از سوسیالیسم به دست میدادند،  منصورحکمت این جملات زیبا را گفت“. این دو جمله نیاز به تفسیر و توضیح ندارند. به اندازه کافی گویا، ساده و شفاف هستند. اما در جواب به چه و با چه منظوری و در چه کانتکستی به کار رفته اند، انگار برای حککا محلی از اعراب ندارد. فقط بیان طوطی وار آنها، آن هم هرجا که به درد توجیه راسترویها خورد، اهمیت دارد

من بخش اول جمله رفیق خاکی را تقریبا می‌پذیرم با این اختلاف که به نظر من این جملات به قول ایشان زیبا، تنها به منظور خواباندن “بوق و کرنای” دموکراتها و شاتاژیستها گفته نشده‌اند و تنها به خاطر زیبائی نیست که دل می‌نشینند. بلکه بیان واضح و قاطع محتوی واقعی سوسیالیسم، یعنی برگرداندن اختیار به دست انسان هسستند.

البته این جملات زیبا هستند؛ با آن تکرار واژه خوش آوای “س” (البته در زبان فارسی) و البته که ساده و گویا هستند وبه تفسیر و توضیح نیاز ندارند اما وقتی کسی مثل حامد خاکی (و باهمین متد علی جوادی و کمپانی) لج و یک دنده آنرا در هاله مقدس” کلمات قصاص” کادو می‌کنند باید به آن پرداخت و از لابلای تحریفات بیرون کشید. ما به زیبا آن کاری نداریم بلکه می‌خواهم به کمک آن دنیا را زیبا کنیم. اهمیت این جملات برای حزب کمونیست کارگری در همین است.

رفیق خاکی اگر از اول ماجرا با چشم  باز به “شعبهده بازی” ما نگاه  کند، خواهد دید که ما چگونه انسان را در محور تحولات اجتماعی قرار می‌دهیم تا او را برسرنوشت خویش حاکم گردانیم. اما او با حزب کمونیست کارگری لج کرده‌است و نمی‌خواهد از این لجاجت دست بردارد، همین و ختم کلام.

.

شاهو پیرخضرانیان

١ ژوئن ٢٠١٢