آزادى بیان و “باورهاى مردم”

فتواى آخوند دایناسورهاى اسلامى علیه شاهین نجفى اقدامى سیاسى با مصارف داخلى بود. همه میدانند که سالهاست مردم در صف نان و گوشت و در اتوبوس و تاکسى و مهمانیها به “مقدسات اسلامى” فحش میدهند. اظهارات سران حکومتى در نماز جمعه ها از بى دینى و دین گریزى جوانان و در خطر بودن اسلام بیانگر این واقعیت است که ضدیت با اسلام در آن جامعه چه ابعادى دارد. نفس اینکه حکومت مجبور است بطور مستمر یک ارتش همیشه آماده علیه “بدحجابى” داشته باشد به تنهائى شاخص مهمى از ضدیت مردم با قوانین اسلامى است. نفس زندگى و تمایلات نسل جدید٬ علیرغم فقر و بى آیندگى که به آنها تحمیل شده٬ اوضاع دانشگاهها و مدارس٬ رشد سرطانى تن فروشى در جامعه٬ همه بیانگر این واقعیت است که از بیضه اسلام چیزى باقى نمانده است.

خیر٬ بحث برسر یک ترانه و اقدام یک جوان هنرمند در خارج کشور نیست. بحث برسر اینست که باید جلوى سیل دیگرى را گرفت. بحث برسر یک موج برگشت ضد اسلامى در خود جامعه ایران است که به آخوند و اسلام و خرافه پایبند نیست. اقدام دایناسور آیت الله هاى حکومتى نه واکنشى به امرى “جدید” و “غیر طبیعى” بلکه تلاشى آگاهانه براى جلوگیرى از فروپاشى عمارتى است که دیگر چیزى از آن باقى نمانده است. این تنها چادر سیاه اختناق برسر واقعیات آن جامعه است که عکسى یک بعدى و مخدوش از واقعیات چند بعدى به ما نشان میدهد. کسانى که نفس صورت مسئله را از حکومتیها قبول میکنند و حول و حوش آن جدل میکنند در انکار این واقعیات عظیم اجتماعى سهیم اند. باید در مقابل تهدید و تروریسم اسلامیون٬ مستقل از دلائل و محاسبات آنها٬ ایستاد اما صورت مسئله را گم نکرد.

یک اهمیت این رویدادها باز کردن مجدد سوالاتى است که بارها در باره آن بحث شده و ظاهرا خیلى ها وانمود میکردند که به جزئى از فرهنگ سیاسى شان تبدیل شده است. آزادى بیان٬ این عبارت ساده و بیگناه٬ از جمله این مباحث است که بار دیگر به مرکز بحث و جدل رانده شد. آزادى بیان و روایتهاى مختلف از آن سنگرى شد تا هر کسى رابطه اش و موقعیت اش را با نگرانیهاى حکومت اسلامى تنظیم کند. بسیارى که ظاهرا علیه فتوا و فتوا دهندگان بودند اما عملا چهارچوبهاى اسلامى فتوا دهندگان را پذیرفتند و همراه آنان و به بهانه اظهار نظر در باره ترانه شاهین نجفى٬ از موج ضد اسلامى در خود آن جامعه وحشت شان را بروز دادند. اینها کسانى اند که “مقدسات” خودشان را دارند٬ به مذهب احتیاج دارند٬ به ترویج خرافه در بسته بندى “باورهاى مردم” و با ژست “احترام به باورهاى مردم” نیاز دارند. اینها لایه هاى “دگر اندیش” همان چهارچوبها در بیرون حکومت اند.

آزادى بیان

تا به خود بحث آزادى بیان بطور کلى برمیگردد٬ بیان قید و شرط ندارد٬ مرز ندارد٬ تابع هیچ نوع تبصره و “مقدساتى” نیست٬ هیچ گروه و قدرت و دولت و حکومت و مذهب و آتوریته و عشیره اى نمیتواند غل و زنجیر بپاى آزادى بیان ببندد. نقد یک وجه مهم آزادى بیان است. کسى که از نقد سیاسى ناراحت میشود٬ کسى از نقد دچار مالیخولیا و واکنشهاى غیر طبیعى میشود٬ خود باید بدوا به طبیب مراجعه کند. چنین کسانى صلاحیت دفاع از آزادى بیان ندارند چون هنوز دامنه تحمل سیاسى شان از همان دایناسورهاى اسلامى فراتر نرفته است. شبه “اپوزیسیونى” که در صورت مسئله جمهورى اسلامى شریک است و بحث اش اینست که “شکاف در جامعه ایران بین بى دینى و دیندارى نیست بلکه بین دمکراسى و دیکتاتورى است”٬ به دین نیاز دارد٬ به خرافه نیاز دارد٬ به دمکراسى لویه جرگه اى نیاز دارد. چنین کسانى وقتى احساس فشار کنند دوباره قمه و پونز جیب میگذارند و مخالفین شان را مشمول الطاف اسلامى میکنند.

یک رگه عمومى در بحث آزادى بیان اینست که مسئله امروز مردم ایران چى هست و چى نیست و البته خود جواب میدهد که مسئله تهاجم به دین نیست. استدلالها متنوع و متلون اند اما این تنوع و تلون میان طیفهاى یک بستر سیاسى واحد است که با نفس تهاجم به دین و مذهب و اسلام مسئله دارد. همه اینها انواع ادله براى ما ردیف میکنند که کوتاه بیائید٬ سفره اسلام را از آخوند و حکومت اسلامى جدا کنید٬ به باورهاى مردم احترام بگذارید٬ سکولار باشید نه ضد دین٬ منتقد صلحجو باشید نه منتقد “ایدئولوژیک”٬ مردم ایران صدقه میدهند٬ عینى باشید نه ذهنى٬ توهین با آزادى بیان فرق دارد٬ کارگران امرشان اینست و آن نیست٬ و صف طویلى از استدلالهائى که البته حکم قتل و فتواى قتل را محکوم میکند “اما” ملاحظات و بایدها و نبایدهاى خود را دارد.

این طیف سیاسى خودشان “مقدسات” دارند٬ اگر در “مقدسات” اسلامى شریک نباشند دستکم به مذهب بعنوان ابزارى مهم و ضرورى مینگرند. برخى شان مانند ناسیونالیستها مخالفت شان با اسلام برسر هژمونى اسلام و ناسیونالیسم است و نه مخالفت با وجود مذهب و دستگاه واتیکان اسلامى. اینها طبق تاریخ سیاه دورانهاى قدیم شان مذهب و سلطنت را دوقلوى ضرورى اى میبینند که یکى سلطان و هدیه خدا به مردم است و یکى توجیه گر الهى قدرت سلطان. بخشى دیگر که دمکراسى میخواهد٬ بدون اسلام و حکومت اسلامى و مشارکت با اسلامیها نمیتواند دمکراسى را تعریف کند. سکولارهایشان مرتبا تاکید میکنند که آنها سکولار اند و نه ضد دین. در طیف رادیکال تر و جوانان اینها٬ مبارزه با مذهب امرى تاریخى است٬ تابعى از نفى سرمایه دارى بطور کلى است٬ مبارزه طبقاتى مهم تر است٬ و بحث تقابل با مذهب انحرافى نابخشودنى است که به اتحاد طبقه کارگر ضربه میزند. این استدلالها البته یک اپسیلون پایشان روى زمین واقعى و طبقاتى و تاریخى نیست و تنها زبانى متفاوت براى موضع سیاسى متفاوتى در مقابل مذهب است. موضعى که اشتراک با ناسیونالیستها و جمهوریخواهان و حتى اسلامیون متفرقه را روتوش کند.

پاسخ بسادگى اینست که آزادى بیان و نقد و ابراز وجود در اشکال مختلف٬ اولا حق هر کسى است٬ ثانیا مبصر و مجمع تشخیص مصلحت و اداره ارشاد نمیخواهد٬ ثالثا مرز ندارد و هیچ محدوده اى مصون از آن نیست٬ رابعا به اعتقادات و “مقدسات” هر کسى برمیخورد باید تحمل داشته باشد و حق ندارد شانتاژ کند٬ فتوا دهد٬ تهدید و ارعاب کند٬ روانکاوى و نشر اکاذیب کند. انسانها یکبار بدنیا مى آیند و حق دارند در این یکبار هرچه دلشان میخواهد و با هر چهارچوبى که میخواهند بگویند و هیچ قانون و دولت و قدرتى نمیتواند مانع آن شود. قانون نهایتا باید این حق را برسمیت بشناسد و مانع تعرض به آزادى بیان به هر بهانه اى شود. همین.

باورهاى مردم

“باورهاى مردم” وسیله اى است که هر کسى که مخالف حرف انتقادى من و شماست پشت آن سنگر میگیرد و اعتراض میکند که “این حرف شما علیه باورهاى مردم است”٬ “به باورهاى مردم احترام بگذارید”! بگذارید بپرسیم که باورهاى مردم در کدام مرجع و نهاد و اداره مورد توافق عموم ثبت شده است و کدام قانون همه را ملزم کرده است که به این باورها گردن بگذارند؟ مردم باورهاى مختلفى دارند و این باورها قبل از اینکه باور خودشان باشد باور طبقات حاکم است. اگر سلطنت در ایران حاکم باشد من و شما به اجبار جزو “ملت ایران” محسوب میشویم و “باورهاى ملت ایران” چنین و چنان میشود. اگر اسلام قدرت را در دست داشته باشد من و شما جزو “امت اسلامى ایران” سرشمارى میشویم و “باورهاى امت اسلامى ایران” طور دیگرى تعریف میشود. اگر عشایر و اقوام و فدرالیستها حاکم شوند٬ باورهاى مردم صد جور میشود و هر کدام دیگرى را “پست”٬ “تازى”٬ “شوونیست”٬ “سوسمارخور” و صد ناشایست دیگر میداند و تثبیت باورهاى رسمى مردم به جنگ داخلى و نتایج آن گره میخورد. اگر دمکراسى حاکم باشد٬ از کل این ماتریال شناعت پیشا تاریخ نمونه بردارى میکنند و تناسب و تقسیم قدرت بین آنها را باور مردم میشمارند.

در این میان این خود مردم اند که بى تقصیر اند٬ کسى نظرشان را نمیپرسد٬ جائى دسته جمعى اعلام نکردند که چه باورى دارند٬ چه باورى ندارند٬ و در قبال انتقاد و اعتراض چه میگویند و چگونه میخواهند عمل کنند؟ “مردم” و “باورهاى مردم” کاغذ کادو و چهارچوبى است که هر مرتجعى تلاش میکند عقاید خود را بر این اساس موجه جلوه دهد اما در دنیاى واقعى علیه عناصر و آحاد و گروههاى همان “مردم” به نام “باورهاى مردم” مى ایستد! پاسخ به همه این طیف اینست که مردم باورهاى مختلفى دارند٬ فرهنگ هاى مختلفى دارند٬ عقاید و سنتهاى مختلفى دارند٬ آرمانهاى مختلفى دارند٬ مردمى یکدست و یک جور با عقاید و باورهاى یکسان وجود خارجى ندارد. پشت مردم سنگر نگیرید٬ داور جهان نباشید٬ عقاید خودتان را بگوئید و براى آن مبارزه کنید و نیرو جمع کنید.

وانگهى چرا باید به هر عقیده و باور مردم احترام گذاشت؟ این توقع بسیار ناموجهى است. “حق” افراد و گروهها  با “احترام به باور” آنها خیلى فرق دارد. هر کسى حق دارد به هر خرافه و به هر ارتجاعى باور داشته باشد و با صداى بلند آنرا اعلام کند. اما چرا بحث حق داشتن را به بحث سکوت در مقابل عقاید ارتجاعى تحت عنوان “احترام به باور مردم” بسط میدهید؟ آیا دلیل این نیست که تحت این پوشش میخواهید از همان ارتجاع سیاسى دفاع کنید؟ ما نه کلانتر باورهاى مردم هستیم و نه به باورهاى عهد عتیقى و ضد آزادى احترام میگذاریم. نه فقط احترام نمیگذاریم بلکه براى تغییر آنها مستمرا تلاش و مبارزه میکنیم. قانون باید آزادى بیان را براى همه برسمیت بشناسد اما شهروند در مقابل شهروند موظف نیست در مقابل عقاید همدیگر سجده کنند. بالاخره باید حق وجود داشته باشد و آزادى بیان و نقد باورهاى دیگر وجود داشته باشد تا جامعه بتواند بین عقاید درست و غلط انتخاب واقعى اش را بکند. اساسا تصور اینکه جامعه اى بدون نقد و بدون عبور از خرافه بتواند جلو برود تصورى غیر تاریخى و مذهبى گونه است.

“توهین به عقاید مردم”

اگر عده اى میگویند باید به عقاید مردم احترام بگذارید٬ عده بیشترى در مخالفت با هر نقدى میگویند “این آزادى بیان نیست٬ توهین به عقاید مردم است”! در مورد عقاید مردم بالاتر صحبت کردیم. “توهین به عقاید مردم” ابزارى براى ایجاد مناطق ممنوعه نظامى و امنیتى و حیثیتى و “ناموسى” است که از هر نقد و بررسى مصون اند. اسلام پدیده اى را توهین میداند٬ ناسیونالیسم پدیده دیگرى. هر کسى که “مقدسات” میتراشد بدنبال آن “توهین به مقدسات” را غیر مجاز اعلام میکند. وانگهى توهین با افترا به افراد حقیقى و حقوقى بسیار فرق دارد. توهین قلمرو بسیار خاکسترى ترى است و بیشتر تابعى از فرهنگ سیاسى٬ نوع نگرش به پدیده ها٬ درجه وسعت نظر٬ عقب ماندگى و جمود فکرى٬ و فاکتورهاى فرهنگى است. شما مثلا میتوانید با کاریکاتور در خیلى کشورها افراد و شخصیتهاى سیاسى و هنرى و مذهبى را مسخره کنید٬ در صورتى همین کار در ایران و عراق با یک الم شنگه و چه بسا شورش و تحریک ملى و مذهبى روبرو شود. شما میتوانید حرفى و طرحى را سکسیستى٬ ضد زن و غیره بنامید در صورتى که بخشى دیگر در جامعه آنرا امرى عادى٬ پیش و پا افتاده٬ و حتى صورتى از آزادى بیان و ابراز وجود بداند. شما میتوانید مولتى کالچرالیسم و تقسیم انسانها به مارکهاى قومى و ملى و اصیل و غیر اصیل را یک پیشرفت بدانید و یکى دیگر آنرا عین راسیسم بداند. ظاهرا حرف دومى میتواند براى اولى راسیستى باشد و برعکس٬ و در هر دو حالت به عقاید دو طرف توهین شده است!

کسانى که پشت بحث “توهین به عقاید مردم” سنگر میگیرند٬ و یا کسانى که مثلا میگویند فلانى قصد توهین نداشته و عملش توهین نبوده٬ همه در یک اصل مشترک اند: توهین! اما توهین چیست؟ چه کسى قبول کرده است که اقدامى توهین است بجز کسانى که میخواهند با این چماق نگذارند من و شما حرف بزنیم؟ اصلا فرض کنیم کسى قصد توهین دارد٬ آگاهانه خواسته توهین کند٬ به “مقدسات” شما آگاهانه فحش و بد و بیراه گفته است. من میپرسم چه ایرادى دارد؟ اگر شما نمى پسندى خوب اینکار را نکن! شما هم میتوانى به همه “مقدسات” و باورهاى این طرف تا میتوانى توهین کنى و خودت را خالى کنى! این که لشکر کشى و قشون راه انداختن نیاز ندارد.

در دنیاى واقعى٬ در جائى که آزادى همه برسمیت شناخته شده است٬ در جائى که سرکوب سیاسى و فقر و ناامنى وجود ندارد٬ احترام انسانها به هم بالا میرود. شعور و فرهنگ حاکم و مرزهاى کهنه عقاید مردم و معنى توهین و همه چیز زیر و رو میشود. دین بعنوان دکانى براى لفت و لیس و آخوند و خاخام و کشیش بعنوان قدیس و مقدسات مذهبى رنگ میبازند. فرهنگ با شرایط اجتماعى تدریجا متحول میشود. قوانین جدید و آزادیخواهانه خود منشا ایجاد فرهنگ جدیدى میشود و این استدلال هاى عهد بوقى و محافظه کار بى معنى میشوند. امروز٬ تا به بحث آزادى بیان بصورت مجرد آن مربوط است٬ باید از تمامیت آن دفاع کرد و تسلیم سیم خاردارهاى اسلامى و ناسیونالیستى و دمکراتیک نشد. این چهارچوبها خود ضد آزادى بیان و نفس آزادى بشر و خود صورت مسئله امر آزادى اند. *

٢٣ مه ٢٠١٢