جایگاه بعدی جمهوری اسلامی در تاریخ ایران

جایگاه جمهوری اسلامی در تاریخ ایران، یا دقیق‌تر تاریخ اخیر آن از بعد از انقلاب مشروطه، چه خواهد بود؟ شکل پرسش به جز این نمی‌تواند باشد : اگر یک نظام صرفآ سرمایه داری و حتی یک دیکتاتوری خشن سرمایه داری با بگیر و ببند بود، نمی‌شد به رفتن اجتناب‌ناپذیر آن در آینده نزدیک ـ منظور سال‌های نزدیک است ـ فکر کرد و درباره‌اش این سؤال را طرح کرد. اما این نظامی است که به تمام حیطه های زندگی فردی و اجتماعی دست درازی کرده است و بالاخره کسی را هم که کار و بارش را دارد، زندگی‌اش را می‌کند و دربند سیاست و دیکتاتور نیست، به عصیان می کشاند. جمهوری اسلامی در ابعاد کورکننده و سرگیجه آوری زندانی می کند، می کشد و اعدام میکند، وسوسه سنگسار کردن رهایش نمی کند، عزم جزم کرده که زنان را خرد و له و لورده کند و زندگی جوانان را تعطیل کند. کارگران و اقشار پایین جامعه را زیر بار بی حقوقی و فقر خرد می‌کند و جلوی دهانشان هم را می‌گیرد تا اعتراضی نکنند. سی و چند سال است که یک جامعه را بیخ دیوار گذاشته و زیر مشت و لگد بی‌وقفه زندگی‌اش را تبدیل به جهنم کرده است و هیچ نشانه ای هم از کوچک ترین امکان اصلاحاتی موهوم که حودی هایش وعده می‌دهند نیست. برعکس دارد جری تر و جری تر و کوچک‌تر و بی رحم تر هم می شود. جامعه را از چنان کینه عمیقی انباشته که راه در روی برای خودش هم نگذاشته است. هر چقدر هم خودی های خودش آن هسته مرکزی تصمیم گیرنده را نصیحت می کنند گوش نمی دهد و برعکس آن‌ها را می‌گیرد و زندانی می کند یا از مملکت فراری می دهد. اگر احمدی نزاد خودشان هم بخواهد شل کند و مثلآ کمتر به حجاب گیر بدهد و یا به زنان اجازه رفتن یه استادیوم فوتبال بدهد و کمی هم از کورش و ایران اعصار قدیم بگوید و ملی گرایی ابرانی را باد بزند، حالی‌اش می‌کنند که پا روی پوست موز نگذارد والا چنان کله هوا می‌شود که دیگر علاج ناپذیر خواهد بود. آن وقت تعداد حصری ها ممکن است زیاد شود.
جمهوری اسلامی جامعه را در ابعاد کیفی و کمی رادیکال کرده است. به تمام جزییات و حیطه های زندگی مردم چنگ زده است و مخالفت و خصومت جامعه را آن‌ چنان کیفیت رادیکالی داده که در تاریخ معاصر جهان کم نظیر است. علی افشاری اخیرا در روزآنلاین نوشته است که امنیتی ها و بویژه حجاریان به فکر چاره توسعه سیاسی تدریجی و آن چیزهایی که بعد ها شد شعارهای دوره خاتمی افتادند. دیده بودند که جامعه هم سطحی از تحمل را دارد و خط قرمزی که عبور از آن کل نظام شان را به خطر می اندازد. توهمات خیالبافانه و ذهنی گرایی محض، فکر کردند که ایران اسلامی شان، فرانسه و انگلیس و آلمان است. که در پایین تظاهرات و اعتصاب می‌کنند و در بالا چانه می زنند. زیادی مسحور اخبار اعتراضات اروپا در روزنامه‌ها و تلویزیون ها ، و یا مثل حجاریان به طور زنده در خیابان‌های لندن، شده بودند. عیناً مثل بنی صدر که فکر می‌کرد که در ایران در حال انقلاب هم مثل فرانسه در تلویزیون با مخالفینش مباحثه می‌کند و همه را شکست می دهد. دیدیم که به سر همه این‌ها چه آمد. یگ چیزی را مطلقاً نفهمیدند : آخوندها مهمانی نیامده بودند که دسرشان را هم بخورند و بعدش رفع زحمت کنند. حالی شان نشد که مهمانان واقعی خودشان هستند. بعد هم که روی شان زیاد شد همه‌شان را با تیپا بیرون انداختند. دسر را در زندان و سلول هایشان نوش جان کردند. بهای زیادی برای این خیال‌بافی ها و نشناختن اسلام و تاریخ پرداختند و به جامعه تحمیل کردند.
آخوندها رفتنی نیستند، باید بیرون شان کرد. همان‌طور که حق دادنی نیست، گرفتنی است. انقلاب آتی ایران، مانند تونس و مصر و لیبی که علیه فقر سرمایه داری و سرکوب دیکتاتوری بودند، آزادی و برابری را بر پرچمش خواهد نوشت. اما برخلاف این کشورهای اسلام زده که تازه اسلام گرایان در آن‌ها شانس به قدرت رسیدن دارند، عمیقاً ضداسلامی خواهد بود. آن‌چنان که شاید برای همیشه اسلام را از تاریخ ایران پاک کند و یا به زیر زمین جامعه بفرستد.
چشم شان کور و دنده شان نرم، آنچه را کاشتند درو خواهند. آن‌قدر بند کردند به چادر و پوشش اسلامی و به هر قتل و جنایت و حرف و کاری چادر و پوشش اسلامی پوشاندند، که جامعه را پر از نفرت ضداسلامی کرده اند.