خشم توده ها خطوط قرمز نظام منحوس اسلامی را سبز کرد

Parsa.hadi@yahoo.com
 

آنچه که اکنون با عنوان جنبش سبز آزادی خواهی ایران در مقابل دیکتاتوری و استبداد دینی قد علم کرده است نه تنها یک نهال نورسته نیست بلکه درخت تنومندی است که ریشه هایش را می توان در عمق مبارزات آزادی خواهانه توده های ایران یافت. مبارزاتی که در زمان مشروطه خواهی  نقابش را در میان نخبگان ایران از چهره برافکند و پس از طی کردن فراز و فرودهایی در میان توده های  ایران؛ انقلاب پنجاه و هفت را پشت سر گذاشت و سرانجام پس از افولی سی ساله و بدنبال اعدام ها و قتل عام های دهه شصت و سرکوب ها و بگیر وببندهای پس از جنگ با وقایع "هجدهم تیر" دوباره شکفت و اینک، بار دیگر در مسیر بالندگی قرار گرفت و این بار نه تنها در میان نخبگان ، که تداومش را در میان انبوه کارگران فقیر ؛ زنان ستمدیده و دانشجویان بیداد کشیده و سایر لایه های زیرین جامعه فقرزده و رنجدیده ایران از سر گرفت.

در این میان دانشجویان و زنان به لحاظ محرومیت ها و نابرابری های مضاعفی که در طی سی سال از سوی حکومت بورژوا مذهبی بر آنان تحمیل شده بود، بیرق مبارزه با رژیم جهل آخوندی را بر دوش می کشند و در جبهه اول مبارزه  برای سرنگونی حکومت قرار گرفته اند و خواسته های انسانی خود را که در واقع خواسته های معوقه و انباشته شده توده های مردم است با صدایی بلند فریاد می کشند و خواهان سرنگونی حکومت فاشیستی جمهوری ولایت فقیه هستند.

 

    اگرچه در ابتدا جناح به اصطلاح اصلاح طلب و تعمیرچی نظام بورژوا مذهبی به تبعیت و پیروی از آرمان های ارتجاعی خمینی در صدد دست یازیدن بر جنبش آزادی خواهی و به کنترل در آوردن حرکت خودجوش توده های مردم بود، ولی دیری نگذشت که فوران خشم و التهاب رنج مردم، چنان عرصه را از یک سو بر این موج سواران و از سوی دیگر بر حکومتیان و نیروهای سرکوبش تنگ و تنگ تر کرد که  هیچ یک از دو جناح را توان دست یازیدن بر جنبش عظیم توده ای  ایران نبود تا جاییکه رژیم از سر نادانی و غرور کاذبش به توصیه های " میرحسین و کروبی و هاشمی و دیگران" مبنی بر کوتاه آمدن بر سر موضوع انتخابات و حفظ ارکان و پایه های نظام دیکتاتوری اعتنایی نکرد و دامنه و وسعت سرکوب مردم را شدت بخشید و به رادیکالیزه کردن مخالفت مردم و در نتیجه تبدیل "مقاومت" به "تهاجم" به سوی ارکان اصلی رژیم بدل ساخت. بدین سان تکانه ها و تخریب پایه های فرسوده و منحوس حکومت فاسد آخوندی تا آنجا ادامه یافت که میر حسین موسوی در آخرین بیانیه خود ضمن اعتراف به ناتوانی رژیم در تامین خواسته های مردم و استیصال خود در همراهی و کنترل آنان ، به صراحت اعلام کرد که مردم سنگرهای مبارزه برای انتخابات فرمایشی را رها ساختند و مواضع جدیدی بر علیه نظام اتخاذ کرده اند. وی گفت:"…..گویی مسئله مردم انتخابات است. چگونه توضیح دهیم که چنین نیست؟ مسئله مردم قطعا این نیست که فلانی باشد و فلانی نباشد…….".                 

 

   بدین ترتیب اگرچه مردم رنج کشیده و ستمدیده ایران به بهانه تقلب در انتخابات، اعتراضات  ضد رژیم خود را در محافل عمومی و خیابانها و رسانه های غیروابسته به حکومت به نمایش گذاشتند ولی در تحلیل نهایی قطع کردن دست ملاها و مذهبیون و مداحان و اقازاده ها را از حکومت و منابع و ثروت کشور در دستور روز خود قرار دادند و شعارها را بتدریج از حاشیه به سوی مرکز و اهداف اصلی قدرت سوق دادند و اکنون بدون کمترین تعارفی اصل نظام و حکومت و دیکتاتوری آخوندی و در راس آنها ، خمینی و خامنه ای را نشانه رفته اند. پاره کرن و به آتش کشیدن عکس های خامنه ای و خمینی از سوی مردم خشمگین مخالفتی رودرو و فراتر از مرزهای مخالفت با خامنه ای و دولت انتخابی اوست. این اقدام از یک سو نشانه مخالفت بی تعارف مردم با نظام بورژوا مذهبی است و از سوی دیگر نشان دهنده پیوند خوردن شعارها و فریادهای اعتراض آمیز توده های مردم با عمل گرایی و پراتیک انقلابی شان است. بر اساس دکترین مارکسیزم مادامیکه تئوری با عمل پیوند نیابد کارساز نبوده و بی تاثیر خواهد بود. شعارها هنگامی توده های مردم را با خود همراه می سازند  که رادیکال باشند. مارکس می گوید" تئوری زمانی به یک نیروی مادی تبدیل می گردد که توده های مردم را جلب کرده باشد… زمانی که رادیکال شده باشد." اکنون جنبش سرنگونی رژیم منحوس اسلامی به نقطه ماقبل اوج خود رسیده است و از رادیکال شدن رابطه دیالکتیک سرکوب- مقاومت، مرحله نوین تهاجم آغاز شده است. توده ها شعارهای "مرگ بر دیکتاتور و اصل نظام " را به عمل و پراتیک انقلابی شان پیوند می زنند. پاره کردن و به آتش کشیدن عکس های خامنه ای و خمینی در راستای شعارهای مرگ بر دیکتاتور اگرچه اقدام و "عملی" سمبلیک است اما نباید فراموش کرد که همین اقدام و "عمل" رادیکال به ظاهر سمبلیک، آغازش را مدیون شعارهای نرم و ملایمی است که در ابتدا تنها بخشی از حکومت را در بر می گرفت. با رادیکال شدن شعارها، اقدام ها و "عمل ها"  نیز یکی پس از دیگری از راه خواهند رسید و توده ها نیروی لازم برای انقلاب اجتماعی را تولید خواهند کرد.  اکنون دیگر فراخوان "کروبی و موسوی" نیز برای حمایت از ارکان نظام منحوس اسلامی و برائت جستن از اهانت به خمینی، نه تنها خطر انشعاب و فروکش کردن جنبش آزادی خواهی را در بر نخواهد داشت که حتی؛ قشر آگاه و پیشرو دانشگاهی و زنان را برای مبارزه رادیکال و سرنگونی رژیم مصمم تر خواهد کرد و آنان به ذلت تعمیر و اصلاح فرمایشی نظام تن در نخواهند داد و خطوط قرمز نظام آخوندی را یکی پس از دیگری برای حرکت ماشین انقلاب سبز خواهند کرد.