جنگ قدرتی جناحهای حکومت در غیاب جنبشهای داخلی

ماهیت سرمایه داری وابسته در کشوری دیکتاتوری همچون ایران ، همواره در جنگ قدرتی جناحهای حاکمیت حتی به حذف یک یا چند جناح میانجامد تا قدرت مرکزی در شکل فردی و یا جناحی انحصاری تر و متمرکز تر گردد . عمدتا در چنین کشورهایی جناحهای حاکم تلاش دارند تا با تکیه بر نوعی از ایدئولوژی مذهبی ، ناسیونالیستی ، خرافات ، قومی ، جنگ و حتی با پوششی از افکار برابری طلبی به قدرت بیشتری دست یابند . در حالیکه در کشورهای پیشرفته غربی بیش از ۶۰ سالست که احزاب رقیب حاکم با تکیه بر اصولی مدون که کمتر قابل تغییر است و بدون حذف یکدیگر به رقابت باهم پرداخته و هرکدام که به قدرت برسند با حداقل اختلاف برنامه ای ، با یکدیگر به سیاست واحدی در امور کشور ادامه میدهند ، بطوریکه رای دهندگان تغییر کیفی چندانی در کشورشان نمیبینند و جنبشهای اخیر در آن کشورها نیز نتیجه این عدم تغییر است . تاریخ ۳۴ اخیر نظام جمهوری اسلامی نیز بیانگر جنگ قدرتی برای حذف یکدیگر بوده و در نتیجه اکثر جناحها و افرادی که در ابتدا قدرت را در دست داشتند ، یا گوشه نشین شده ، یا در زندانند ، یا به کشورهای خارج پناهنده گشته و یا منتظر فرصتی هستند تا شاید از پس اختلافات جناحی مجددا به بازی قدرتی باز گردند . خامنه ای که تجربه سالها درگیری جناحی را با نقش دست دوم داشته ، یاد گرفته که ضمن حذف افراد قدرتمند قبلی بطوریکه دوباره به صحنه بازنگردند ، هیچ جناحی در حاکمیت نتواند قدرت انحصاری را در دست گیرد تا اتکای همه آنها حول شخص وی باشد . وی در مورد نیرهای سپاهی و بسیجی و نظامی با تغییرات وسیعی که در فرماندهان آنها ایجاد میکند ، کسانی را بجای افراد قبلی که سابقه رهبری را خوب بیاد دارند ، جایگزین میکند که قدرت و زندگی خود را مدیون رهبری بدانند . حملات اخیر مجلس با رهبری لاریجانی به احمدینژاد و ترکیب مجلس جدید که فاقد هرگونه اکثریتی است ، به خامنه ای فرصتی داده تا مجلس زیر فرمان بیشتری را در اختیار داشته باشد و نظریه انتخاب رییس جمهور از طریق پارلمان را افزایش داده و چه بسا این امر را با حذف احمدینژاد از پستش قبل از پایان ریاستش تحقق بخشد .
آنچه رهبر فعلی را محافظه کارتر از خمینی میکند اینستکه نه مثل او مورد تایید همه جناحها و افراد سردمدار نظام است و نه اینکه همچون وی جرات نوشیدن زهر را دارد ، لذا جام شوکران را به رفسنجانی داده که اگر در شورای مصلحت ماندگار شد بسیاری از یارانش از آن شورا کنار گذشته شده و فرزندانش امکان دستگیری و زندان داشته و درآمدهای قبلی که با رانت بدست آمده به خطر افتاده است . این چنین است که رفسنجانی از نامه ای در ظاهر دروغین به خمینی و طرح صلح با امریکا پرده برمیدارد و سپس کاسه لیسان خامنه ای این حق را تنها متعلق به رهبر میدانند که فرمان صلح بدهد ، سناریویی که قبلا بدقت چیده شده بود . با وجود همه تغییرات و کنترلی که رهبر با گروه مشاورانش که بوروکراسی آن از دولت بیشتر است ، خامنه ای نتوانسته همچون خمینی رهبری با اقتدار کامل باشد ولی در موقعیت حساس کشور همه جناحهای حاکم ثبات نظام را در رهبری وی می دانند و گرچه در سرکوب یاران هم جبهه اصلاح طلب سابق خود و صد البته در سرکوب وحشیانه مخالفین از اقشار گوناگون کشور هم دل و هم زبانند . در رابطه با سیاست داخلی و خارجی بهمراه تاراج منابع اقتصادی و سرکوب اجتماعی دو جناح عمده قدرت حکومتی را در دست دارند ؛ جناحی که جنبش داخلی را تحت کنترل سرکوب دیده و بخش مهمی از منابع اقتصادی و پروژه ها و واردات را در دست داشته و تمایل به نرمش بیشتری در مورد انرژی هسته ای است ، و جناحی حول محور سپاه قدس که ثبات خود و کشور را در ایجاد بحرانهای داخلی و خارجی دنبال کرده و بشدت دنبال ادامه پروژه هسته ای است و بی تمایل نیست حتی اگر جنگی درگیرد تا قدرت مطلق حکومت را در دست گیرد . بنابراین خامنه ای ضعف کاریزمایی بودن خود را با دادن باج به سپاه و بخشی از روحانیت و زمامداران جبران میکند و بیجهت نیست که برای کاهش قدرت احمدینژاد بر سپاه از طریق مجلس اختیار تام و کاملی به قاسمی وزیر نفت و نماینده بخشی از سپاه داد تا آن بخش از سپاه را زیر قدرت خود ببرد . جناح اول که این بخش از سپاه در آن قرار دارد تحت فشار وابستگان خود برای ایجاد صلح و فضایی که آنها بتوانند اموال بدست آمده را در داخل و خارج کشور با پارتیهای شبانه روزی و نمایش ماشینهای گرانقیمت هزینه نموده و از عدم بلوکه شدن دارایی های خود مطمئن گردند .
خاصیت دیکتاتوری و عقب ماندگی فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی همواره دیکتاتورهای کشورهایی همچون ایران را بسمت تکیه بر نیروی نظامی و نه حزبی بهمراه استفاده از منابع اقتصادی برای حفظ حکومت خود مینماید . در نتیجه در چنین حکومتهایی نیروهای نظامی نقش مهمی بازی کرده و چون سرکوب جنبشها نیز بدست آنها انجام میگیرد ، بتدریج تبدیل به اهرمهایی میگردند که در سیاست حکومت نقش اصلی را ایفا کنند . سپاه و بسیج نیز که نیروی اصلی در کنار زدن رفسنجانی و اصلاح طلبان را داشتند ، خود را محق در تاراج منابع اقتصادی دانسته و نتیجه آن گرفتن اکثر پروژه های نفتی و بزرگ کشور ازجمله کشتی سازی و مخابرات و سایر صنایع بدون برگزاری مناقصه شدند درحالیکه فاقد دانش فنی انجام کار بودند . سپاهی که با ماشین آلات باقیمانده از جنگ با عراق تحت سرپرستی پادگان خاتم به کارهای ساختمانی مشغول بود ، قدرت اول نظامی و اقتصادی کشور گردیده و کنترل اجتماع نیز در اختیارش قرار گرفت بطوریکه از سود یکی از واگذاریها که مخابرات به قیمت نازلی باشد ، اخبار حاکی از سود ۷ برابر خرید در طی دو سال شده است . بهرحال هرجناحی تلاش داشته و دارد که با حمایت بخشی از سپاه قدرت خود را در اداره کشور بالا ببرد و این چنین است که فرماندهان سپاه نیز همچون روحانیون و سایر سردمداران حکومت در جناحهای مختلف گرد آمده که این جناحبندی بدلیل عدم حزبی بودن همواره در حال تغییر است . برخلاف خوش بینانی که باور به نارضایتی در میان سپاه دارند ، رژیم تلاش کرده امکانات وسیعی علاوه بر مسائل حقوقی و مزایا برای آنها در نظر گیرد ، مواردی همچون ساخت آپارتمانهای مسکونی در نقاط با ارزش و خوش آب و هوای شهرهای تهران و سایر شهرهای بزرگ و یا نزدیک طالقان و مشابه برای فرماندهان آنها بسازد . قیمتی که برای این واحدها تعیین میگردد گاها نصف بهای بازار است که آنهم بتدریج از حقوق آنها کسر میگردد ، لذا سپاهیان اگر نارضایتی دارند در عدم توزیع برابر امکانات است و نه حمایت از جنبشها ، و این مزایا با نسبت کمتری برای بسیج و بخشی از نیروهای انتظامی و فرماندهان رده بالای ارتش نیز مهیا میگردد . البته جناح جنگ طلب که اسامی بیشتر آنها در لیست تحریم هستند ، به سرکوب افراطی مخالفان باور داشته و منابع مالی خود را بیشتر در داخل کشور به گردش درمیآورند .
دو جناح اصلی ذکر شده تحت نام اصولگرایان خود درون جناحها و گروههای دیگری همچون جبهه اصولگرایان ، جبهه پایداری ، موتلفه ، گروه لاریجانی ها ، بند احمدینژاد و غیره نیز جنگ قدرتی را در داخل کشور دنبال کرده و سعی میکنند که حمایت خارجی بخشی از غرب و شرق را بدست آورند . احمدینژاد که بنظر قدرتش رو بزوال است ، با ایجاد جناحی از بوروکراتهای جدید و گرفتن حمایت بخشی از سپاه از طریق واگذاری منابع اقتصادی ، نماد گروهی است که امریکا را قدرت برتر برای توافق دانسته و در ۷ سال گذشته تلاش کرد که آنرا جایگزین اروپا برای مذاکرات هسته ای و توافق بنماید . موتلفه و گروه لاریجانی بطور سنتی به انگلیس تمایل داشته و واسطه گی اروپا را به امریکا ترجیح میدهند و بهمین منظور بسیج طرفدار آنها نقشه کنترل شده سپاه را برای تظاهرات آرام در مقابل سفارت انگلیسی که از قبل از حمله آنها باخبر بود ، بهم زده و بحرانی ایجاد کرد تا دولت احمدینژاد را متزلزل کند . امروزه شواهد بیشتری از رابطه مشایی و لابیهایش با امریکا از طریق اسراییل بروز کرده و همچنین ابهاماتی از نقش اسرائیل در وارد کردن ویروس در پروژه هسته ای و ترورها و انهدام پادگان سپاه قدس خبر می دهند و شاید این اخبار نیز همچون اسناد پشت پرده های کودتا برضد مصدق و دخالت در سقوط سلطنت در سال ۵۷ باین زودیها در اختیار عموم قرار نگیرند . بهرحال چون باور براینستکه هر جناحی با غرب به توافق برسد جناح رهبری کننده خواهد بود ، لذا خامنه ای ترجیح داده که احمدینژاد و باند مصباح یزدی که جزو تندروان مذهبی هستند موفق به اینکار نگردند و کسی چون جلیلی مطیع که شاید رییس جمهور بعدی باشد به مذاکره برود و سفر احمدینژاد به ابوموسی برای ایجاد بحران بیجهت نبوده است . مسائل این چنینی تایید شک و شبهات دایی جان ناپلئون نیست و هیچگاه موضوع برسر این نیست که جناحهای حکومتی سرسپرده غرب و یا شرقند ویا اینکه منشای جنبشهای داخلی از آنهاست ، بلکه سیاستهای جهانی امروزه ایجاب میکند که بدلیل منافع بیکدیگر وابسته گردند . کما اینکه با وجودیکه اکثر جناحهای حکومت اعتمادشان به روابط با غرب بیشتر بوده و است ، بدلیل مخالفت آنها با انرژی هسته ای و مواردی دیگر ، سالهاست که بسمت شوروی و چین تمایل پیدا کرده و امروزه مبادلات نظامی و اقتصادی و تکیه بر وتوی آنها به سیاست محکم حکومت تبدیل شده است .
شدت تحریمهای غرب به رهبری و سردمداران رژیم فهماند که در صورت ادامه پروژه هسته ای امکان دارد آنها را بفکر تقویت آلترناتیوی خارج کشوری هرچند که در داخل مقبولیت نداشته باشند ، سوق دهد و لذا درصدد آمدند که در بعضی از سیاستها کوتاه بیایند . در سالهای قبل حکومت خیلی تلاش کرد که با تقویت مبادلات بازرگانی با چین و شوروی در کنار تامین نیازهای نظامی و تکنولوژی جاسوسی برای پیگرد مخالفان داخلی ، هم به غرب بفهماند که رژیم امکانات دیگر برای بقای خود داشته و هم اینکه آنها را وادار کند تا حکومت آنها را بعنوان نیروی هسته ای در منطقه بپذیرد . در ادامه کار مشاوران به رهبری فهماندند که مبادلات و معادلات بزرگتری در جهان وجود دارند که شوروی و چین را به غرب نزدیک کرده و این دو کشور در هرحال منافع بیشتر خود را در انتها ترجیح خواهند داد . واقعیات نشان میدهند که نه تنها تفاوت منافع بین کشورهای بزرگ غرب و شرق وجود دارد ، بلکه این تفاوت بین کشورهای اروپایی با امریکا ، بین خود کشوهای اروپایی ، بین چین و شوروی و بین هرکدام از کشورهای بزرگ غرب و شرق با یکدیگر نیز وجود دارد . آمریکایی که سردمدار جنگ با عراق شده و لذا درآمدهای ناشی از آن جنگ را بسود دولت خود و شرکتهای امپریالیستی خود تمام کرده و سهمی به اروپا نداد ، در جنبشهای کشورهای عربی وادار شد تا ناتو را وارد صحنه نموده و سهمی از درآمدهای نفتی کشوری همچون لیبی را به اروپایی ها بدهد ، ولی هیچکدام از این کشورها نتوانسته اند به بحرانی که از سال ۲۰۰۸ نصیب آنها گشته غلبه کنند . این چنین است که جنبشهای داخل کشورهای اروپایی به سیاستهای دولتهای خود که بیشتر از حد تابع سیاستهای امریکا هستند اعتراض دارند و گرچه خود دولت امریکا نیز از خطر این جنبشها که تحت نام وال استریت آغاز گردید در امان نبوده است . اعتراضهای بزرگ مردم یونان ، ایتالیا و اسپانیا به سیاستهای صندوق پول و انتخابات اخیر فرانسه واکنشی به امریکا و مقدمه ای بر تغییر سیاستهای دولتهای اروپایی است و باید دید بکجا میانجامد .
مهمترین تفاوت شوروی با چین در اینستکه اولی فروشنده بزرگ نفت ( سوخت ) است و دومی خریدار بزرگ نفت ( سوخت ) و لذا در بحرانهای ایجاد شده و بالا رفتن قیمت نفت شوروی سود سرشار نموده و چین متحمل ضررهای بسیار میگردد . تشابه مهم این دو کشور با یکدیگر اهمیت ندادن به حقوق بشر مردم کشور خود و سایر کشورها در مقابل منافع اقتصادی و سیاسی خود در منطقه و جهان است و دیر نخواهد بود که این دو کشور نیز با بحران جنبشهای داخلی خود در پس ایجاد تضاد طبقاتی که بسرعت رو بافزایش است روبرو خواهند گردید . سیاست هایی که کشورهای بزرگ در مقابل یکدیگر دارند و نقشی که در مقابل جنبشهای کشورهای ایران ، عربی و منطقه بازی کرده و میکنند ، غیر از تامین بازارهای محصولات خود ، برسر آینده تامین انرژی سوخت آنها است . چین و شوروی که کشورهای عربی را یک بیک از دست داده کاملا آگاهند که باید پشت سوریه و مخصوصا ایران بایستند تا ضمن حفظ بازارهای خود از محصولات نظامی ( بیشتر شوروی ) تا صنعتی و غذایی ( بیشتر چین ) ، تکلیف سوخت در آینده نیز مخصوصا برای چین روشن گردد تا بیش از امروز وابسته به غرب نگردند . بی جهت نیست که چین قراردادهای میلیاردی در پروژه های نفتی را با دولت و سپاه جمهوری اسلامی امضا میکند ، درحالیکه هردو طرف میدانند که کاری پیش نخواهد رفت ، منتهی چین این قراردادها را بعنوان برگ برنده ای حفظ میکند تا اگر رژیم با مکانیزم غرب عوض شده و چه رژیم پابرجا باشد سهمی در آینده نفتی کشور ایران داشته باشد .
کشورهای بزرگ غربی با وجود تفاوت منافعی که دارند ، در مورد غیرقابل کنترل بودن جناح نظامی رژیم باهم وحدت داشته و تحریمهای شدید اخیر برهمین منوال بوده و نشان داده اند که در کنترل پروژه انرژی هسته ای جمهوری اسلامی جدی هستند . البته دولتهای آنها نگرانی چندانی از ادامه نقض حقوق بشر نه در ایران و نه در سایر کشورها ندارند بطوریکه در نامه اخیر اباما به خامنه ای هیچ اشاره ای به حقوق بشر نشده و اگر مشکلشان با حکومت حل گردد آنرا لاپوشان خواهند کرد ، چنانچه اشاره ای به این امر در مورد کشوری همچون عربستان نمینمایند که در آنجا مشکلی همچون رژیم اسلامی ندارند . در ماههای قبل غربیها تلاش کردند از میان اپوزیسیون خارج نشین ایرانی که برای ایجاد آلترناتیو به تحرک درآمدند ، حکومت را بترسانند و در اینراه حتی از مجاهدین خلق نیز که همچون سایر اپوزیسیون نتوانسته اند تمایل و اعتماد جنبشهای داخلی را جذب کنند ، استفاده نمایند . حذف نام مجاهدین از لیست گروههای تروریستها حتی اگر صورت گیرد ، بیشتر بدلیل خارج کردن پناهنده های آنها از اردوگاه در عراق و پخش آنها در سایر کشورها است که طبعا موجب گریز بخشی از آنها از مجاهدین خواهد بود و گرچه این گروه بدلیل پیشینه خود هیچگاه مورد تایید غرب نخواهند گردید . تغییری که اخیرا در سیاستهای غرب در مورد جمهوری اسلامی نمایان گشته ، بدلیل عدم موفقیت آنها در کنترل جنبشهای عربی و نبودن یک آلترناتیو مورد تایید داخل کشور است . واقعیات نشان داده که نه تنها وضعیت کشورهای عراق و افغانستان پس از سالها در کنترل نیامده ، بلکه تغییر رهبرانی همچون مبارک ، بن علی ، قذافی با شیوه های مختلف نیز نتوانسته است اوضاع را به کنترل کامل غرب درآورده و هنوز روشن نیست که آیا جنبشهای دموکراتیک و کارگری سرانجام مغلوب گروههای اخوان مسلمین و یا گروههای مذهبی مشابه آنها در آن کشورها میگردند و یا اینکه دامنه آن جنبشها فراتر میروند .
غربیها که توانسته بودند در سکوت ظاهری شرق راضی از تغییر سلطنت ، جنبش سال ۵۷ ایران را کنترل کرده و در خواب خرگوشی نیروهای چپ و دموکرات ایرانی ، خمینی و جمهوری اسلامی را بعنوان آلترناتیو جایگزین شاه کنند ، همچنان نگران رشد جنبشهای دموکراتیک و کارگری و حتی جناح جنگ طلبان در ایران هستند . وضعیت متزلزل کشورهای عربی و منافع سرشاری که غربیها در ایران از دست داده و برای کاهش بحرانهای خود به آن نیازمندند ، موجب گشته که با دستی دامنه تحریمها را گسترش داده و با دستی دیگر رهبر و سردمدارانش را پای میز مذاکره بنشانند . اما مسائل بسیار پیچیده بوده و در کنار خوش بینی بسیاری از جمله ایرانیان در داخل و خارج کشور براحتی قابل حل بنظر نمیرسند که دلیل آنها در هر دوسمت است . انتخابات امریکا در پیش است و معمولا در چنین زمانهایی نامزدهای ریاست جمهوری در سیاستهای خارجی در مورد کشورهایی همچون جمهوری اسلامی سخت تر شده و طرف حکومت اسراییل بیشتر کشیده میشوند و حکومت اسلامی در سال قبل بدلیل عدم درک این موضوع فرصت مناسب صلحی که توسط مافیای احمدینژاد در حال انجام بود را از دست دادند . همچنین بحران کشورهای بزرگ اروپایی و تغییرات دولتهای آنها در تفاوت قائل شدن منافع خود با امریکا در جریان است و بی جهت نبود که آنها برخلاف امریکا تمایل داشتند کنفرانس مذاکرات در ژنو برگزار گردد . چین و شوروی بدون اطمینان از منافع آتی خود در ایران و منطقه حاضر به سازش و از دست دادن منافع خود نیستند و در این میان منافع کشورهای دیگر ازجمله کره جنوبی ، ژاپن ، هند ، مالزی ، ترکیه و سایر کشورهای اروپایی نیز در رابطه با مبادلات تجاری با جمهوری اسلامی مطرح است . در این میان ترکیه با تیزهوشی تلاش دارد جای دبی که روابط سیاسی و بازرگانی اش با نظام جمهوری اسلامی تیره گشته را گرفته و بیجهت نیست شرکتهای سپاه و سردمداران بسرعت در ترکیه در حال افتتاح هستند .
رهبر نیز باید درگیری و جنگ قدرتی را در داخل سامان بخشیده و جناح جنگ طلب را راضی به مذاکره نماید و در این میان مسائلی همچون آینده و وضعیت کشورهای سوریه ، عراق ، افغانستان و نیروهای تروریستی همچون حزب الله که نوزاد رژیم و حماس که در حال فاصله گرفتن از رژیم است ، باید روشن گردند که بر ادامه و یا کندی مذاکرات بسیار موثر خواهند بود . در کنار تغییراتی که در جناحهای حاکم درحال صورت پذیرفتن است و توافقی که همه آن جناحها برای سرکوب شدید بر جنبشهای داخلی دارند ، وضعیت ایرانیان در داخل کشور بسیار تاسف انگیز است . ایرانیان مقیم خارج که توانسته بودند بر مهمترین وظیفه خود که فشار بر غرب در جهت کاهش نقض حقوق بشر و آزادی زندانیان سیاسی است ، موثر باشند اما در ادامه بدلیل جذابیت ایجاد آلترناتیو و پای فشردن بر تحریم اقتصادی توسط بخش فعال سیاسیون خارج کشوری موجب کمتر شدن اتحاد آنها و در نتیجه کاهش فشار بر اعمال موارد حقوق بشری در سیاستهای غرب شده است . فشار تحریم اقتصادی همانطور که انتظار میرفت بیشتر بر گرده زحمتکشان و کارگران و اقشار مزدبگیر وارد شده و آنها را در تکاپوی امرار معاش اسیر نمود ، درحالیکه بسیاری از سردمداران سود سرشاری از این تحریم برده و میبرند . اعتیاد ، گرانی ، بیکاری ، فحشا ، ناامیدی و مواردی دیگر که با سرکوب نیروهای امنیتی برای هر حرکت سیاسی و اجتماعی و حتی محیط زیستی و حفظ آثار تاریخی همراه شده ، نقش موثری در کند شدن حرکت اجتماعی و سیاسی داشته که تعطیلی دانشگاهها و مدارس نیز بر این نوع حرکتها تاثیر گذار خواهد بود . اما این عوامل میروند که اعتراضات وسیعی که توسط کارگران در همه شهرهای کشور جریان دارد اثر بگذارد که اگر با هوشیاری کارگران آگاه و فعالین کارگری توام گردد خواهد توانست جنبش کارگری را سامان داده و نیروی میلیونی را برعلیه حکومت بسیج کند و باین ترتیب سایر جنبشهای دموکراتیک را نیز مجددا فعال نماید . آنچه اهمیت دارد اینکه جنگ قدرتی جناحهای حاکم و تحلیلی که غرب و شرق امروزه از حفظ ثبات منطقه و ایران دارند ، منجر به سقوط رژیم نخواهد گردید ، مگر آنکه جنبشی کارگری و دموکراتیک سازماندهی گردند .

محمد ایرانی ۲ خرداد ۱۳۹۱ ، ۲۲ می ۲۰۱۲