طولانی ترین خیابان دانمارک

“طولانی ترین خیابان دانمارک”

یادت میاید سخن از شهری بزرگ میزدی
روزهایی که با دنیای بچگی ام در جنگ بودم
با پوستی سوخته
مشغول بازی با سنگ های صاف
سخن هایت را میشنیدم
اما صدای سنگ ها باعث میشد,تنها کلمات زیبا را بفهمم
زیبا مانند
دقایقی که گرسنه میشدم
و به سوی آغوش مادرم میدویدم
زیبا مانند
وقتی که به خاطر شیر مادرم
اسباب بازی هایم را جا میگذاشتم

زیبا مانند
یه سقف چوبی برای شیرخوردن من
یه سقف که سینه های مادرم را بپوشاند
که سینه های مادرم زیر آفتاب نسوزد
آفتاب شیر مادرم را شور میکرد

زیبا مانند کلماتی که مادرم را شاد میکرد
همیشه آن کلمات را آخر میگفتی
سقف
سقفی برای همه
برای همه بچه های نیجریه
این کلمات لبان من و مادرم را به سوی خودش می برد
مادرمم نمیخواست سینه هایش بسوزند
مادرمم نمیخواست شیراش شور شود

اما
ای راوی لباس خاکی بچگی های من
این شهر انگار شهر تو نیست
شهری نیست که داستانش من وکودکان را شاد میکرد
من اکنون از کودکیم کوچکتر شدم
بوته ای شدم در جنگل بلوط های وحشی
بلوط هایی که هرروز ساق پاهایم را میخورند

نه
این شهر,شهر تو نیست
شهری که من ومادرم زیر آلاچیق کولی گری,بهش فکر میکردیم
روزهایی که
موهای زردرنگ من, سقف سینه های مادرم بود
سینه هایش در گندم زار موهای من گم شده بود

اما
اما لبان مادرم چی؟
پاهای مادرم چی؟
بدن مادرم سقف میخواست
سقفی طولانی برای تن مادرم
طولانی به وسعت طولانی ترین خیابان دانمارک
که دختران درآن خانه کرده اند
وتن خویش را به شهر میفروشند

یادت می آیدسخنان آن روزت را
کودکانی که دور کلماتت حلقه بسته بودن
همان کودکان, امروز کاباره ها را رنگ میکنند
صاحبان کاباره ها به آن ها میخندن
ومن آن هارا در طولانی ترین خیابان دانمارک میبینم
درآن خیابان طولانی,لبانم میرقصند
دندان هایم همدیگر را سنگسار میکنند

دخترانی که آن روزها دور کلماتت حلقه بسته بودن
شب ها تنشان لانه ی مورچه هاست
مانند تن من در طولانی ترین خیابان دانمارک
شب ها خواب نیجریه را میبینند
که به دنبال غلات,لانه ی مورچه ها را میکندن
به دنبال نان,برگ درختان را میخوردن
من هم خواب کودک سیاه پوست کنارم را میبینم
که یادم میاید به کلماتت همیشه خیره میشد
همان کودک در خیابان های آمریکا
در جدول ها به خون آمیخته شد

تو هنوز خواب آن شهر را میبینی
همان شهری که روی دستانم گم شدن
وانگشتانم را به رقص در آوردن
آری آن شهر
شهرانسان ها
شهر زندگی
شهر جدول های رنگی
جدول های سبز
شهر مهد کودک های شاد
شهر شیرخوارگاها با شیرهای شیرین
شیرین مانند شیر مادرم زیر سقف موهای زرد من

ومن در طولانی ترین خیابان دانمارک
در دشت های مورچه زار نیجریه
در جدول های خونی شده ی آمریکا
خواب تورا میبینم
که به خاطر خوابت
به خاطر خوابی که دیدی
در جدول های آمریکا کشته شدی
و کودکان داستانت را باور کردن
داستان آن شهر روئیایی

ومن در طولانی ترین خیابان دانمارک
دوباره داستان تورا برای مادرم گفتم