مردم به فقر نه می گویند: انتخابات در اروپا ٬ پاسخ چیست؟ دموکراسی یا سوسیالیسم

“دموکراسی، تعابیر و واقعیات” را منصور حکمت در سال ۱۹۹۳ نوشت، ۳-۴ سال پس از فروپاشی بلوک شوروی، یعنی نظام سرمایه داری دولتی که بعنوان “سوسیالیسم موجود” نامیده می شد. در این اثر منصور حکمت واقعیات پایه ای در مورد نظام دموکراسی را به رشته تحریر درآورد و توهمات عام و متداول درباره دموکراسی را باز نمود. او نوشت: 

“بهرحال دموکراسى، به این معنى اى که میگویند امروز پیروز شده است، آنتى تز ظلم و استبداد نیست، بلکه فقط به معنى وجود نوعى مجلس سراسرى نمایندگان بر مبناى انتخابات عمومى (و نه لزوما آزاد) است. این حتما به حکومت علنى ارتش و پلیس ترجیح دارد چون حتى تظاهر بورژوازى به آزاد بودن جامعه هم از نظر سیاسى و فکرى فرجه هایى براى طبقه کارگر و اقشار محروم و مدافعان آزادى فراهم میکند. اما این در آن حد نیست که رقص و پایکوبى اى لازم داشته باشد. … ما از آزادى حرف میزنیم و این یک مقوله محورى براى ماست. اما دموکراسى، همانطور که قبلا هم گفته ام، تبیین طبقاتى خاص و یک درک تاریخى – مشخص از مفهوم وسیع تر آزادى است. دموکراسى مقوله اى است که بخش معینى از جامعه بشرى در بخش معینى از تاریخ از مجراى آن مفهوم وسیع تر آزادى را تجسم کرده است. بنابراین تعبیر من از دموکراسى فقط میتواند یک تعبیر ابژکتیو و تاریخى باشد. یک لیبرال یا دموکرات، کسى که دموکراسى یک ایده آل و آرمانش را تشکیل میدهد، میتواند تعبیرى “داخلى” و سوبژکتیو از این مقوله بدهد، میتواند بگوید که از نظر او دموکراسى واقعى چه هست و چه نیست. اما یک مارکسیست، بنظر من، باید معنى تاریخى و پراتیکى دموکراسى و عملکرد اجتماعى آن را بحث کند. دموکراسى، نه بعنوان یک لغت در این یا آن رساله قدیم بلکه بعنوان واقعیتى که مردمان جامعه معاصر با آن مواجه شده اند، محصول عروج سرمایه دارى است. دموکراسى نگرش بورژوا به امر آزادى است. منظورم ابدا این نیست که تنها یک روایت از دموکراسى وجود دارد و تاریخا تنها بورژوازى دموکراسى خواسته و یا آن را تبیین کرده است. اتفاقا، بخصوص در طول زندگى دو نسل گذشته، دموکراسى در موارد زیادى خواست طبقات و اقشار فرودست بوده و توسط متفکران و جنبشهاى این طبقات و اقشار به اشکال مختلف تفسیر و تبیین شده. اما این نه غیر بورژوایى بودن این مفهوم، بلکه برعکس سلطه ایدئولوژى و ترمینولوژى بورژوایى بر مبارزه براى آزادى و رهایى را نشان میدهد. جامعه بورژوایى موفق شده مقوله دموکراسى را جاى آزادى و آزادیخواهى بنشاند و به این اعتبار حد نهایى تعرض آزایخواهانه طبقات فرودست و شکل نهایى پیروزى آنها را از پیش تعریف کند. شما براى آزادى میجنگید و پس از “پیروزى”، پارلمان و “پلورالیسم” تحویل میگیرید.”‌ (منصور حکمت، “دموکراسی، تعابیر و واقعیات؛ جلد ۸ مجموعه آثار، صص ۷۰-۷۱).

در آن مقطع بسیاری از جریاناتی که پیش از این خود را کمونیست یا مارکسیست می نامیدند، یکشبه به “حقیقت جاودانه برتری” دموکراسی پی بردند؛ تغییر سیاست و نام دادند؛ اسامی مختلفی با پسوند یا پیشوند دموکرات بر خود نهادند؛ مردمی که در کشورهای بلوک شرق سابق، برای بهبود زندگی مبارزه می کردند، عموما به زیر پرچم جنبش های دموکراسی طلبی با جهت گیری روشن بسمت آمریکا، خزیدند، انقلابات رنگارنگ، نارنجی و بنفش و مخملی شکل گرفت. جریانات طرفدار بازار آزاد با برنامه سیاسی محافظه کار در راس قدرت در این کشورها نشستند. مردم عادی، کارگر و زحمتکش در این جوامع روز بروز بیحقوق تر شدند؛ سطح معیشت شان بشدت نزول کرد؛ حکومت های جدید بسرعت بجان سیستم بیمه های اجتماعی افتادند؛ فاصله فقیر و غنی چندین برابر شد. این مردم در عمل به واقعیات تلخ سیستم دموکراسی پی بردند. برخی به نوستالژی دوران سابق مبتلا شدند و برخی به یاس و دلسردی.

در دو سه سال اخیر تمام جهان با بحران عمیق سرمایه داری مواجه گشته است. فقر و فلاکت بخش اعظم مردم را در تنگنا قرار داده است. اعتراضات توده ای، اعتصابات کارگری، شورشها، خیزشها، جنبش اشغال میادین و مراکز دولتی دنیا را فرا گرفته است. کنترل کارگری دارد بیک آلترناتیو در میان جنبش کارگری اروپا بدل می شود. ابتدا یونان و اکنون فرانسه بارقه های مهمی از این حرکت کارگری را به نمایش گذاشته است.

مردم از دموکراسی روی برگردانده اند. حکومت ها و دولت ها، نه فقط از نوع استبدادی و نظامی در خاورمیانه و شمال آفریقا، بلکه از نوع دموکراسی در اروپا و آمریکا مشروعیت خود را نزد توده مردم از دست داده اند. زمانی که اسپانیا، ایتالیا و آمریکا و سپس دیگر کشورهای اروپایی از مدل خیزش توده ای در مصر و الگوی التحریر پیروی می کنند، دارند این واقعیت را بیان می کنند که دیگر به انتخابات و صندوق رای برای تعیین سرنوشت سیاسی – اقتصادی شان امید نبسته اند. نقد دموکراسی در دو سال اخیر به زبانهای مختلف رایج شده است. اکثر مردم دموکراسی پارلمانی را زیر سوال برده اند. دموکراسی پارلمانی مشروعیت خود را از دست داده است. دولت های حاکم در کشورهای دموکراسی با بحران مشروعیت روبرو شده اند. در نقد دموکراسی پارلمانی چپ جامعه دموکراسی مستقیم را مطرح کرد. این نهایت نقد این چپ رادیکال به نظام حاکم است.

انتخابات اخیر در فرانسه، یونان، انگلستان و آلمان، بویژه یونان، یک رای اعتراضی به سیاست های دولت های سرمایه داری حاکم بود. یک “نه” بزرگ به سیاست های ریاضت کشی. مردم به فقر و بیکاری گسترش یافته ای که نتیجه بحران سرمایه داری و سیاستهای بورژوازی برای برون رفت از بحران است، قاطعانه “نه” گفتند. در انتخابات فرانسه احزابی که چپ و راست “افراطی” نامیده می شوند، آرایشان افزایش یافت. باخت سارکوزی را همه بعنوان یک رای سلبی به سیاست ریاضت کشی تعبیر کردند. اولاند رئیس جمهور جدید اعلام کرده است که با سیاست ریاضت کشی مقابله می کند. آینده نشان خواهد داد که وی تا چه میران بر این قول خویش پایبند خواهد ماند.

در یونان دو حزب راست و چپ مرکز که از سال ۱۹۷۴، یعنی پس از سقوط حکمت سرهنگان، دولت را در دست داشته اند شکست مفتضحانه ای خوردند؛ یک نیروی چپ ائتلافی تحت نام “سیریزا” که ائتلافی از نیروهای چپ رادیکال است، موقعیت دوم را در انتخابات نصیب خود کرد. بترتیب ۱- دموکراسی نوین ۸۷/ ۱۸٪، سیریزا ۷۶ /۶ ۱٪ آراء را بخود اختصاص داده اند؛ دو حزب چپ دیگر حزب کمونیست و حزب دموکراتیک چپ نیز رویهم نزدیک به ۱۵ درصد آراء را بدست آورده اند و یک حزب ضد سرمایه داری ۲/ ۱٪ آراء را کسب کرده است. چنین نتیجه ای سه چهار سال پیش در یونان به ذهن احدی خطور نمی کرد. احزاب چپ کاملا حاشیه ای بودند. اما اکنون چپ رویهم رفته یک سوم آراء را نصیب خود کرده است.

دستگاه حکومتی کوشید که یک دولت ائتلافی با شرکت چپ تشکیل دهد و با قدری تغییر به همان سیاست های ریاضت کشی ادامه دهد. اما رهبر حزب سیریزا پس از دو روز تلاش برای تشکیل دولت، از مذاکره خارج شد و اعلام کرد که اینها مشروعیت چپ را برای سیاست های ریاضت کشی می خواهند و ما بهیچوجه به چنین عملی دست نخواهیم زد. مردم علیه ریاضت کشی رای داده اند. لذا مذاکرات برای تشکیل دولت به بن بست کشیده شد و قرار است انتخابات دیگری در نیمه ماه ژوئن شکل گیرد. بسیاری بر این نظرند که آراء چپ در انتخابات بعدی افزایش خواهد یافت.

یونان، این کشور کوچک در حاشیه اروپای واحد، نقش مهمی در سیاست ضد ریاضت کشی داشته است. اکنون دو سال است که مردم علیه این سیاست ها قاطعانه ایستادگی کرده اند. مبارزات مردم و کارگران یک روز متوقف نشده است. در برخی بیمارستان ها و مکان های تولیدی کارگران کنترل را بدست گرفته اند و فعالیت تولیدی و اداری را از طریق مجامع عمومی به پیش می برند. اینها سیاست هایی است که اگرچه در دهه های اول قرن بیست تجربه شده بود، در دهه های اخیر اثری از آن باقی نمانده بود. کنترل کارگری، سیاست تشکیل مجامع عمومی در برخی واحدهای تولیدی در فرانسه نیز تجربه می شود. این سیاست های رادیکال کارگری باعث هراس بسیار بورژوازی نه فقط یونان، بلکه کل اروپا و جهان است. مردم به شکل پراتیک و روزمره در نفی مشروعیت حکومت و پارلمان، به تجارب تاریخی کارگری – کمونیستی دست می برند. این آن روندی است که در واقعیت امر می تواند جوابگوی این فقر و فلاکت و سرکوب خشن بورژوازی باشد.

اما علیرغم ریختن هر نوع توهمی به نظام حاکم، هنوز جناح چپ بورژوازی یا چپ غیرکارگری با برافراشتن پرچم دموکراسی مستقیم، سیاستهای ناسیونالیستی، دفاع از دولت رفاه و دولتی کردن، بیک معنا سرمایه داری کنترل شده دولتی، که هیچ چیز جز یک رفرمیسم عقیم نیست، مانعی جدی در مقابل رادیکالیزه شدن مبارزات مردم کارگر و زحمتکش برای نفی کل سیستم سرمایه داری و دموکراسی هستند. مانع اصلی دستیابی به یک سیاست رادیکال کمونیستی کارگری حاکمیت آراء و افکار ناسیونال رفرمیستی بر چپ جامعه است. مردم به این چپ متمایل شده اند؛ در یونان از این صحبت می شود که نیروی ائتلاف چپ رادیکال می تواند نیوری اول انتخابات دور دوم باشد. ممکن است بتواند دولتی بر مبنای سیاست هایش تشکیل دهد. قطعا این یک پیروزی برای مردم علیه راست است. اما مساله کلیدی اینجاست که باید از این سیاست ها فراتر رفت. بحران سرمایه داری دو راه حل بیشتر ندارد: ۱- راه حل بورژوایی که به قیمت گرسنگی دادن و تحمیل فقر گسترده تر بر طبقه کارگر است؛ ۲- راه حل کارگری که بمعنای واژگونی نظام سرمایه داری، اجتماعی کردن وسایل تولید و لغو کار مزدی تحت یک نظام شورایی است.

ائتلاف چپ رادیکال حتی اگر به تنهایی بقدرت برسد، قصد از میان بردن سرمایه داری را ندارد؛ مخالف سیاست ریاضت کشی است. آنچه بسیار محتمل است، شکست نهایی مردم تحت حاکمیت آراء و ایدئولوژی رفرمیسم، ناسیونالیسم و دموکراسی طلبی است. باید این موانع مهم را از مقابل طبقه کارگر کنار زد. پاسخ سوسیالیسم است. باید برای این پاسخ متحد و متشکل شد. صف آرایی در مقابل کلیت بورژوازی برای سرنگونی نظام بورژوایی تنها راه پیروزی است. *