خزان دون کارلئونه های پلاستیکی

(حزب کمونیست کارگری در برخورد به سوال از عضو جدیدشان)

 نامه فردین آرام به نسان نودینیان راجع به پیوستنش به حزب کمونیست کارگری ایران (حککا) و جواب کوتاه من به نادر بکتاش عکس العملها و برخوردهائی را از جانب تعدادی از رهبران حککا  به دنبال داشته که در این نوشته در حد امکان سعی می کنم  به همه آنها بپردازم.

وجه مشترک همه این برخوردها  پرخاشگری، عصبیت، اهانت و فحاشی است. انگار این جماعت جملگی،  شدیدا  به کوپرولالیا (Coprolalia)  مبتلا هستند.

در این میان اما  دوست عزیز ما شاهو پیرخضری آدم جدی و سیاسی ای است، به همین خاطر من در بخش اول این نوشته  در  جواب به او دلایلم را برای آنچه به زعم او شانتاژ!! است، خیلی خلاصه بیان میکنم.  لحن تند و ناشایست او را هم من به حساب دلخوری اعلام شده اش می گذارم.

من در نوشته ام لیست کوتاهی از پراتیک ناکمونیستی حککا را بیان کرده ام و ظاهرا اینجا لازم است کمی مفصل به آنها بپردازم.

اکس مسلم

با اینکه رفقایی همزمان با تاسیس اکس مسلم مفصلا به این شاهکار حککا پرداخته اند، اینجا من بسیار کوتاه و خلاصه سعی میکنم بگویم اکس مسلم کجا قرار دارد. چرا نه تنها یک تشکل برای مبارزه با مذهب نیست و با مبارزه کمونیستها با مذهب تفاوت دارد بلکه اصلا از نظر کمونیسم کارگری جرم است.

سازمان اکس مسلم همانطور که از اسمش پیداست سازمان آته ئیستها نیست، الزاما سازمان مبارزه با اسلام و به طریق اولی سازمان مبارزه با مذهب هم نیست. سازمانی است متشکل از افرادی که دینشان اسلام بوده و دیگر نیست. مسیحی، یهودی، بودایی، زردشتی، بهایی و یا احتمالا آته ئیست شده اند. سازمان اکس مسلم دقیقا همان چیزی است که طرفداران مرتجع نسبیت فرهنگی خواهانش هستند. یک فرقه دیگر که مبنای هویتش همان مذهب است با این تفاوت که نه مذهب کنونی بلکه مذهب سابق افراد مبنا است.

 اگر در جایی از دنیا کمونیستها قدرت بگیرند و همین برنامه یک دنیای بهتر را که ظاهرا حککا هم قبولش دارد، قانون جامعه اعلام کنند، حککا دقیقا به خاطر این اقدام مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد.

( آزادى مذهب و بى مذهبى و جدایى کامل مذهب از دولت. حذف کلیه مضامین و ارجاعات مذهبى و متاثر از مذهب از قوانین کشور. تبدیل مذهب به امر خصوصى افراد. لغو مقوله مذهب رسمى. لغو هر نوع ارجاع به مذهب افراد در قوانین و در اوراق هویتى و ادارى مربوط به آنهاـممنوعیتانتسابافراد،فردىیاجمعى،بههرنوعتعلققومىومذهبىدراسنادرسمى،رسانههاوغیره)   یک دنیای بهتر- خط تاکیدها از من.

 گذشته از اینها در این سازمان جایی برای همسایه سوسیالیست من که اروپایی است وجود ندارد، اما من می توانم عضو آن شوم، چون طبق تعاریف ارتجاعی بورژوازی غرب، او هرگز مسلمان به حساب نیامده تا الان اکس مسلم به حساب بیاید اما من علیرغم اینکه آته ئیست هستم چون از شرق آمده ام مسلمان به حساب می آیم. همین حساب و کتاب  به غایت ارتجاعی ناظر بر تاسیس و فعالیت سازمان اکس مسلم است.

شاهوی عزیز متوجه نیست که حزبشان به جای رسمیت بخشیدن و دامن زدن به تقسیم بندی ارتجاعی انسانها برمبنای مذاهب میبایست برای پاک کردن کلیت این تقسیم بندی و کل این هویت بخشی چندش آور تلاش می کرد.

انقلاب انسانی

به دنبال رویدادها و اعتراضات سال ۸۸ در ایران حککا شعارهای سوسیالیستی خود را کنار گذاشت و به عنوان اصلی ترین شعار خود انقلاب انسانی برای حکومت انسانی را برگزید. اگر این شعار را از شرایط و اوضاع احوال مشخص بیرون بکشیم و تنها در سطح تئوریک، ابستراکت و بدور از هر شناختی از طراح آن، به آن بپردازیم در بهترین حالت اولین چیزی که به ما می گوید این است که طراح این شعار(حککا) اومانیسم را عامه پسند تر و پیشرفته تر از مارکسیسم و کمونیسم یافته است. این البته تنها اشکالش این است که باید گفت صرفنظر از پوپولیست بودن، چنین ادعای زمختی بیانگر شیادی یا بلاهت مدعی است. اومانیسم در بهترین حالتش نقد نیم بند روشنفکران بورژوازی به سیستم بورژوازی برای تعدیل آن و قابل تحمل تر کردن آن است. مابه ازاء عملیش هم خیل سازمانهای خیرخواهی است که مخصوصا در دنیای غرب به وفور پیدا میشوند.  از نظر انسان دوستی مارکسیسم به مراتب پیشرفته تر و جلوتر است.  و صد البته واضح است که مارکسیستها خواهان انقلاب مورد نظر خود هستند که تردید دارم جز طرفدران انگشت شمار حککا کسی در دنیای سیاست پیدا شود که نفهمد مارکسیستها خواهان انقلاب سوسیالیستی هستند .

اهداف، استراتژی، سیاست، ادبیات و همه چیز مارکسیستها آن قدر شناخته شده و عیان است که اگر کسی بخواهد مدعی شود مارکسیست است اما خواهان چیزی جز  انقلاب سوسیالیستی و لغو مالکیت خصوصی است، تنها خود را سوژه استهزاء و تمسخر چپ و راست جامعه کرده است. همه به درست می گویند طرف یا دروغ می گوید مارکسیست نیست یا ابله است.

اما همه چیز را باید در بطن شرایط پیدایش و اوضاع احوال خاص خودش بررسی کرد. در جریان اعتراضات سال ۸۸ در ایران متاسفانه تحلیل هر دوجریان حککا و حکمتیست این بود که این جنبش مردمی نیست، سرنگونی طلب نیست، در رأسش موسوی و کروبی قرار دارند و هیاهوی سبز در خارج کشور نمودار واقعی واقعیت آن جنبش است. حزب حکمتیست این را با صدای بلند گفت و بر مبنای این مشاهدات و نتیجتا تحلیل نادرست سیاست مورد نظر خود را اتخاذ کرد. حککا اما این تحلیل را با صدای بلند نگفت و تصمـیم گرفت به جای آن خود به رنگ سبز درآید و چون همانطور که گفتم جنبش مردم را سبز و اصلاح طلب می دید، با طرح این شعار خنده دار و در بوق و کرنا کردن آن خیال داشت به موسوی چیها ثابت کند که چیزی بیشتر از خواسته های آنها ندارد تا بلکه او را هم بازی دهند. با کم کردن دوز سوسیالیستی شعارهایش و  ژستهای ناشیانه لیبرالی سعی داشت نشان دهد که ربطی به مارکسیسم و منصور حکمت ندارد بلکه اینها تابلوهای زائدی هستند که به موقع دور می اندازد. ببینید تفاوت اینجاست، حزب حکمتسیت مارکسیست ماند با یک تحلیل به نظر من نادرست اما حککا آن تتمه مارکسیست بودنش را هم وداع گفت. اولی اشتباه است و دومی خیانت.

این شعارها و این انسان محوری لیبرالی قرار نبود هیچ خاصیت دیگری برای حککا داشته باشد. نزدیک به دو قرن است مارکسیستها با صدای بلند و بدون واهمه می گویند که تنها راه رهایی همه بشریت استقرار سیستم سوسیالیستی و کمونیستی است. این ترمها آنقدر شناخته شده اند که نمی شود به سادگی مدعی بود برای قابل فهم کردن و عامه پسند کردن آنها، اسمشان را تغییر می دهیم. بگذریم از اینکه این ژست لیبرالی آنقدر مضحک بود که هیچ لیبرال کپک زده ای هم به آن اعتنایی نکرد.

رابطه لنین و حککا

داستان فحاشی و بدوبیراه گفتن به لنین نیز به دنبال طرح شعار انقلاب انسانی این جریان به بخشی از فعالیت تعدادی از کادرها و فعالین این حزب تبدیل شد. با انتشار نقد من و بعدا عکس العملهای دیگران، بخشی از رهبری این جریان به تکاپو افتاد و با هزار زحمت توانست لایه کادری درخور انقلاب انسانی را به سکوت در این باره وادارد. ظاهر قضیه این بود که گویا کادرهایی به این نتیجه رسیده اند که لنین ضد آزادی بوده و می شود شخصیت او را زیر ضرب ببرند تا ثابت کنند واقعا لیبرال هستند. اما واقعیت این است که حککا به آنجا که میخواست رسید. سر از خرابه های لیبرالیسم وطنی درآورد. این را بدنه و کادرهای آن تشکیلات روراست و صریح لو دادند.  رهبری حککا به زحمت توانست این ماتریال انسانی متناسب با انقلاب انسانی را به خاموشی موقت در این باره وادارد.

کمترین چیزی که این موضوع نشان داد، پتانسیل عظیم آنتی کمونیستی خفته در این جریان است.

.

.

دفاع حککا از تحریم اقتصادی

آخرین دسته گل حککا دفاع از سیاست ضد انسانی تحریم اقتصادی علیه ایران است. ممکن است رهبری این جریان ما را به بیانیه یا اطلاعیه هایشان ارجاع دهند. اما هیچ آدم عاقلی احزاب و سازمانها و جریانات سیاسی را با بیانیه و اطلاعیه نمی سنجند، آنچه برای جامعه مهم است پراتیک سیاسی است، نه اعلام موضع توخالی.

علیرغم هر موضع اعلام شده ای اعتراض این جریان به ارسال پول نفت خریداری شده توسط هند از طریق بانک آلمان در هیچ کاتگوریی جز حمایت مستقیم از سیاست ارتجاعی تحریم اقتصادی نمی گنجد.

مصاحبه یکی از رهبران این جریان (سیامک بهاری) با رادیو پژواک به غایت گویای مواضع این جریان در مورد روابط اقتصادی غرب با ایران است. ایشان آشکارا دولت سوئد را مورد انتقاد قرار میدهد که گویا علیرغم تحریم دنیای غرب می خواهد روابط اقتصادی با ایران داشته باشد. آشکارا می گوید  که اعتراضشان به این است که “دولتووزارتخارجهسوئدعلاقهمنداستکهاگرراههایبازرگانیوتجارتدرامریکابستهمیشودخبسوئدمیتوانداینراههارابازکند.”

حال باید از شاهوی عزیز پرسید: اینها دفاع از سیاست تحریم اقتصادی نیست؟ دیدن و گفتن این واقعیات شانتاژ است؟ نه دوست عزیز، دنیا را برف نپوشانده، تنها شما سرتان در برف است. سرت را بیرون بیاور  تا متوجه شوی که همه دارند می بینند کجا ایستاده اید.

و اما چند نکته دیگر

مابقی بحثهای رهبران حککا سه نکته است.  نکته اول اینکه جملگی با همان لحن و فرهنگ قابل انتظار مارا به باد ناسزا گرفته اند که چرا عضو حزب متبوع ایشان نیستیم. نکته دوم این است که گویا فردین آرام اسم مستعاری است که تنها تاریخ فعالیت سیاسیش، امضای پای چند نوشته ضد کمونیستی است و نکته سوم اینکه حزب ایشان وجود خارجی دارد.

این فحاشی ها و بد و بیراه گفتن ها به قول منصور حکمت دعوت به شیوه “دون کارلئونه” است. آدم را یاد فیلمهای وسترن قدیمی می اندازد که شخصیت اصلی فیلم با همان سیلی اول زن در گوشه طویله شیفته و عاشق او می شد.( در ستایش سکوت)

 اما مدتهاست خزان دون کارلئونه های پلاستیکی فرا رسیده است.

اینها ظاهرا مدعی هستند بحث بر سر دو قطبی متشکل بودن- منفرد بودن است، اما نسان نودینیان منفرد نبوده که حالا متشکل شده باشد. اینکه خود نسان نمی خواهد ابراز دارد که قبل از پیوستن به حککا هم متشکل بوده و در تشکلی با اسم مبارزان کمونیست فعالیت می کرده که هنوز هم وجود دارد و کسی هیچ خبری از انحلالش نشنیده، به خود نسان و وجدان و پرنسیپهایش بر می گردد. اما این واقعیت را هم من، هم انشاء نویسان حککا و هم همه کسانی که نسان را می شناسند میدانند. پس بحث برسر این نیست.

 این درست که انشاء نویسان حککا جز خودشان کسی را تشکل یا حداقل تشکل کمونیستی نمی دانند، اما باور کنید قضیه این هم نیست. ابدا قضیه این نیست که گویا از دید ایشان مبارزان کمونیست تشکل نیست. بلکه همانطور که گفتم ایشان دلخورند که چرا ما عضو حککا نیستیم.

 اینکه چرا امثال من عضو این حزب نیستیم هزار و یک دلیل دارد تا آنجا که به من برمی گردد به این دلیل ساده که من کمونیستم.

نه اینکه ایشان مطمئن باشند که من فعالیت متشکل دارم یا نه، اساسا از نظر حککا همه  به استثنای چند ده نفر خودشان  یا نامتشکل هستند و عزلت نشین یا در بهترین حالت تشکلشان حاشیه ای است!! اگر پر و پاچه بقیه را هم تا به حال به اسم نگرفته اند شاید به خاطر این است که بقیه مثل ما اصرار نداشته اند که محق نیستند اسم کمونیسم کارگری و منصور حکمت را بیش از این خراب کنند.

شخصا معتقدم که همان بهتر که آدم تا ابد منفرد بماند تا اینکه عضو حزب اکس کمونیسم کارگری باشد. اینکه در این مدتی که من از حزب اکس کمونیسم کارگری استعفا داده ام چه فعالیتهای کمونیستی داشته ام، با چه کسانی در ارتباط بوده ام و یا چقدر به جنبش کمونیستی خدمت کرده ام سرسوزنی به کسی و خصوصا اکس کمونیستها ربطی ندارد.  نه متشکل نبودن جرم است و نه لیچار گویی افتخاری دارد. راستش را بخواهید من این جرم را به عنوان جرم با محکومیت عدم حق بیان تنها در قاموس شعبان بی مخها دیده ام که آنهم آرام آرام دارد نسلشان ورمی افتد.

خالی از لطف نیست همینجا از ادیتور انشاهای محمد آسنگران بخواهم که  بپرسد چه کسی صفحه ای از یک کتاب بیولوژی را  نشان آسنگران داده، مرحبا یک فحش جدید( تک یاخته) را هم یاد گرفت. انگلس درست می گوید که همه چیز در مسیر خود تکامل پیدا میکند.

نکته بعدی وجود فردین آرام یا آلزامیر محمد آسنگران

مگر ممکن است که آدم بتواند اسامی فعالین کمونیست و فعالیتهایشان را در گوگل پیدا کند؟ در قاموس حککا بله، طبیعتا، حتما و اگر نشود پیدا کرد عجیب است. اگرگوگل اشکال موقتی ای نداشته باشد، لاجرم باید نتیجه گرفت طرف دروغ می گوید.

 و وجود خارجی ندارد یا اینکه هیچ فعالیتی در زندگیش نکرده است. چون مگر می شود فعال کمونیست بود و گوگل نتواند پیدایت کند. این چه فعالیت کمونیستی است که نه طرف چت کرده و نه انشاء نوشته؟؟؟؟

 تنها با سه نقد کمونیستی آنهم از انشاء نویسان بلندپایه می خواهد خلقی را قانع کند که حق دارد حرف بزند. برود خدا را شکر کند که حککا مخالف اعدام است.

تا اینجا معلوم است چرا حق با محمد آسنگران است. اما راستش بحث نان به قرض دادن سلام زیجی دیگر بیش از اندازه تئوریک و سنگین است. من ابدا متوجه نشدم. لابد باید آدم محمد اسنگران باشد تا بفهمد قضیه چیست. خوش به حالش.

در ضمن من شان نزول بکار بردن ” اسم مستعار” را هم نفهیمدم، چون خود آسنگران بعدا مدعی است بار منفی ندارد. شاید این هم مدال جدیدی است و ما نمی فهمیم. اگر اینطور است بگویید فردین خوشحال هم باشد.

اما از شوخی گذشته من صرفا جهت  کمک به حافظه آسنگران از ایشان می خواهم به جای گوگل ماموریت خودش در سال ۲۰۰۱  در کردستان عراق را به  یاد بیاورد.

آن موقع فردین آرام تنها مامور حزب در سلیمانیه بود که بعد از حمله اتحادیه میهنی به ما، توانسته بود در آن شرایط سخت و مخفی کل ایستگاههای حزب، کانالهای ارتباطی و امکانات چاپ و ارسال ادبیات حزب به داخل ایران را به تنهایی بازسازی کند. بعد از سفر محمد آسنگران به کردستان عراق و بازگشتش به اروپا بخش اعظم این دستاوردهائی که حقیقتا تنها مدیون تلاش شبانه روزی فردین آرام بود در گزارش به جلسه کمیته کردستان به عنوان اقداماتی که بعد از سفر محمد آسنگران انجام شده ذکر شده بود. همان موقع من که متاسفانه به دلیل اقامت در ترکیه امکان حضور در جلسه را نداشتم به محض دریافت گزارش، نامه اعتراضی به دبیر کمیته کردستان به جلسه ارسال کردم. متاسفانه همانطور که گفتم به دلیل دور بودن آن موقع برای من ممکن نبود که به دنبال منشاء این گزارش وارونه بروم و قضیه را پیگیری کنم. توضیحات تلفنی رفیق رحمان حسین زاده، دبیروقت کمیته کردستان، را مبنی بر اینکه او گزارش را بر اساس گزارشهایی که از واحدها دریافت کرده تنظیم کرده است، کافی دانستم. قضیه را یک سوء تفاهم ساده تلقی کردیم. امیدوارم این کمکی بکند به فراموشی محمد آسنگران.

 فردین آرام در همه حیات سیاسی خود به جای کار با ارزش چت کردن و انشا نویسی به سبک حککای کنونی،  سالها مشغول اقدامات ” بی معنی”  تبلیغ و ترویج و سازماندهی بوده است.  تعداد زیادی ازفعالان کمونیست در داخل ایران اورا می شناسند. اما به چه درد می خورد از او تنها چند مقاله می شود یافت که آنهم متاسفانه به مذاق هیچ آنتی کمونیستی خوش نمی آید. من همینجا به فردین آرام توصیه می کنم جهت کسب اندکی حق بیان چند ده صفحه کپی- پایست کند و جایی بگذارد که گوگل هم پیدایش کند.

در ته صف “خردمندان” یکی روی نک پا ایستاده تا بلکه بشود مشاهده اش کرد، عربده می کشد  وبا صدای بلند ما را دعوت می کند سرمان را از پنجره بیرون بیاوریم ایشان را میبینیم. گویا حسن صالحی است. بله این یکی سخت قابل اعتماد است، در گوگل هم می شود انشاهای چند تن یک پشیزش را پیدا کرد.

می گوید ما اتهام همدستی با جناحی از حکومت را به ایشان زده ایم. همدستی ایشان با جناحی از حکومت اگر آرزوی ایشان است، نظر ما نیست. من گفتم و دربالا هم بیان کردم که سعی کردید به رنگ سبز درآئید. اما ظاهرا سبز انقلاب انسانی شما رنگ کپک داشت و مورد قبول سبزهای اصیل واقع نشد. به هر جهت بازیتان ندادند.

آقای صالحی باور کنید شیرتان بی یال و دم و اشکم است. اگر شرکتی که در آن مشترک انترنت هستید دچار مشکل شود و یک هفته انترنتت قطع باشد، خودت هم هیچ اثری از حزبتان نخواهی یافت. شما در دنیای واقعی وجود خارجی ندارید. تنها چند سایت و چند به اصطلاح نشریه انترنتی با تعداد خوانندگانی کمتر از عدد اعضای خودتان، بیشتر نیستید.

امیدوارم همه مبتلایان به نارسیسم علاج شوند.

حامد خاکی